📚 #حکایت_ها | یادت باشد، به من قرمهسبزی ندادی
🔺️حکایتی درباره کرامت امام رضا علیهالسلام در بیان آیت الله مصباح یزدی
من...
بارها رسیدهام آخر خط!
کم آوردهام و...
نه راهِ پَس داشتهام؛ نه پیش!
زمین و زمان را بههم دوختهام...
تا شاید فرجی شود!
گویی کسی صدایم را نمیشنود...
دستم را نمیخواهد بگیرد...
و همه...
به من پُشت کردهاند!
درست همان لحظه...
یک بلیط...
به مقصدِ حرمِ تو بوده که...
دلم را گرم کرده!
[اَلسَّلامُ عَلَیکَ یَا غَوثَ اَللَهفان]
سلام بر -تو- امامی که...
پناهگاه و...
فریادرسِ درماندگان و بیچارگانی!
سلام بر -تو- امامی که...
کسی...
ناامید...
از زیارتش...
از حرمش...
از شهرش...
دستخالی بر نمیگردد.
سلام بر -تو- امامی که...
حاجت را نگفته...
جوابش را میدهی!