📣 بمناسبت سالگرد پیوند عشق
جشنی برپاست به وسعت مهرومحبت
سخنرانان:
سرکار خانم دکتر صادقی جلال
سرکار خانم دکتر سلیمی
با اجرای ممتاز : سرکار خانم علیئی
طنز پرداز : سرکار خانم قربانی
مدیحه سرا : سرکار خانم سجادی
بهمراه تجلیل از زوج های برگزیده
زمان : یکشنبه ۱۴۰۳/۳/۲۰
🕒 ۱۵ تا ۱۷
🏙 : بلوار آیت الله کاشانی
نبش کوچه ۶۸ مجتمع فاطمة الزهرا سلام الله علیها
گروه جهادی فرهنگی شهیده اقدس احمدی
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
May 11
دوست دارم
در این عصر دل انگیز
مهمانم باشی
تا با هم به جای
یک فنجان قهوه
یک فنجان عشق بنوشیم...☕️♥️
#دلبرانه
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
🌹مهدویت
🍁وظایف شیعیان در زمان غیبت کبری
یکی از مداحان در گلایه به حضرت قائم (عجل الله تعالی فرجه) گفته بود: ای مولای! اگر دست سید بحرالعلوم و سید بن طاووس را گرفتی کار خاصی نشده، آنان خوب بودند؛ اگر به من بد نظر کنی کاری کردی!
این کلمات و گلایه بسیار ناموزون، دور از انضباط است و بر بصیری که طی طریق کرده، پوشیده نیست که اگر عاشق در عشقش صادق باشد، هیچ حرف ناصوابی را نسبت به معشوقش روا نمیدارد؛ و صادر شدن جملاتی از این قبیل، دلیل بر قلّت معرفت است و اینکه گوینده از محبت به عشق نرسیده است.❤️
#امام_زمان
#بانوی_تراز
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
🌺🍃کلام شهید
بايد انسان در راه ا... رنج ببرد تا او را ملاقات كند. اين سرنوشت انسان است. بزرگي هر روح به اندازه رنجي است كه در راه ا... مي برد .
روح هاي بزرگ همواره به رنج هاي بزرگي مبتلايند. مگر نه اينكه حسين اين روح بزرگ آفرينش بايد بزرگترين رنجها را ببرد و در بزرگترين امتحانات شركت جويد . ما كه شيعه هستيم بايد از او پيروي كنيم . بايد همچون او گوشه اي ساخت و از اينجا كوچيد.
📎فرماندهٔ واحدمهندسیرزمی جهاد سازندگی خوزستان
#رفیق_شهید
#شهید_فریدون_کشتگر
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
مهندسی فکر 18.mp3
8.33M
🍃مهندسی فکر ۱۸
بکارگیریِ تفکر در انتخابِ کلمات،
مانع وقوع بسیاری از درگیری ها و اختلافات می شود.
🧩 مهندسی نظامِ فکری در استفاده از کلمات
یکی از مهمترین وظایف هر انسان، در اصلاحِ سبک زندگی اش می باشد.❤️
#زنگ_تفکر
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
🌹مامان مهربون
بابای عزیز
🌿 پرورش خلاقیت
هوش و حافظه اگر چه در موفقيت کودکان نقش دارد اما خلاقيت چيز ديگريست. خلاقيت توانايي متفاوت ديدن است. همين تفاوت در نگاه باعث مي شود انسان بهتر از پس مشکلات زندگي بر آمده و زندگي شيرين تري را تجربه نمايد.
⭕️ نبايد کودک را بخاطر کاري که اشتباه انجام داده سرزنش کرد. کودکي که از اشتباه کردن مي ترسد خلاقيت کمتري از خود نشان مي دهد.❤️
#حس_شیرین_زندگی
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
@nightstory57.mp3
11.63M
🍃دخترکنجکاو
༺◍⃟👧🏻👦🏻჻ᭂ࿐❁❥༅••
#شب_بخیر_کوچولو
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑🎥 فرا رسیدن سالروز شهادت حضرت جواد الائمه امام محمد تقی علیه السلام تسلیت...🏴
#امام_محمد_تقی
#جواد_الأئمه
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
14.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑🎥 رهبر انقلاب: زندگى امام جواد در میان ائمه، کمنظیر است
🔹براى اینکه این بزرگوار با اینکه دوران امامتشان کوتاه نبود، یعنى ۱۷ سال تقریباً دوران امامت ایشان بود اما ۲۵ سال بیشتر عمر نکردند.🖤
#جواد_الأئمه
#شهادت_امام_محمد_تقی
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑🎥 حالوهوای کاظمین در شب شهادت امام جواد(علیه السلام)🏴
#شهادت_امام_جواد
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
🌹دخیل چهاردهم
🍃برگ آخر
_بعد سه شب حالش فرقی نکرده، همونطور بیهوشه. دارویی که تو سِرمش ریختن خیلی قوی بوده .شما میتونین برین از اون تزریقات چه شکایت کنین... البته دکتر گفت جای امیدواریه که این دارو خیلی به جنین آسیب نمیزنه. البته اگه خانومتون به هوش بیان و...
