من
از عشق
نمی نویسم
فقط....
از تو
می نویسم
و عشق
خود از کلامم زاده می شود💕
#خاصترین_مخاطب_قلبم
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
حوالی دلم که باشی
صبحم ،روشن تر ،،
خورشیدم پرنورتر ،،
و روزم زیباتر است!!!
حوالی دلم که باشی
در پاییز هم متولد می شوم
برگهای زرد و خشک احساسم
جوانه می زنند
سبز می شوند
و در پیله تنهایی خود
دوباره رشد کرده بهار می شوم ....♥️
سلام رفیق جانم صبحت بخیر
#برایتو
#دلبر_جانم
مراقب خودت باش
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
♡••
خـُـــدا از دردهاے مابزرگتره
رفیق تُو به آرامــــشت فڪرڪن❤️
#خدا_جوونم_عاشقتم
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
مگر میشود زندگیات را
بهم ریخته آفریده باشد
او که
خدای دانه های انار است...❤️🦋
#و_خدایی_که_همین_نزدیکیست
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
♡••
در خاڪ همـ دلمـ بہ هواے تُـو مۍتپد
چیزے ڪمـ از بھشت ندارد هـواے تُـو..💕
#هم_نفس
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
آغوشِ تو چتری ست پر از وَسوسه ی عِشق
باران ڪه ببارَد به تو وابَسته تَرینم💕
#نگار_نازنینم
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
1_1228401217(1).mp3
4.98M
♡
مخاطب خاص...💕
#برای_تو
#خاصترین_مخاطب_قلبم
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
شهادت نهایت خلوص قلب هاست♥️
تا دل ندی به کار،
تا عاشق ِاین راه نشی
شهادت به نامت نمیخوره . .
عاشق بشی خدا قشنگ میخردت .💕
#شهیدانه
#رفیق_شهیدم
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
🌱منتظرواقعی کیست؟
در دوران کنونی که زمان غیبت 🌱امام زمان (عج) است، وظیفه ما انتظار ظهور ایشان را کشیدن و فراهمسازی مقدمات ظهور است.
اما منتظرواقعی کیست؟ در لغت منتظر به کسی میگویند که چشم انتظار باشد و یا آماده آمدن و ورود کسی باشد. این حالت را میتوان به فردی تشبیه کرد که روی زانو در حال تجافی و منتظر قیام امام جماعت برای رکعت بعدی نماز باشد، یعنی نیمخیز و کاملاً آماده قیام و همراه شدن با امام جماعت. در واقع یک منتظر واقعی هم باید اینچنین حالتی داشته باشد و هر لحظه منتظر 🌱امام غایب عجل الله تعالی فرجه الشریف باشد.
در روایات متعددی آمده است که یک منتظر واقعی، باید آداب و اصولی را رعایت کند تا بتواند در جرگه منتظران واقعی 🌱امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف درآید. بر همین اساس، یک منتظر واقعی کسی است که گوش به فرمان امام خود باشد و آنچه که او میگوید و فرمان میدهد، انجام دهد و در دوران انتظار به تمام اعمال خواسته شده جامه عمل بپوشاند و در رفتار، گفتار، کردار و تمام اعمال ریز و درشت خود نظارت و کنترل کامل داشته باشد و مطیع محض امام خود در هر حال و شرایطی باشد.💚
#امام_زمان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
🌻جمعههایانتظار
🌱مولای جمعه های معطر بيا بيا
خورشيد نسل های مطهر بيا بيا...
🌱ما دل به جذبه های نگاه تو بسته ايم
تکرار عشق های مکرر بيا بيا...
🌱ای وارث تمام مواريث انبيا
سوگند بر عبای پيمبر بيا بيا...
🌱آقا چقدر منتظرت صبح و ظهر و شب
آقا چقدر ديده ی ما تر؟...بيا بيا...
#اللهمعجللولیکالفرج
#امام_زمان
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
امانت های زندگی من 10.mp3
12.65M
🌱امانتهای زندگی من ۱۰ 💚
قرآن تنها یک کتابِ مقدس نیست!
