اطلاعیه | سلسله نشست های تخصصی
ویژه مدرسین و مبلغینِ
فعال عرصه ی کتاب خوانی
💠 سیر مطالعات، منظومه فکری
حضرت امام خامنه ای(حفظه الله)
💠 هر هفته ویژه بانوان
زمان :شنبه ها
ساعت: ٧صبح
🔶 گروه جهادی تبلیغی، فرهنگی
شهیده اقدس احمدی
✅ پل ارتباطی جهت شرکت در دوره
↙️ آیدی پیام رسان ایتا :
@ciahkale
#اطلاع_رسانی
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
🍃داستانک
✍چوپانی به عالِمی که در صحرا تشنه بود، کاسهای شیر داد. سپس رفت و بزی برای او آورد و ذبح کرد.
عالِم از سخاوت این چوپان که تعداد کمی بز داشت، در حیرت شد. پرسید:
چرا چنین سخاوت میکنی؟
چوپان گفت:
روزی با پدرم به خانه مرد ثروتمندی رفتیم. از ثروتِ او حسرت خورده و آرزوی ثروت او را کردم. آن مرد ثروتمند لقمه نانی به ما داد.
پدرم گفت:
در حسرت ثروت او نباش، هرچه دارد و حتی خود او را، روزی زمین به خود خواهد بلعید و او فقط مالک این لقمه نانی بود که توانست به ما ببخشد و از نابودی نجاتش دهد. بدان ثروت واقعی یک مرد آن است که میتواند ببخشد و با خود از این دنیا به آن دنیا بفرستد.
چوپان در این سخنان بود و بز را برای طبخ حاضر میکرد که سیلی از درّه روان شد و گوسفندان را با خود برد.
چوپان گفت:
خدایا! شکرت که چیزی از این سیلاب مرا مالک کردی که بخشیدم و به سرای دیگر فرستادم.
عالِم که در سخن چوپان حیران مانده بود، گفت:
از تو چیزی یاد گرفتم که از هیچکس نیاموخته بودم. مرا ثروت زیاد است که 10 برابر آنچه این سیلاب از تو ربوده است، احشام خریده و به تو هدیه خواهم کرد.
چوپان گفت:
بر من به اندازه بزهایم که سیلاب برد، احسان کن، که بیش از آن ترس دارم اگر ببخشی، دستِ احسان مرا با این احسان خود بهخاطر تیزشدن چاقوی طمعم بریده باشی.❤️
#امام_زمان
#بانوی_تراز
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
🌹رفیق خوب من
برای رسیدن به آرامش کافیه به خودت قول بدی:
قول بده نزاری آدمی که لیاقت نداره ارامشتو بهم بریزه.
قول بده اولویت زندگی خودت باشی؛اول به خودت کمک کنی بعد اگر تونستی به بقیه کمک کنی.
قول بده بخاطر احترام به خودت از همه ی خاطراتی که بهت آسیب زدن بگذری.
قول بده از این به بعد هرکسی هر چیزی گفت و هر کاری نتونه روت تاثیر منفی بزاره.