_جنین؟ جنین چی؟
_ خانمتون دو ماهه باردار بودن .شما خبر نداشتین؟
رسول سرش را به دیوار میکوبد و روی نیمکت بیمارستان میافتد. حوریه لحظهای از وی غافل نمیشد. پس چرا او از عشقش غافل شده بود؟ چرا گذاشته بود به آن همه کاری که داشت، سختیهای زندگی او را هم بر دوش بکشد؟آن هم وقتی که جوانه ای در دل حوریه ریشه زده بود؟ از وقتی دختر پا به زندگی او گذاشته بود؛ لحظهای روی آرامش را ندیده و مدام در حال دویدن بود. چطور میتوانست خودش را ببخشد؟ چطور میتوانست خون حوریه و بچهاش را...
حمید از این سر سالن به آن سر سالن انتظار میرود. منتظر است تا اجازهی ملاقات بگیرد. از فکر آنکه حرفهای دکترها درست از آب در بیاید و حوریه به هوش نیاید، تنش میلرزد. انگار تنها به امید کفشهای پدرش است که خودش را سر پا نگاه داشته است و ستون پایههایش سست نمیشود. کفشهایی که مثل روز اولش نوست و واکس سیاهش برق میزند .کفشهایی که دیگر از روی جاکفشی پشت در آپارتمان نگاهش نمیکند. کفشهایی که گاهی به پای او میرود .به عقدکنان صادق میرود. به عیادت حوریه میرود. به دیدار مادر میرود.
مادر کتاب دعا دستش است و دارد با تسبیح عقیق مشدی هزار هزار بار ،ذکر میگوید. وقتی هم میشنود حوریه باردار بوده خندهاش میگیرد، گریهاش میگیرد .داغ میکند. دیوانه میشود .حمید به سرش میزند و کم مانده است گریهاش بگیرد. رسول کنار تخت زانو میزند. سرش را به تخت میکوبد. مجنون شده است، مجنون لیلی اش. دست حوریه را میگیرد و بر بند بند انگشتانش بوسه میزند. دستش را روی پیشانی حوریه میگذارد. سرمای تن حوریه را با داغی دستانش بیرون میکشد؛ همانطور که خورشید سایههای سرد و سیاه شب را میتاراند و آفتاب مهر بر روی تخت حوری خانه میکند.
《 همه جا تاریک است انگار. بوی گلاب میآید؟ بوی گلاب در تمام وجودت میپیچد. زندهای حوریه؟ زندهای یا اینکه داری در میان گور دست و پا میزنی؟ دستانت را بالا میآوری، اما انگار تنها خیال میکنی. آری، خیال میکنی زندهای .دستهایت دو طرف بدنت دراز شدهاند. شاید هم آنها دست نیستند و تنها کنارههای تابوت هستند که دارند به شانههایت ساییده میشوند.مُردهای چون رد شدن رضا را از کنارت حس میکنی. شاید زیر سنگ قبری و به همان دلیل نفست هم بالا نمیآید؟ شاید خوابی؟ حتماً خوابی که داری میبینی چون خادمی با پَرهای رنگی غبار ضریح را میگیری؟
شاید هم واقعا کنار ضریح امام هستی؟ حتماً کنار ضریحی، چون رسول به ضریح چسبیده است از ضجه میزند .صدای نقاره میآید. باز یاد وصیت پدر میافتی ،پس مُردهای.باز همان بوی گلاب آشنا میآید؛ بوی گلاب حرم. شایدهم...》_حوریه... حوریه!
حوریه نالهای میکند ؛نالهای که فقط گوشهای خودش صدای آن را میشنود. کسی تکانش میدهد شاید. هم عضلات مُردهاش دارند از فشار قبر میلرزند.
_ حوری جان !نمیخوای چشمای قشنگت را باز کنی؟ چشمان حوریه در چشم خانه میچرخد. چشمان حوریه در خیالش باز و بسته میشود. مویرگهای تمام بندهای انگشتانش که رسول بر آنها بوسه زده است، به جنبش میافتد. شاید هم فکر میکند که به جنبش افتاده است. دستی انگار روی پیشانیاش سنگینی میکند. نفسش میرود و میآید.
