فراخوان پویش پربرکت خدمت نیابتی
❤️ شما میتوانید با مشارکت به وسیله یک سهم ۵۰ هزار تومانی در هزینه برپایی موکب و ایستگاههای صلواتی، و خدمات جهادی گسترده در این پویش شرکت کنید.
🔖 مشارکت از طریق شماره کارت زیر نزد بانک سپه به نام گروه جهادی شهیده اقدس احمدی :
💳|58921070442211103
(روی شماره کارت بزنید کپی میشه)
🗂 ارسال رسید کمکها و نام شما به همراه خدمت نیابتی به شناسه @ciahkale در پیام رسان ایتا
🔴 اینجا عرصه جهاد است.
تنها درگاه رسمی ارتباط با گروه فرهنگی جهادی تخصص محور بانوان کنشگر کشور
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
🍃 خبر 🍃 خبر 🍃 خبر 🍃
طرح جدید 📢
خدمتی زیبا 📢
حال خوب 📢
❣ویژه خواهران❣
با توجه به کمبود وسیله نقلیه و اشتیاق حضور برخی عزیزانی که توان آمدن به پیاده روی طریق المهدی را ندارند
طرحی در نظر گرفته شد
که به شرح زیر میباشد 👇
▪️🚕خواهران بزرگواری که خودرو دارند ؛ مشتاق فعالیت جهادی هستند و توانایی انجام هر یک از موارد زیر را دارند :
🔺 رساندن افراد از منزلشان تا عمود ١٢ بلوار پیامبر اعظم
و یا برگرداندن آنان
🔺 از جمکران تا آدرسی که دریافت میکنند
تا ساعت ١٨روز دوشنبه فرم زیر را پر کرده و به نام کاربری زیر ارسال کنند.
***************************
نام و نام خانوادگی :
آدرس :
رفت یا برگشت :
@ciahkale 👈👈 ارتباط
▪️👣خواهرانی که علاقمند به حضور در مسیر پیاده روی هستند و مشکل رفت و برگشت دارند نیز فرم زیر را پر کرده و به نام کاربری زیر ارسال کنند.
***************************
نام و نام خانوادگی :
آدرس :
رفت یا برگشت :
@ciahkale 👈👈 ارتباط
اجرکم عند الله 🌱
#گروه_جهادی_شهیده_احمدی
#اللهمعجللولیکالفرج
#طریق_المهدی
#امام_زمان
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
💠 پاتوق گروه های طلاب جهادگر
🍃 عمودهای ۶۳،۶۲، ۶۴ ،۶۵، ۶۶
🕌 طریق المهدی (عج)
🔸محورهای فعالیت:
✅ مشاوره بالینی(خواهران، برادران)
✅ مشاوره حقوقی
✅ مشاوره اقتصادی
✅ مشاوره طب سنتی
✅ مشاوره فرزند آوری
✅ پاسخ به سؤالات شرعی
✅ پاسخ به شبهات اعتقادی
✅ نشست سیاسی
✅ پرسمان مهدوی
✅ خطاطی
✅ نقاشی روی صورت
✅ شادمانه کودک و نوجوان
✅ اهدای جوایز
✅ ارائه محصولات عفاف و حجاب
✅ دوخت چادر
✅نماز جماعت
✅جمع آوری کمکهای مردمی به جبهه های مقاومت . . .
🔶 توزیع غذای گرم
🔷 نوشیدنی های گرم
🔻وعده دیدار: سه شنبه های هر هفته ساعت ۱۴/۳۰
✅ همزمان با ارائه میز خدمت در عمودهای۶۳،۶۲، ۶۴، ۶۵، ۶۶ پیاده روی طلاب جهادگر از عمود ١٢ رأس ساعت ۱۴/۳۰
🔻طلاب علاقه مند به فعالیت
می توانند از طریق آیدی زیر نسبت به ثبت نام و هماهنگی اعلام آمادگی نمایند.
🆔@ciahkale
🌐 کانال رسمی سازمان بسیج طلاب و روحانیون استان قم
🔸@basijtollabqom
🔸@tolabjahadi
انسان شناسی ۱۶۷.mp3
10.26M
🍃انسان شناسی ۱۶۷
🍃استادشجاعی
🍃استادعابدینی
محبتها دو دستهاند:
۱ـ محبتهایی که محورشان بخش انسانی وجود ما هستند.