قول بده از این به بعد بیشتر از توانت برای کسی تلاش نکنی؛خوبی زیاد تبدیل به وظیفه میشه.❤️
#امام_زمان
#بانوی_تراز
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
🍈خواص توت سفید:
😀پیشگیری از سرطان
🔸افزایش طول عمر(رزوراترول)
🔸تصفیه خون
🔸دوست کلیه ها
🔸درمان یبوست
🔸رفع کمخونی
🔸رفع حساسیت بهاره(ویتامینC)
#طب_سنتی 🍏
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
🍃🍃اگر به سمت هدفی مشخص،
حرکت کردی ولی
بعداز مدتی اون
رادست نیافتنی دیدی،
هدفت را تغییر نده،
گام هات را تغییر بده.🌺🍃
سلام دوستان نازنینم صبحتون بخیر 😍
#بانوی_تراز
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
ببین
حوالی
چپ سینه من
جای قلبی که همه دارند،
تویی می تپد ..."💕
#خاصترین_مخاطب_قلبم
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
❣بگیر دست مرا
تا تب تو را بسرایم
تو را تپندهتر از نبض واژهها بسرایم
نپرس تازه چه داری
که هر دقیقه که هر آن
بگیر دست مرا و بخواه تا بسرایم ...!❤️
#نگارم
#یادت_باشه
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
♡♡♡
"صبح" آمده
تو کنار دستهای من
عطر نفسهایت در دلم
چشمهایت سبزینه حیات
و "آفتابی" که دلم را
به بودنت گرم می کند ...💕
سلام جانانم صبحت بخیر 😘
#دلبر_ناب_دلم
#دورت_بگردم
مراقب خودت باش
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
Meysam Ebrahimi _ Dastamo Begir (320).mp3
9.42M
من عاشق تویی شدم که سخت عاشق منی....💕
#دلبرانه_عاشقانه
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
🌹دخیل یازدهم
🍃برگ ۵۸
دختر وسط آن همه کار میماند چه کار کند.پسرها سر و صدا میکنند و دوباره خوردههای شیرینی را روی زمین میریزند. آمنه را مأمور پاک کردن برنج و خلال کردن سیب زمینی میکند و به رسول میگوید سبزی پاک کند.مرد بلد نیست حتی به سبزی دست بزند. آمنه دست به کار میشود و یک چشمش به پدرش میماند که دارد ناشیانه سبزیها را پاک میکند. حوریه حنا را به میان موهای سفید و حنایی پیرزن میکشد و موهایش را میبندد.
پیرزن چشمش به رسول مانده که عروس نیامده ،مجبورش کرده کارهای خانه را انجام بدهد.
_ مگه مرد سبزی پاک میکنه؟ پاشو برو حموم رو آتیش کن.
رسول بلند میشود و آبگرمکن را که در حمام گوشهی حیاط است ،روشن میکند. حوریه به ساقههای جعفری که مرد پاک کرده است، نگاه میکند و دوباره به آشپزخانه میرود. بوی خوش ریحان و شوید در خانه میپیچد و رسول تندتر سبزیها را پاک میکند و حواسش به پسرهاست که تلویزیون نگاه میکنند و به سر و کلهی هم میکوبند و به سر و کلهی تلویزیون.
_ بابا پس کی یه تلویزیون رنگی میخری؟ این همش خرابه. _از اون بزرگاش بخری ها بابا.
بچهها زل زدهاند به دهان رسول و او نمیداند چه جوابی باید به آنها بدهد. حوریه که میبیند مرد جوابی برای پسرها ندارد، میگوید تا موهای ننه رنگ بگیرد، پسرها بروند حمام. پشت سرشان که ننه میرود حمام، حوریه به کوه لباسهای کثیفی که گوشهی حیاط جمع شده است، نگاه میکند و به دستهایش.بوی خوش غذا کم کم در خانه میپیچد و در دل اکبر بیشتر. آمنه که همیشه به تنهایی در آشپزخانه دور خودش میچرخید و هرچه ننه صفیه میگفت در قابلمه میریخت ،گوش به فرمان حوریه ایستاده و برعکس همیشه با ذوق و شوق کار میکند.
عبدالکریم سر ظهر میرسد و ننه صفیه با موهایی که بوی حنا میدهد سر سفره مینشیند.مهمان بر خلاف رسول پُرحرف و شوخ است و مدام با بچهها و برادرش بگو بخند میکند و سر به سر مادرش میگذارد .
_دست شما درد نکنه عجب دستپختی دارین! فقط مواظب باشین اکبر و داداش رسول از این چاقتر نشن. عوضش آمنه و احسان باید بیشتر بخورن؛ شدن عین دوکهای چرخونه.