مادر لرزش خفیف چشمان حوریه را در زیر پلکهای بستهاش حس میکند. انگشتان دختر کمی، فقط کمی تکان میخورد. حمید و آقا حیدر شتابان از راه میرسند. یکی میگوید و دیگری به زور لبخند میزند ،و رسول کم مانده است با گریههایش بیمارستان را ویران کند.دستانش دور تخت حوریه میچرخد .دستانش دور مچ پای حوریه گره میخورد. لبانش بر پای حوریه میچسبد و بدن او را از داغی بوسهاش گرم میکند.
_جان رسول بلند شو! چشمات رو باز کن حوری من! چشمهای حوری تکانی میخورد و دوباره پلکهایش میجنبد. لرزش لبهایش را میجنباند و عضلات صورتش از هم باز میشود. نگاه رضا بر ضریح چشمهای بستهی حوریه دخیل بسته میشود. آفتاب بر عقیق گردنبند حوریه میتابد و نور عشق در چشمان رسول درخشیدن میگیرد.
_پاشو حوری جان! پاشو ببین آقا حیدر چه خبری برات آورده. پاشو چشمات رو باز کن !پاشو !کمیسیون تجدید نظر بالاخره حرف تو رو تأیید کرده. آخرش تو بُردی.آخرش تونستی به همه ثابت کنی که من، من ناسپاس، جانبازم. پاشو حوری، وگرنه میرم تمام کاغذهای اون پرونده رو پاره پاره میکنم.میرم میگم من جانباز دل حوریه ام. من علیل عشق اونم.من بدون اون هیچی نیستم؛ حتی جانبازم نیستم، پاشو حوریه.
انگشتان حوریه تکانی میخورد و پلکهای بیجانش کم کم از هم باز میشود و دوباره روی هم میافتد. موج اشک و لبخند بر تخت جاری میشود و دختر دوباره پلک باز میکند. کم کم چهرههای اطرافش را تشخیص میدهد. نمیداند کجاست و چرا آن همه خوابیده است. چشمهایش دستگاهها و پایهی سِرم را که میبیند؛ فقط تبسم بیجانی لبهایش را تکان میدهد.شاید هم فکر میکند که با وجود آن همه درد، دارد به چیزهایی که در خوابش دیده است، لبخند میزند. صورت رسول میآید بالای سرش، با همان نگاه مهربان و پُر از اشکش.
انگار دارد گریه میکند که دست رسول پیش میآید و چشمهای او را پاک میکند. چشمهای حوریه فقط به دست رسول است و به تسبیح فیروزهی رضا که دور مچ رسول میچرخد. انگشتانش، دست مادر را فشار میدهد و لبخند میزند. لبخند میزند و نگاهش را به اطراف میچرخاند.
《لبخند میزنی حوریه؟ نفس میکشی؟ روی تخت بیمارستانی ؟زندهای؟ آنجا چه میکنی؟ چرا مادر در میان خندهاش، گریه میکند و آمنه از پشت سر او سرک میکشد؟ چرا رسولت پریشان است و اشک میریزد؟ اگر رسول میدانست چه خوابی برایش دیدهای،فقط میخندید. اگر میدانست در خوابت امام رضا حاجت دلش را داده است؛ تا ابد،تنها لبخند بر لبش میشکفت. کاش میدانستی آرزوی رسول چیست!کاش آرزوی او هم،همان آرزوی تو بود. کاش...》🍂
به پایان آمد این دفتر
حکایت همچنان باقیست...❤️
#قصه_شب
#دخیل_عشق
#بانوی_تراز
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا چقدر قشنگ میگه :
وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا فِي قُلُوبِكُمْ
حواسم هست چی تو دلت میگذره...
" شب خوش "✨💖
#بانوی_تراز
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
ضلعِ پایین پایِ ششگوشه ولی اثبات کرد
زیرِ پایِ یک پدر هم میشود باشد بهشت!
#امام_حسین
#شبزیارتیاباعبدالله 💔
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
گفت:
آدمی را دارید که وقتی از زندگی خسته شدید،
شما را دوباره به زندگی برگرداند؟
«من از توبرایشان گفتم»♥
#شب_زیارتی_ارباب
#عزیزم_حسین
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
²<<ماهکاملشدهای،چشمحسودانتکور
آنچهخوبانهمهدارندتویکجاداری:)🪴🫧
#ماه_من
#دورت_بگردم
|
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
🌱از « تُو..∞ » حرکت،
از مَن دوستداشتن
بَرکت از این زیباتَر دلبر؟!❤️
#دلبرکم
#الهی_بمونی_برام
|https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
شب با تمام دلتنگی هایش اما
یک بخش خوب دارد
این که دلت فقط برای یک نفر
تنگ می شود..💕
شبت بخیر دلدارم
#آرامش_جانم
#یادت_باشه |
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7