🌹منبرانه
⭕️ العبد محمدتقی بهجت:
این مطلب باید برای اهل ایمان مجسّم شود و یقین کنند که دوری از کسانی که خداوند متعال امر فرموده با آنها باشیم (اهلبیت علیهمالسلام) موجب دوری ما از جمیع برکات دنیویه و اخرویه است!
📚 در محضر بهجت، ج۲، ص۳۸
✍ اگر فرزندآوری هم داشته باشیم با پیروی از معصومین هست که امثال میثم تمارها بزرگ شده و به نهایت عبودیت و مقامات دنیوی و اخروی رسیده اند 🌻
#امام_زمان
#طوفان_الاقصی
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
⌈ آغوشِــخُـــدا💕⌋
بعضیهایمان هم خیلی پر توقعیم، نمازمان را میگذاریم برای آخرِوقت، بعد توقع داریم
ازدواجمان، اشتغالمان و خلاصه امور زندگیمان اول وقت انجام شود...یک طورهایی دوقورت و نیممان هم باقیست🙄
یکی نیست بگوید:
"خب شما که انقدر عجلهداری، میخواهی در کارهایت تأخیر نیافتد، نمازهایت را تأخیر نمیاندازی؟!"
اگر اهل تأخیر انداختن نماز هستی، حالا حالاها کارَت ردیف نمیشود...❤️
#و_خدایی_که_همین_نزدیکیست
#طوفان_الاقصی
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
🌹بِسْمِ رَبِّ الشُّـهَداءِ وَالصِّدیقین
✍سرداران نامدار دفاع مقدس شهید حمید باکری جانشین لشکر 31 عاشورا
🔹تولد : 1334 ارومیه
🔸شهادت : 1362 جزیزه مجنون
✅قسمتهایی از وصیت نامه شهید حمید باکری :
🔹حق مادرتان را نگهداريد و قدرش را بدانيد و احترام و احسان به مادرتان را به عنوان تكليف دانسته و خود را عصای دست ايشان نمائيد.
🔸در زندگيتان همواره آزاده باشيد و به هيچ چيز غير از خدا و آنچه خدائی است دل نبنديد و بدانيد كه دنيا زودگذر و فانی است ، فريب زرق و برق دنيا را نخوريد.
🔹برحذر باشيد از وسوسه های نفس و مدام به ياد خدا باشيد تا از شر نفس و شيطان در امان باشيد.
💢شادی روح امام و شهداء وتعجیل در ظهور امام زمان عجل الله صلوات...
#طوفان_الاقصی
#رفیق_شهیدم
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
انسان شناسی 127.mp3
11.41M
#انسان_شناسی ۱۲۷
🌱استادشجاعی
🌱استادپناهیان
📌 این فرمول اساسی انسانشناسی است:
✦ نفوس انسانها، به یکدیگر متصل است !
۱ـ نفسِ دیگران، نفسِ خود توست، و تو در دیگران تجلی یافتهای!
۲ـ نفس دیگران، نفس اهل بیت علیهم السلام است که در یکدیگر جا دارند !
۳ـ نفس دیگران، نفس خداست که کاملاً حقیقتی یکپارچهاند.
- چگونه این مفاهیم را میشود ادراک کرد؟ ❤️
#زنگ_تفکر
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
🌹مامان مهربون
بابای عزیز
امنیت عاطفی کودک خیلی مهم است، کودکان به امنیت عاطفی نیازمندند.
احساس اینکه والدین و یا مربی آنها را دوست ندارند، یا آنها را رها می کنند، جا می گذارند و یا ممکن است بزرگترهای آنها بروند و دیگر برنگردند، بسیار برای کودکان دردناک است پس:
هیچ وقت لابلای صحبت هایتان برای تنبیه، ادب کردن و یا سر به راه کردن کودک از این جملات استفاده نکنید:
"میرم مامان یکی دیگه میشم"
"خیلی خب اینقدر اذیتم میکنی میرم دیگه برنمی گردم"،
"الان میرم میذارمت تو خیابون لولو بیاد ببرتت".
🔴 هیچ وقت از این نوع حرف ها چه به صورت تهدید و چه به صورت شوخی استفاده نکنید.
این حرف ها امینت روانی کودک را به هم می زند.❤️
#حس_شیرین_زندگی
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
2021karimi-sharabe.mp3
548.5K
که ساقی دل من
امام عسکری است...❤️
#میلاد_امام_حسن_عسکری
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌠☫﷽☫🌠
🌱یاد بگیر به امام حی و حاضرت بگی لبیک💌
❌وگرنه مردم زمان امام کاظمم برای امام حسین گریه میکردن ولی امامشون تو سیاه چال بود!❤️
#طوفان_الاقصی
#امام_زمان
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
🌹قصه گو قصه می گوید....❤️
#قصه_شب
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
InShot_۲۰۲۳۱۰۲۱_۲۰۵۳۵۹۱۹۹_۲۱۱۰۲۰۲۳.mp3
15.08M
🌱مهندس آینده🧑🏻🔧
༺◍⃟👧🏻🧒🏻჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
رویکرد👇 باتلاشوپشتکارموفقمیشوید😍
#شب_بر_شما_خوش
#تا_صبح_فردا
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
🌹فصل۳۵
🌱و برگ آخر
سرگذشت مادرم را برای قنواء تعریف کردم.