۲ـ محبتهایی که محورشان بخش حیوانی وجود ما هستند.
✖️ تفاوت این دو نوع محبت چیست؟
✖️ چگونه میتوانم جنس محبتهایم را تشخیص دهم؟❤️
#زنگ_تفکر
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
❣مامان مهربون
بابای عزیز
✅ پر پرواز کودکتان را نچینید
مأموریت فرزند نوپای شما در زندگی این است که به موجودی مستقل تبدیل شود.
پس زمانی که از لحاظ رشدی به مرحلهای رسید که توانست اسباببازیهایش را در سر جای خود قرار دهد، بشقابش را از روی میز غذا بردارد و ببرد و خودش لباس بپوشد، بگذارید این کارها را خودش انجام دهد.
سپردن مسئولیت به بچهها برای عزتنفس آنها (و سلامت روانی شما) لازم است.❤️
#حس_شیرین_زندگی
#جان_شیرینم
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
.
هرگز بامن که دوستت دارم قهر نباش،
باران
بی ابر نمی بارد،
و ماه بی خورشید نمیتابد،
و این منم که بی تو بودن را
نمیتوانم...💕
#باوانم
#دوست_دارم
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
🌹فصل چهارم
🍃برگ چهل و یکم
عبدالله حیرت زده به عبدالاعلی و ربیع نگریست .حالا تقریباً همهی اهل بازار به گرد آنها جمع شده بودند. عبدالله گفت:
《آیا به راستی تو قصد کوفه کرده ای؟»
عبدالاعلی گفت:《 و خوشحال میشوم اگر عبدالله در این سفر همراه من باشد.》
ام ربیع گفت:《 ربیع هم دوست دارد همان طور که عبدالله ،چون برادری مهربان در خواستگاری حضور داشت در عروسی او نیز شرکت کند.》
عبدالله گفت:《 وقتی بزرگان قومی صلاح مردم خویش را نمی دانند و به راحتی بیعت خود را با خلیفه می شکنند، از جوانان خام قبیله چه توقعی است.》
عبدالاعلی پاسخ داد، اما رو به جماعت. گفت:
چه باک از این که جوانان هدایت گر پیران شوند. هم شجاعت شان بیشتر است، هم تصمیمشان استوار تر.》
زبیر گفت :《چه کسی گفت، ما بیعت خویش از خلیفهی مسلمین برداشته ایم؟!»
عبدالله گفت :《بیعت با مسلم بن عقیل، اگر پیمان شکنی با یزید نیست ،پس چیست؟》
زبیر به جماعت پاسخ داد:
《یزید مسلمانی است که همه به ایمان او شهادت دادهایم،او پسر کسی است که از کاتبان وحی بود و سالها مانند چوپانی دلسوز، مسلمانان را سرپرستی کرد .حسین بن علی نیز مسلمانی است که جدش رسول خدا است که فرمود؛ حسین از من است و من از حسین.ما با یزید بیعت کردیم و بر پیمان خویش بودیم تا این که شنیدیم،مسلمانان بیعت خویش را از او برداشته اند و نزدیک به هجده هزار نفر در کوفه به نام حسین بن علی با مسلم بیعت کرده اند. حال که مردم به یکی از مؤمنان خدا پشت کرده و به یکی دیگر از مؤمنان او روی آورده اند، چرا بنی کلب با مردم همراه نشود. در حالی که خیر و خوبی همیشه در تصمیمی است که مردم میگیرند. 》
بعد رو به عبدالله گفت:
《و تو هم بهتر است از جماعت دور نشوی که هلاک خواهی شد.》
عبدالله برآشفت و فریاد زد:
《کوفیان عادت کرده اند که هر روز خلیفهی خود را مانند پیراهن تنشان عوض کنند. آنها دین خدا را هم برای دنیای خویش می خواهند؛ و اکنون نیز میخواهند،حسین بن علی را که در تقوی و دانش همتا ندارد، به کارهای پست و حقیر دنیا بکشانند. در حالی که جدش میان دنیا و آخرت آخرت را برگزید!》 ربیع با دقت به سخنان هر دو طرف گوش میکرد عبدالله سخنش را ادامه داد و گفت:
