فاطمه سلام الله علیها بانوی عالمین
اوّل محرّم معمولاً به نام حضرت مسلم شروع میکنند، سفیر امام حسین علیه السّلام، اولین شهید کربلاکسی
خواست که آنها را تکان دهد و بیدار کند که ای مردم! امامتان دارد میآید، نیاز به یاری دارد، برخیزید.
این میتواند برای ما اینطور درس باشد که هر کدام از شما هم، به هر مقدار که در توان دارید میتوانید برای امام زمانتان سفیر باشید.
یک نفر در حدّ خانوادهی خودش است.
پس، سفیر امام زمانت برای خانوادت باش
شخص دیگر در محلّهاش، دیگری در مسجد محلّهاش، شخص دیگر در شهر خودش، دیگری در اداره... سعی کنید سفیر امام زمانتان باشید.
مگر نمیخواهید مانند حضرت مسلم، یار و یاور حضرت باشید؟
صلوات و درود خدا بر این مرد بزرگ، با عزم، با استقامت، دریای کمالات و فضائل.
کسی که آنقدر عزم دارد و ساخته شده است که امام حسین علیه السّلام او را میفرستد که یک شهر را تکان دهد، آنها را به یاد امام زمانشان بیاندازد بگوید برخیزید. شما هم درس بگیرید.
امروز به خدمت این بزرگوار برسیم و بگوییم از آن صفتی که داشتید و امام حسین علیه السّلام شما را انتخاب کردند، فرستادند تا پیامشان را برای مردم بخوانید،
آیا میشود امروز، آن صفت را به ما عنایت بفرمایید تا ما هم، سفیر امام زمانمان باشیم.
ما هم، پیشاپیش قدوم امام زمانمان بیاییم، از آقایمان بگوییم و ترس و خوفی هم نداشته باشیم.
همانطور که آن شجاع و دلاور بیبدیل، جانش را داد. میتوانست از گوشهی شهر کوفه فرار کند بعد هم به امام بفرماید که رفتم پیغام رساندم ولی نمیدانم گوش دادند یا نه.
تا آخرین لحظه ایستاد برای اینکه مردم را بیدار کند. حاضر شد برای بیداری این مردم، جان عزیزش را هم بدهد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جانم به فدای سفیر حسین (ع)
صحنه شهادت حضرت مسلم بن عقیل(ع)
اَلسَّلامُ عَلى مَنْ جَعَلَ اللَّهُ الشِّفاءَ في تُرْبَتِهِ...
سلام بر كسى كه خداوند شفا را در خاك قبرش قرار داد...
#زیارت_ناحیه_مقدسه
وقتی کاروان امام حسین (ع) به کربلا رسید، حضرت فرمود: اینجا فرود آیید. به خدا قسم، اینجا جایگاه کاروان ما و محل ریخته شدن خون ماست.به خدا قسم، همین جا، جای قبرهای ماست. به خدا سوگند، اینجا همان جایی است که اهل حرم ما به اسارت گرفته میشوند. جدم این خبر را به من داد
اسب امام سوم شیعیان از ورود به کربلا پرهیز کرد و این امام بزرگوار هفت اسب عوض کرد و با هفتمین اسب وارد سرزمین کربلا شد. ایشان با لباس پیامبر وارد زمین کربلا شدند.
در هنگام ورود امام حسین (ع) به سرزمین کربلا، سپاه حر نیز با وی وارد کربلا شدند
در همین موقع سواری کمان بر دوش رسید و نامه عبیداللهزیاد را به حر داد. در نامه نوشته بود همین که نامهام رسید بر حسین سخت بگیر و او را در زمینی بیآب و خشک و بیپناهگاه فرود آور.
این پیک نیز مراقب است که همراه تو باشد و جدا نشود تا دستورم را کاملا انجام دهی
حر نامه را به امام حسین (ع) نشان داد و گفت: چارهای جز این ندارم. در همین جا فرود آی. امام سوم شیعیان فرمود:بگذار در دهکده غاضریه فرود آیم یا در شفیه که حر نگذاشت و گفت:این مأمور مراقب من است
یزید بن مهاجر، از همراهان امام به فرستاده ابن زیاد نگریست، او را شناخت و گفت: مادرت به عزایت بنشیند! چه فرمانی آوردهای؟ گفت: مطیع پیشوایم بودم و وفادار به بیعتم.
زهیر ابن قَیْن سردار سپاه اسلام، به امام عرض کرد: اکنون تناسب دارد که ما با این گروه بجنگیم، امام فرمود: من هرگز آغاز به جنگ نمی کنم زهیر گفت: در اینجا قریه ای نزدیک شطّ فرات هست که برای سنگر گرفتن مناسب است
امام فرمود: نام آن قریه چیست؟ او گفت: «عَقْر»، فرمود:
نَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الْعَقْرِ.: «پناه میبرم به خدا از عقر» (هلاکت و پی کردن)
امام به حُرّ فرمود: مانع نشو تا ما از اینجا به این نزدیکی (کنار فرات) حرکت کنیم، حُرّ و سپاهش مانع شدند، در این کشمکش، کاروان حسینی حرکت کردند تا آنکه اسب حسین (ع) ایستاد
امام پرسید: نام این زمین چیست؟
پیرمرد راه بلدی رو از آن ناحیه نزد امام اوردند عرضه داشت: «طف» (ساحل فرات)
امام فرمود: آیا نام دیگری دارد؟
پیرمرد عرض کرد: «شاطئ الفرات»
امام فرمود نام دیگری هم دارد،
عرض کرد: «غاضریه» « نینویٰ» از نامهای دیگر اوستانگارامام دنبال اسم دیگری میگردد،
یک مرتبه فرمود ایا این مکان دارای نام دیگری هست ،پیرمرد گفت: نام دیگر او کربلاست
امام فرمود: خدایا پناه میبرم به تو از کرب و بلا (اندوه و رنج)
همین جا محل بارهای ما و مکان اقامت ما و محل ریختن خون ما است، و همین جا جایگاه قبرهای ما است و جدّم رسول خدا (ص) این چنین به من خبر داده است.
همین جا فرود آئید، امام و یارانش «روز دوم محرم» در همانجا فرود آمدند، و سپاه حُرّ نیز در جانب دیگر فرود آمدند