ریحانه گفت:《تا روزی که آنها را با خودمان به حلّه بیاوریم،آرام نمی گیرم. مادر هاشم،مادر من هم هست. 》
امّ حباب گفت:《به زیارت آرامگاه امامان هم می رویم و برای تو و حماد دعا می کنیم.》
قنواء گفت:《دلم می خواست همراه شما باشم!》
پدربزرگ گفت:《با توکل به خدای بزرگ، در سفرهای بعدی،تو و حماد همراه ما خواهید بود!》
دیدن مادر و خواهران و برادرانم،مجموعه شادی هایم را کامل کرد.مادرم با دیدن من و عروسش،در آغوش ما بی هوش شد. خیلی رنجور و ضعیف شده بود.به هوش که آمد،به پایش افتادم و آنقدر اشک ریختم تا بگوید مرا به خاطر از یاد بردنش و این که طی سالها به او سر نزده بودم، بخشیده. ریحانه کنارم نشسته بود.او هم گریه می کرد. مادرم ما را در بغل گرفت و به من گفت:《تو باید مرا ببخشی که مجبور شدم رهایت کنم و بروم،اما امروز که دوباره تو را یافتم و عروس زیبا و مهربانم را دیدم،دیگر طاقت دوری تان را ندارم. 》
من و ریحانه به مادرم قول دادیم برای همیشه کنارش بمانیم.مادرم یکایک برادران و خواهرانم را معرفی کرد.آنها از این که فهمیدند برادرشان هستم،از شادی در پوست نمی گنجیدند.به مادرم گفتم:《روزگار رنج و محنت شما تمام شد.از این به بعد من خدمتگزار شما هستم.》
پدربزرگ به مادرم گفت:《تو هم چنان عروس منی و من قبل از تربیت فرزندان هاشم و ریحانه،باید به برادران هاشم، زرگری یاد بدهم.خوشحالم که خانه بزرگ و خلوت ما،شلوغ و پررونق می شود.》
امّ حباب گفت:《من هم باید به این دختران زیبا،آشپزی و خیاطی یاد بدهم تا بعدها شوهران خوبی گیرشان بیاید.》
سفر زیارتی و سیاحتی ما دو ماه طول کشید.در این سفر خاطره انگیز،با راهنمایی ابوراجح،امامان نجف،کربلا، سامرا و کاظمين را زیارت کردیم.حال مادرم به تدریج بهتر شد و سلامت و شادابی اش را بدست آورد. او چنان شیفته ریحانه،من،پدربزرگ،امّ حباب،ابوراجح و همسرش شده بود که وقتی نخلستان های حلّه را از دور دیدیم،گفت:《قبل از دیدن شما،از زندگی سیر و بیزار بودم.حالا برای زندگی با شما،عمر نوح هم برایم کم است!》
باران ملایمی می بارید که وارد حلّه شدیم. رود فرات،زلال تر از همیشه به نظر می رسید. شاخه های خیس نخل ها می درخشید.با آنکه باران می بارید،خورشید از پشت ابرها،روشنایی و گرمای ملایم خود را نثار شهر می کرد.انگار حلّه را با همه کوچه هایش برای ورود ما،آب و جارو کرده بودند. اشک مادرم با دیدن حلّه،راه افتاد و از پدرم یاد کرد.
قبل از هرچیز به مقام حضرت مهدی رفتیم و آن مقام را زیارت کردیم و من،خدای بزرگ و مهربان را به خاطر خانواده بزرگ و خوبم سپاس گفتم.هنوز از مقام بیرون نیامده بودیم که خبردار شدیم مرجان صغیر از دنیا رفته. چهل روز از مرگش می گذشت.در حالی مرده بود که معجزه شفا یافتن ابوراجح نتوانسته بود چشمانش را به حقیقت باز کند.
با آمدن حاکم جدید،قنواء و مادرش، دارالحکومه را ترک کرده بودند و در خانه بزرگ و زیبایی زندگی می کردند.
روز بعد حمادبه ما گفت که مادر قنواء از ارثیه پدری اش،خانه و کاروانسرایی در بازار خریده.قرار بود حماد و قنواء به زودی ازدواج کنند و حماد،اداره کاروانسرا را به عهده بگیرد.آن کاروانسرا بین مغازه پدربزرگ و حمام ابوراجح بود.
همه با هم به دیدن قنواء رفتیم و به خاطر در گذشت پدرش به او تسلیت گفتیم. ریحانه از او پرسید:《دور شدن از آن زندگی اشرافی و آن همه خدمتکار و نگهبان و ثروت و قدرت،برایت سخت نیست؟》
قنواء که از دیدن خانواده بزرگمان خوشحال شده بود،با لبخندی اطمینان بخش گفت:《در مقابل آنچه به دست آورده ام،آنها همه هیچ است. خواهید دید تبدیل به زنی میشوم که حماد و خوانواده اش دوست دارند. هیچ نمایشی هم در کار نیست.》🍂
#رؤیای_نیمه_شب
#بانوی_تراز
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
عرض سلام و ادای احترام خدمت شما همراهان و مخاطبین خاص بانوی تراز
شبتون بخیر
داستان رؤیای نیمه شب هم به انتهارسید ان شاء الله به زودی قصه دیگه ای روآغازمیکنیم.
ازشما عزیزان تقاضا دارم نظرات،پیشنهادات وانتقادات خودتون رو درمورد مطالب کانال و داستان شب به آیدی سیاهکالی ارسال کنید.❤️
ازهمراهیتون با بانوی تراز سپاسگزاریم
یا علی🌻
@ciahkale👈 آیدی سیاهکالی
#قصه_شب
#بانوی_تراز
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
کار خوبه که خدا درست کنه : )
وگرنه آدما یکی از یکی محتاجتر♥️
شبتون بخیر رفقا
#بانوی_تراز
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
نمی دانم ازدلتنگی عاشق ترم
یا از عاشقی دلتنگ تر
فقط می دانم درآغوش منی
بی آنکه باشی بی آنکه نباشی:)
شب خوش رفیق
#نگارم
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7