ننه با پسر بزرگش که میرود. حوریه چادرش را آویزان میکند و انگار تازه دستش میآید خانه را چطور مرتب کند. رسول به موهای بلند و سیاه حوریه نگاه میکند و دلش میخواهد به آنها چنگ بیندازد و ببویدشان. دختر به آن فکر میکند که شوهرش لابد دارد موهای سفیدش را میشمارد.
دَم اذان مغرب تا میآید کمی بنشیند و چشم در چشم شوهرش بدوزد و کیف و کتاب اکبر را درست کند و با احسان حرف بزند، زنگ در خانه شنیده میشود. آمنه جستی میزند و به در میرسد و دخترک حمید با پیراهنی سرخ و زیبا به درون حیاط میدود و با دیدن رسول بر جایش میخکوب میشود.
_ ببخشین دیگه. به حمید گفتم بیخبر نریم؛ گفت مزه ش به همینه.
_ اشکالی نداره رؤیا جون. پس مادر کجاست؟
_ سر راه برای نماز جماعت رفت حرم. حالا حمید میره دنبالش.
رؤیا از خانهی جدید میگوید و اینکه شب از خستگی خوابش نبرده است. دختر به برادرش نگاه میکند که چطور با رسول دَم گرفته است و با او شوخی میکند.
_خوب آقا دوماد دنیا خوش میگذره؟
رسول فقط لبخندی میزند و حمید میپرسد:《تو اون کارگاه چی کار میکنی؟》
_ از این دمپایی پلاستیکیهای رنگ و وارنگ که بچهها میپوشن، تولید میکنیم.
_ آفرین! من که همون کارم ندارم. حالا قراره برم تو یکی از این پیک موتوریها واستم.
_شما چرا بیکاری ؟شما که یه پارچه آقایی و خواهری به این خوبی داری.
حمید به رؤیا مینگرد که دارد با دقت به بچههای رسول نگاه میکند و حواسش نیست که بچهی خودش دارد دستهای کثیفش را با پیراهنش پاک میکند.
_حالا بزار صابون این آبجی ما به تنت بخوره آقا رسول. اون وقت میبینی چطور پوست آدم رو میکنه.
حوریه وسایل شام را آماده میکند و مثل صبح، دوباره چیزی کم میآورد. کیف پولشو برمیدارد و احسان را میفرستد تا گوجه فرنگی و پیاز بخرد. مادر که از موتور پسرش پیاده میشود، گویی چند وقت است دخترش را ندیده است، بغض میکند و با لبخند او را میبوسد. زن نمیداند با دیدن خانه و زندگی حوریه که از خانهی عادله هم سادهتر است؛ باید از ازدواج دخترش خوشحال باشد یا ناراحت. رسول همین که عذرا خانم دل از حوریه میکند؛ دستش را میگیرد و میبوسد.
_این چه کاریه! اولاد پیغمبر بیاد دست من رو ماچ کنه. نکن این کار رو آقا رسول !
رسول سریع یک پشتی دسته تمیز و کاسهی هندوانه را میگذارد جلوی مادر. رؤیا ابرویی بالا میاندازد و با پوزخند به حمید نگاه میکند. حوریه نگاه آنها را میبیند و چشمانش را بر روی همه چیز میبندد و پیش مادر مینشیند.
لااقل مادر کمی از وسایل و لباسام رو میآوردین.
حمید دخترش را بغل میکند و با متلک میگوید:《آقا رسول که ندار نیست، همه چیز برات میخره.》
آمنه به حمید نگاه میکند و او هم به دختر زل میزند و میگوید:《 تو خوبی دایی؟》 دختر در خودش مچاله میشود و سرش را پایین میاندازد .
حوریه هم سرش را پایین میاندازد وقتی ساعت ۱۰ صبح با ملاقات کنندگان به مرکز میرسد و بشارتی را سر راهش میبیند.
_روز به روز دارین بینظم تر میشین خانم وفایی!
_ ببخشین! باید بچهها رو روونه ی مدرسه میکردم.