بلکه کاتالوگی است برای مدیریتِ خویشتن که خداوند آنرا امانتی در زندگی ما، قرار داده است !
اینکه از قرآن برای رشد و تکامل خویش بهره نمیبریم؛ خیانتی بزرگ در این امانت است🌻
#در_آغوش_خدا
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
و شاید پاییز
حکایت عشق زنجیروار برگهاست...
هر کدام به خاطر دیگری
خود را به زمین میاندازند
و صدای خشخش خرد شدنشان
در زیر پای ما
آخرین پچپچهای
«دوستت دارم» است...🍂💛
تولدت مبارک عشق مهرماهی من🍁🍂
#دورت_بگردم
#تولدت_مبارک
#مخاطب_خاص
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
🌹فصل بیست و چهارم
🍃برگ پنجاه و هفتم
انگار درختی بودم که صاعقه ای بر او فرود آمده باشد.هاج و واج ماندم.برای چند لحظه نتوانستم حرکت کنم.به هر زحمتی بود زبان را در دهانِ خشکیده ام حرکت دادم و پرسیدم:《ابوراجح؟می خواهند با او چه کنند؟》
باور کردنی نبود!چه زود محاکمه اش کرده و دستور داده بودند که حکم اجرا شود! مشخص بود که قبل از محاکمه،محکومش کرده بودند. تازیانه ها و چماق هابالا می رفت و پایین می آمد.پرسیدم:《گناهش چیست؟》
گفت:《می گویند صحابه پیامبر را دشنام داده و لعنت کرده.چیزهای دیگری هم مثل جاسوسی و توطئه برای کشتن حاکم به او نسبت دادهاند. 》
با پاهای لرزان و چشم های خیره،به طرف آن جمعیت پیش رفتم.یکی از سواران که دهان گشادی داشت،پیشاپیش همه، شمشیرش را در هوا تاب می داد و فریاد می زد:《این سرنوشت کافران و منافقانی است که گرگ هایی هستند در لباس میش. عاقبت دشمنان دین و حکومت و صحابه پیامبر همین است که می بینید.رافضی های متعصب و کوردل ببینند و عبرت بگیرند.》
به دایره جمعیت که رسیدم،ایستادم.اسب سوارها از کنارم گذشتند.یکی از آنها طنابی به برآمدگی زین اسبش بسته بود و به کمک دست،آن را می کشید.دنباله طناب به دورِ دست های لاغر ابوراجح بسته شده بود. اگر آن مرد نگفته بود که ابوراجح است،نمی توانستم بشناسمش.چند جای سرش شکسته بود.لخته های خون،سر و صورتش را پوشانده بود. ریسمانی از دماغش گذرانده بودند.این ریسمان به طناب وصل بود.از دندان های بلند ابوراجح خبری نبود.همه را با ضربات چماق شکسته بودند.از دهانش زنجیری بلند آویزان بود.زبانش را سوراخ کرده و جوال دوزی از آن گذرانده بودند. معلوم بود که اولین حلقه زنجیر را از همان جوال دوز گذرانده اند.خون از زبان و دهان و لب های ورم کرده اش جاری بود و از پایین زنجیر،قطره قطره می چکید.زنجیری هم به دست ها و پاها و گردنش چفت شده بود. مردم از آن همه خشونت و بی رحمی مات و مبهوت مانده بودند.دستار را در مقابل ابوراجح از صورتم کنار زدم.وقتی نگاه خسته و دردمندش به من و قوها افتاد،ایستاد. مأموران خشنی که پشت سرش بودند،ضربه های کوبنده و بُرنده چماق و تازیانه را بر شانه ها و پشتش فرود آوردند. ابوراجح که دیگر رمقی نداشت،چشم ها را رو به آسمان بست و مثل درختی که بیفتد،با صورت نقش زمین شد.پشت لباسش ،پاره پاره بود و خون تازه از خط های تازیانه می جوشید. تا اسب بایستد،ابوراجح چند قدمی با صورت روی زمین کشیده شد.قوها را به یکی دادم و با کمک چند نفر دیگر،او را بلند کردیم تا سرپا بایستد.صورتش پوشیده از خاک و خون بود.از فرصت استفاده کردم و آهسته بیخ گوشش گفتم:《همسرت و دخترت در امان هستند.》