《اما من هرگز بیعت نخواهم شکست و به خدا پناه میبرم که بخواهم با شمشیر اسلام،راه شرک را باز کنم. 》
بعد به تندی از میان جماعت راه باز کرد و فاصله گرفت و دور شد.عبدالاعلی نگاهی به جماعت انداخت و احساس کرد که مردم تردید دارند. ربیع نیز در نگرانی و تردید، همچنان چشم به عبدالله داشت. عبدالاعلی گفت:
《دیر نیست که عبدالله نیز حقیقت را دریابد و به شما بپیوندد.》
زبیر گفت: «و اگر چنین نکند، باید با شمشیر او را هدایت کنیم. 》
جماعت به تأیید همهمه کردند .عبدالاعلی و بقیه به راه افتادند. جماعت برای آنها راه باز کردند. اما ربیع همچنان در اندیشه، چشم به عبدالله داشت و او را دید که دور شد. تا از انتهای بازار رفت و به سمتی دیگر پیچید. ربیع نیز حرکت کرد. اما همچنان در اندیشهی سخنان عبدالله بود که حالا آشفته و گیج از کوچه پس کوچه های بنی کلب به طرف خانه رفته بود. جلو در خانه ایستاده بود. نگاهی به اطراف انداخته بود. از خشم و اندوه ،چهره اش در هم فرورفته بود. ناگهان با دو دست، محکم به در خانه اش کوفته بود و در باز شده بود و او به داخل رفته بود و پشت در، سست بر زمین نشسته بود و به آسمان خیره شده بود. آسمانی که تراشه های نور خورشید به سختی از زیر ابر بیرون زده بودند.
خورشید همچنان زیر ابر بود و در واحه ای کوچک، چند چادر سیاه و کپر و تعدادی شتر دیده میشد و حدود بیست اسب که اطراف چاهی گرد آمده بودند و سوارانی به آنها آب میدادند.
عبید الله بن زیاد زیر سایه بانی نشسته بود. معقل کاسهای شیر برایش آورد و به دستش داد. عبیدالله بن زیاد در حالی که شیر مینوشید،چشم به خورشید زیر ابر داشت. یارانش نیز پذیرایی شدند. در سایه بانی دیگر، شریک بن اعور نشسته بود .پیرمردی برای او پلاسی آورد .شریک بن اعور به دور از چشم عبیدالله بن زیاد خوابید و پیرمرد پلاس را روی او انداخت، بعد پنهانی خنجری به شریک داد. شریک با ترسی کینه مند آن را گرفت و زیر پلاس پنهان ماند.
پیرمردگفت:《 تو به کار خود یقین داری؟》
شریک گفت:《 آن قدر که به روز معاد!»
پیرمرد گفت :《دستهای لرزانت چیز دیگری میگويند! 》
شریک از این که تردیدش آشکار شده بود، نگران شد. گفت:
《نباید در چشمانش خیره شوم !》
پیرمرد گفت :《ترس، انسان را از کارهای بزرگ باز میدارد. 》
شریک گفت :《لرزش دستانم از ترس نیست، از شرم است!》
پیرمرد گفت: «شرم؟!»
شریک گفت :《از این که به دوستی من اعتماد کرده، شرم میکنم.》
در سایه بان دیگر ،عبیدالله یکباره برخاست. رو به معقل کرد و گفت:
《اسبها سیراب شده اند ،حرکت میکنیم!
معقل فریاد زد:
حرکت میکنیم🍂
#نامیرا
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
همین الان یهویی🌸🍃
یه ارزوی قشنگ تقدیم به شما😍
آرزو دارم ناخواسته بدست اورید🌸🍃
انچه راکه بیصدااز قلب شما میگذرد🌸💕🌸
شبتون بخیروخوشی🌸🍃
#بانوی_تراز
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
💓🍃
" زندگی " معنی پیچیده ای ندارد !
همین که " تـــو " باشی . . .
این ، تمام زندگی است ...!!!
°با تـ❤️ـو بودن
بـه همه دنیا می ارزه عشـقم...💕
#نفسم
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7