و چون تعجب مرد را میبیند، میگوید:《همسرم سه تا بچه داره .کوچیکه سال اولیه. خیلی شیطونه، نمیرفت سر کلاسش.》 مرد تنها به صورت دختر چشم میدوزد و دوباره به او اخطار میدهد.دختر فکر میکند در آن چهار ماهی که از شهادت رضا میگذرد، به اندازهی یک سال گذشته، برای توبیخ به اتاق مدیر رفته و آمده است. اتاق بشارتی دیگر بوی مراسم و جشن هفتهی دفاع مقدس نمیدهد. مرد دیگر به فکر هزینه کردن و شاد کردن دل مهمانان مرکزش نیست.
روزها همیشه میگذرند؛ اما آن سه روزی که به هوای تعطیلات عید فطر به مرکز نرفته بود؛ به اندازهی سه سال به او گذشته بود. چقدر دلش برای دیدن همه تنگ شده بود. چقدر دلش برای تکه پرانیهای عمران و نصیحتهای پدرانه حاجی تنگ شده بود. بابا علی هم که خاطرات چند سال حضور در جبههاش را تمام کرده بود، دفترش را میگیرد جلوی دختر.
_بالاخره نوشتمش. دلم میخواد شما اولین نفری باشی که میخونیش.
_ چرا من؟ همهی آدمهایی که اینجا هستن تو جنگ بودن و باید اول از همه ،این خاطرات رو بخونن؛ مثلاً یکی مثل فرمانده که دستش تو نوشتنه.
_ ماها همه ،همه چی رو دیدیم. دلم میخواد کسی که جنگ رو ندیده؛ مخصوصاً یه خانوم فداکار مثل شما نظرش رو دربارهی این خاطرات بگه.
دفتر خاطرات در کیف حوریه است و کلی وسایل در عقب وانتی که برادرش گرفته است.
_ آبجی، هرچی میخوای بردار و برو. لااقل هم دست و بال ما باز میشه؛ هم خونهی آقا رسولتون پُر میشه.
مادر چشم غره ای به پسرش میرود تا زودتر سوار بشوند و بروند؛ اما حوریه به تنهایی سوار وانت بار میشود و به پیرمرد میگوید به محلهی بازار سرشور برود.وانت از جلوی مغازههای بازارچه و مهمانپذیرهای کوچک و بزرگ رد میشود و در میان کوچهها میچرخد .راننده سیگار میکشد ولیچار بار رانندههای ماشینهای عقبی و جلویی میکند تا اینکه زن کنار دستش، دستش روی داشبورد میزند و در را باز میکند.
بچهها اولش به زور و بعد مثل یک بازی با شوخی و خنده سر وسایل را میگیرند و به خانه میآورند؛ به خصوص
وقتی چشمشان به کامپیوتر میافتد. حوریه تا خانه را سر و سامان دهد و جای وسایل را عوض کند، کلی وقتش گرفته میشود .کامپیوترش را که راه میاندازد، بچهها دورش جمع میشوند. باید به فکر خرید سیدیهای بازی برای آنها باشد.
باید شام درست کند و به فکر ناهار فردای بچهها هم باشد و دوباره به آمنه بسپارد که حواسش به برادرهایش باشد. از طرفی باید برایشان کلید درست کند تا ظهرها که نیم ساعتی دیر و زود میرسند؛پشت در نمانند.
صبح زود که در را پشت سرش میبندد و دست اکبر را میکشد؛پسری هم سن و سال احسان که کیف مدرسه روی کولش است،لگدی به اکبر می پراند و فرار میکند.
اکبر با عصبانیت میخواهد دنبال پسرک بدود که حوریه دست او را میگیرد.
_ همش به من میگه دیوونه... دیروزم تا تو حیاط مدرسه پیداش شد،دیگه بچهها با من بازی نکردن.
_برای چی اکبر جون؟
_ گفتن تو هم مثل بابات دیوونهای. اگه امروزم بگن، من دیگه مدرسه نمیرم.