به زحمت چشم های خاک آلودش را گشود و به من نگاه کرد.یک دنیا محبت و دوستی در آنها موج می زد.در چشم هایش هیچ ترس و وحشتی دیده نمی شد.اسب به حرکت در آمد و ابوراجح را کشید و با خود برد.ماموران پیاده،با چند ضربه تازیانه مرا از ابوراجح دور کردند. صورتم را پوشاندم. قوها را گرفتم و صبر کردم تا جمعیت از اطرافم گذشتند و به راهشان ادامه دادند.یکی گفت:《این بیچاره به میدان نرسیده خواهد مرد!》
دیگری گفت:《آن وقت زحمت جلاد کمتر خواهد شد. 》
جای تازیانه روی شانه و پشتم می سوخت از بی اعتباری دنیا در حیرت فرو رفته بودم.ابوراجح،آن روز صبح،بی خبر از همه چیز و هرجا،در حمامش مشغول کار بود و حالا در این وضعیت اَسف بار و باورنکردنی به سر می برد و تا مرگ فاصله ای نداشت.
به یاد همسرش و ریحانه افتادم که در گوشه ای از شهر،در خانه ای پناه گرفته بودند و از آنچه بر سر آن مرد بی گناه و مظلوم می آمد،بی خبر بودند.جای شکرش باقی بود که آنجا نبودند و آن صحنه وحشت انگیز را نمی دیدند!
نمی دانستم ابوراجح با دیدن من و قوها چه فکری کرده بود.آیا در دارالحکومه،به خیانت مسرور پی برده بود؟آیا با نگاهش می خواست به من بگوید که فرار کنم و از آنجا دور شوم؟
دیگر از آن اراده و اطمینان در من خبری نبود.قصد کرده بودم نزد حاکم بروم تا جان ابوراجح را نجات دهم،اما دیگر کار از کار گذشته بود.ابوراجح اگر اعدام هم نمی شد،با مرگ فاصله ای نداشت.بهترین کار آن بود که با ریحانه و مادرش به کوفه فرار می کردیم.حداقل ما می توانستیم نجات پیدا کنیم و خیال پدربزرگ از جانب من راحت می شد.از دیدن ابوراجح در آن حالت رِقت بار،متزلزل شده بودم. کسی در درونم فریاد می کشید:《نه،تو هرگز نمی توانی ابوراجح را در این حالت رها کنی و به فکر فرار و نجات جان خودت باشی!》ریحانه گفته بود بهتر است به خدا توکل کنیم و به او امیدوار باشیم. گفته بود مرا دعا می کند.باید به خاطر او و پدرش تلاش خودم را می کردم.در آن شرایط،برگشتن به طرف ریحانه،جز اندوه و خجالت،چیزی عایدم نمی کرد🍂
#رؤیای_نیمه_شب
#بانوی_تراز
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
🌻خـدایــا امـشب را مهمان قلبم
بـاش پـای حرف دل
مــن بنشین
می دانم، که فرداها
از آن مــن خـواهـد بـود
وقــتـی که دستانم
در دسـت پـر مهـــر تـوســت
"شبتون پر از آرامش"❤️
#بانوی_تراز
:
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
+
🌻چیزی بگو که بینِ خودمان بماند
- مثلا": یک "دوستت دارم"💕
#دلتنگی_دلدار
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
چه باک اگر پاییز
تمامِ برگهایش را ببارد
وقتی در باغچه دلم
گل همیشه بهـــــاری دارم
شبیهِ تـــــووو ...💕
#برایتو^^
#خاصترین_مخاطب_قلبم
:
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7