فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اجرای رقص محلی در مسیر راهپیمایی ۲۲ بهمن❤️
#ایران_من
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آموزش دفاع شخصی توسط ماموران نوپو❤️
#ایران_قهرمان_من
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
حضور پلیس اسبسوار در میدان انقلاب تهران❤️
#ایران_قهرمان_من
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
سرزمین من _ حامد طاها.mp3
3.03M
🌹قدم قدم غیرت و شور
غزل غزل آیه و نور.....❤️
#امام_زمان
#ایران_مقتدر
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
🌹فصل۲۸
🍃برگ ۲۵
قربان، باز هم گیج هستم و حفصه هر روز تقاضاهایی میکند و حرفهایی میزند که تصمیم گیری دربارهی آنها برای من سخت است.حفصه میخواهد با ابو محمد برود .چه کنم؟
فصل ۲۹
[تنها چیزی که مرا سردرگم کرده بود، کشف شیوهی کار و روش کسب اخبار و اطلاعات دربارهی کار حفصه در الانبار و خانهی ابومحمد بود. باید جالب باشد که چه اتفاقاتی در الانبار و خانهی ابومحمد گذشته. به دکتر عزیز آل طاها سپردم که اسناد و مدارک موجود از نیروهای عراق را بازخوانی و بررسی مجدد کند. این کار حدوداً دو روز وقت نیاز دارد؛ اما دکتر در کمتر از ۳۰ دقیقه اطلاعات جالبی را تهیه کرد. اما نحوهی در میان گذاشتن و چگونگی رفتن ابوبکر و ابومحمد از ابوغریب و روش خارج کردن آنها از آنجا را از زبان اسناد یعکوف بشنوید:]
■سند ۲۴۶ :محرمانه
تاریخ: محفوظ
از: ادارهی متساوا، بخش ضد تروریسم
به :مأمور یعکوف
با حفصه همکاری کن و مواظب ابوبکر یا همان دکتر ابراهیم باش .هستههای بومی را فعال کن که حرکات او را از نزدیک رصد کنند. حفصه را به خدا بسپار و برایش دعا کن.
دی دی اِی موجود در دندانش را هم برندار و بگذار همه چیز، آن طوری پیش برود که حفصه میخواهد.
امضا
سندO
متأسفانه اخطارهای من جدی گرفته نشد و کارهای خودسرانه ی حفصه این بار کل برنامههای ما را به هم ریخت. امشب قرار بود که حفصه پس از افطار و نماز مغرب، مسئلهی آزادی موقت را با آنها در میان بگذارد. وقتی نماز تمام شد، حفصه رو به طرف آنها کرد و گفت:《 تقبّل الله.
خدا از شما قبول کند و مرا هم در کنار شما سعادتمند کند. دربارهی موضوعی باید با شما سخن بگویم. شما باید به سوی مردم قوم خویش بروید؛ مانند یوسف پیامبر از کنج این زندان به سوی مردم خویش بروید و آثار و نشانههای ایمان و توحید را در میان مردمتان بجویید.عصر که برای دقایقی خوابیدم، پیامبر را در خواب دیدم که در کنار ابوبکر نشسته بود؛ اما چیزی نمیگفت و صحبتی نمیکرد. این بدین معناست که تو ای ابوبکر ،زبان پیامبر خواهی شد! شاید هم باشی، اما ظهور و بروز نکرده باشد. امشب به فضل الهی موقعیتی پیش خواهد آمد که به دور از چشمان همه، از ابوغریب خارج خواهیم شد، همانگونه که حضرت لوط علیه السلام از جلوی چشمان دشمنانش عبور کرد؛ اما آنها او را ندیدند!》
ابوبکر ساکت بود و به سجده رفت؛ سجده ای نسبتاً طولانی کرد .ابو محمد پرسید:《 حفصه تو چه کار خواهی کرد؟》 حفصه گفت:《 سرنوشت من کنج زندان است؛ مگر اینکه شما برنامه یا دستور خاصی برای من داشته باشید که در آن
صورت، تکلیفم فرق میکند!》
ابومحمد گفت:《 تو هم با ما بیا. ارادهی من این است که تو با ما باشی!》
حفصه گفت:《 من تابع ارادهی شما هستم. حرفی نیست! نظر ابوبکر چیست؟》
دقایقی گذشت تا ابوبکر سر از سجده بلند کرد و نفس عمیقی کشید و گفت:《 امشب خواهیم رفت؛ اما فکر نکنم چندان طول بکشد و پس از مدتی به حبس برمیگردیم. من حاضرم، چنانکه ابو محمد هم همیشه پا به کار است و موافق. درست است.حفصه هم باید باشد، اما پیش ابومحمد باشد بهتر است! فقط یک سؤال دارم. حفصه از تو انتظار دارم که قداستت را در ذهن من حفظ کنی و با صداقت همیشگی ات به من جواب دهی!》
حفصه اندکی جابجا شده با چشمان گرد و متعجب گفت:《 بپرس!》
ابوبکر گفت:《 تو با میتار نسبتی داری؟》
حفصه که انگار غافلگیر شده بود، پرسید:《 میتار کیست؟ چطور؟》
ابوبکر گفت :《اینطور برخورد نکن حفصه!مرا بازی نده! میتار همان مونس قلب من است که مانند نگینی در کویر افغانستان میدرخشد .خصوصیات و حتی ظواهر او با تو یکسان است.》
حفصه سکوتش کمی طولانی شد و جواب داد:《 میتار، خواهر ارشد ما و باهوشترین و زیباترین زن طایفهی ماست که فقط دربارهی او باید گفت ماشاءالله! حالا چطور یاد او افتادی؟》
ابوبکر گفت:《فقط این را متذکر شدم که بگویم میدانم کی هستی و چه کاره ای!با تو و کار تو مشکلی ندارم؛ اما کاری کن که مجبور نشوی از پیش ما بروی!》
ناگهان مهیبی آمد که لرزش و ارتعاشاتش مانیتورها را از کار انداخت.🍂
#قصه_شب
#حیفا
#بانوی_تراز
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7