دختر نمیداند برای چه باید رسول و پسرش دیوانه باشند. فقط این را میداند که از خوبی مدرسه و دوستان خوبی که اکبر پیدا میکند ،برایش بگوید.
دَم در مدرسه که میرسند، اکبر چادر حوریه را گرفته است و نمیداند که برود داخل یا نه. پسرک دیگری که هم سن و سال اوست؛ تا اکبر را میبیند دست مادرش را رها میکند و دست او را میگیرد و وارد حیاط مدرسه میشوند.
حوریه که از در مرکز وارد میشود، شاگرد آشپز هم با قوطی پنیر و نان تازه از راه میرسد و به او سلام میکند. جوان بر خلاف شاگرد قبلی سرش فقط به کار خودش گرم است. باباعلی از پشت پنجرهی بالا برای حوریه دست تکان میدهد و او تازه یادش میافتد که حتی وقت نکرده است، لای دفتر خاطرات را باز کند.
بی سیم چی دارد طرح جدیدی از باباعلی میکشد و بعد آن را در میان انبوه ژستهای مرد در حال خواب و بیداری و نوشتن، به دیوار میزند.
_ خانم وفایی شما بش بگین بره سراغ یه خوش تیپ دیگه. تا تکون میخورم میشم موضوع نقاشی آقا.
بی سیم چی تند تند طرحی از هم اتاقی اش می کشد که حوریه دارد در چشمانش قطره میریزد. بهجت خانم که با سبد ملافهها و لباسهای کثیف پیدایش میشود، مرد کاغذ دیگری برمیدارد و شروع به کار میکند.
صدای سرودهای زمان جنگ از تلویزیون شنیده میشود. حشمت و فرمانده چفیههایشان را روی شانه انداختهاند و دوباره از خاطراتشان میگویند.🍂
#قصه_شب
#دخبل_عشق
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرحوم آیت الله مجتهدی تهرانی:
〰 هرکاری داری به خدا بگو
کار خوبه خدا درست کنه ...❣
شبتون خوش با قَلبی آرام😘
#بانوی_تراز
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
4_5873124746555560978.mp3
3.35M
تنم را
عادت داده ای به
عطر آغوشت....!
نگفتی !
اگر نباشی
بیمار خواهم شد...🪴
#بهار_من
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
C᭄
حصارِ تنگ
آغوشت اقامتگاه این
قلب است نگیر از قلب مشتاقم
چنین آرامشی را تو..💕
شبت بخیر ارامشم
#دبر_جانم
#دورت_بگردم
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
❣آرامشم. امام زمانم ❣
🌸 خدا کند که دل من در انتظار تو باشد
🌱 درون کلبه قلبم همیشه جای تو باشد
🌸 در آستانه شب در قنوت سبز دعایت
🌱 خدا کند که مرا سهمی از دعای تو باشد💚
#سلام_حضرت_دلدار
#امام_زمان
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
❣دعای عهد ❣
🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹
اللّٰهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظِیمِ، وَرَبَّ الْکُرْسِیِّ الرَّفِیعِ، وَرَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَمُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجِیلِ وَالزَّبُورِ، وَرَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَمُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ، وَرَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبِینَ وَالْأَنْبِیاءِ وَ الْمُرْسَلِینَ .
اللّٰهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِوَجْهِکَ الْکَرِیمِ وَبِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنِیرِ وَمُلْکِکَ الْقَدِیمِ، یَا حَیُّ یَا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذِی أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمَاواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَبِاسْمِکَ الَّذِی یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یَا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَیٍّ، وَیَا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَیٍّ، وَیَاحَیّاً حِینَ لَاحَیَّ، یَا مُحْیِیَ الْمَوْتیٰ، وَمُمِیتَ الْأَحْیاءِ، یَا حَیُّ لَاإِلٰهَ إِلّا أَنْتَ
اللّٰهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِیَ الْمَهْدِیَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ صَلَواتُ اللّٰهِ عَلَیْهِ وَعَلَیٰ آبائِهِ الطَّاهِرِینَ عَنْ جَمِیعِ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِناتِ فِی مَشارِقِ الْأَرْضِ وَمَغارِبِها، سَهْلِها وَجَبَلِها، وَبَرِّها وَبَحْرِها، وَعَنِّی وَعَنْ وَالِدَیَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ الله
وَمِدادَ کَلِماتِهِ، وَمَا أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَأَحاطَ بِهِ کِتابُهُ.
اللّٰهُمَّ إِنِّی أُجَدِّدُ لَهُ فِی صَبِیحَةِ یَوْمِی هٰذَا وَمَا عِشْتُ مِنْ أَیَّامِی عَهْداً وَعَقْداً وَبَیْعَةً لَهُ فِی عُنُقِی لَا أَحُولُ عَنْها وَلَا أَزُولُ أَبَداً، اللّٰهُمَّ اجْعَلْنِی مِنْ أَنْصارِهِ وَأَعْوانِهِ، وَالذَّابِّینَ عَنْهُ، والْمُسارِعِینَ إِلَیْهِ فِی قَضاءِ حَوَائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلِینَ لِأَوامِرِهِ
، وَالْمُحامِینَ عَنْهُ، وَالسَّابِقِینَ إِلیٰ إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدِینَ بَیْنَ یَدَیْهِ؛
اللّٰهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنِی وَبَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذِی جَعَلْتَهُ عَلَیٰ عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً فَأَخْرِجْنِی مِنْ قَبْرِی مُؤْتَزِراً کَفَنِی، شاهِراً سَیْفِی، مُجَرِّداً قَناتِی، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدَّاعِی فِی الْحاضِرِ وَالْبادِی. اللّٰهُمَّ أَرِنِی الطَّلْعَةَ الرَّشِیدَةَ، وَالْغُرَّةَ الْحَمِیدَةَ، وَاکْحَُلْ
ناظِرِی بِنَظْرَةٍ مِنِّی إِلَیْهِ، وَعَجِّلْ فَرَجَهُ، وَسَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَأَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بِی مَحَجَّتَهُ، وَأَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ.
وَاعْمُرِ اللّٰهُمَّ بِهِ بِلادَکَ، وَأَحْیِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَقَوْلُکَ الْحَقُّ:﴿ ظَهَرَ الْفَسٰادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمٰا کَسَبَتْ أَیْدِی النّٰاسِ ﴾ ، فَأَظْهِرِ اللّٰهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمَّیٰ بِاسْمِ رَسُولِکَ، حَتَّیٰ لَایَظْفَرَ بِشَیْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ،
وَیُحِقَّ الْحَقَّ وَیُحَقِّقَهُ؛
وَاجْعَلْهُ اللّٰهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ، وَناصِراً لِمَنْ لَایَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَمُجَدِّداً لِمَا عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَمُشَیِّداً لِمَا وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دِینِکَ وَسُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّی اللّٰهُ عَلَیْهِ وآلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّٰهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدِینَ.
اللّٰهُمَّ وَسُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّی اللّٰهُ عَلَیْهِ وآلِهِ بِرُؤْیَتِهِ وَمَنْ تَبِعَهُ عَلَیٰ دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ . اللَّهُمَّ اکْشِفْ هٰذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هٰذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَعَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً وَنَرَاهُ قَرِیباً، بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ...💚
الْعَجَلَ الْعَجَلَ یَا مَوْلایَ یَا صاحِبَ الزَّمانِ🌹
#امام_زمان
#فلسطین
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
🌱زیارتنامه حضرت امیرالمومنین در روز یکشنبه 🌱
🍀 بسم الله الرحمن الرحیم. 🍀
السَّلامُ عَلَى الشَّجَرَةِ النَّبَوِيَّةِ، وَالدَّوْحَةِ الْهَاشِمِيَّةِ، الْمُضِيئَةِ الْمُثْمِرَةِ بِالنُّبُوَّةِ الْمُونِقَةِ بِالْإِمَامَةِ،
وَعَلىٰ ضَجِيعَيْكَ آدَمَ وَنُوحٍ عَلَيْهِمَا السَّلامُ
السَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلَىٰ أَهْلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ،
السَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلَى الْمَلائِكَةِ الْمُحْدِقِينَ بِكَ وَالْحَافِّينَ بِقَبْرِكَ، يَا مَوْلاىَ يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ،
هَذاَ يَوْمُ الْأَحَدِ وَهُوَ يَوْمُكَ وَبِاسْمِكَ، وَأَنَا ضَيْفُكَ فِيهِ وَجارُكَ،
فَأَضِفْنِى يَا مَوْلاىَ وَأَجِرْنِى، فَإِنَّكَ كَرِيمٌ تُحِبُّ الضِّيافَةَ، وَمَأْمُورٌ بِالْإِجارَةِ، فَافْعَلْ مَا رَغِبْتُ إِلَيْكَ فِيهِ، وَرَجَوْتُهُ مِنْكَ،
بِمَنْزِلَتِكَ وَآلِ بَيْتِكَ عِنْدَاللّٰهِ، وَمَنْزِلَتِهِ عِنْدَكُمْ،
وَبِحَقِّ ابْنِ عَمِّكَ رَسُولِاللّٰهِ صَلَّىاللّٰهُعَلَيْهِوَآلِهِ وَسَلَّمَ وَعَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ...💚
#طوفان_الاقصی
#امام_زمان
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
🌺زیارتنامه حضرت زهرا در روز یکشنبه
🌸 بسم الله الرحمن الرحیم. 🌸
السَّلامُ عَلَيْكِ يَا مُمْتَحَنَةُ، امْتَحَنَكِ الَّذِى خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَكِ
، وَكُنْتِ لِمَا امْتَحَنَكِ بِهِ صَابِرَةً،
وَنَحْنُ لَكِ أَوْلِيَاءٌ مُصَدِّقُونَ،
وَ لِكُلِّ مَا أَتىٰ بِهِ أَبُوكِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ وَأَتىٰ بِهِ وَصِيُّهُ عَلَيْهِ السَّلامُ مُسَلِّمُونَ،
وَنَحْنُ نَسْأَلُكَ اللّٰهُمَّ إِذْ كُنَّا مُصَدِّقِينَ لَهُمْ أَنْ تُلْحِقَنَا بِتَصْدِيقِنا بِالدَّرَجَةِ الْعَالِيَةِ،
لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنَا بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنا بِوَِلايَتِهِمْ عَلَيْهِمُ السَّلامُ......💚
#طوفان_الاقصی
#امام_زمان
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃دمی با قرآن
💠 قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنْزِلْ عَلَيْنَا مَائِدَةً مِنَ السَّمَاءِ تَكُونُ لَنَا عِيدًا لِأَوَّلِنَا وَآخِرِنَا وَآيَةً مِنْكَ ۖ وَارْزُقْنَا وَأَنْتَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ
💠 عيسى پسر مريم گفت: «بار الها، پروردگارا، از آسمان، خوانى بر ما فرو فرست تا عيدى براى اول و آخر ما باشد و نشانهاى از جانب تو. و ما را روزى ده كه تو بهترين روزىدهندگانى.»💚
#امام_زمان
#سوره_مائده_آیه۱۱۴
#بانوی_تراز
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
🍃حدیث روز
امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام میفرمایند:
🌱 برترین ادب، آن است که انسان در حدّ خود بایستد و از اندازه خویش فراتر نرود💚
#امام_زمان
#عیون_الحکم_والمواعظ
#بانوی_تراز
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7