چند صبح پیش، نشسته بودم کنار مشایه، چشمانم را بسته بودم و دلم را داده بودم به صدای قدمها و سایش دمپاییها روی آسفالت!
با خودم فکر کردم؛
"مؤثر بودن" خندهدارترین توهم است در میدانی که، بی هیچ دخالت دستی، در حال لشکرسازی برای حادثهای بزرگ است!
با خودم گفتم: تو اینجایی که فقــط باشی ...
نه تو!
که همه اینجایند که فقط باشند،
وگرنه بدون صدای هر کدام از این قدمها، این آهنگ ناقص نمیماند!
آهنگ قدمهای این لشکر نواخته شده، و هرکه در هرکجای دنیا جا بماند، خودش باخته است!
و هر که تصور کند، در این لشکر مؤثر افتاده، دیوانه است!
با خودم گفتم، آرام و وزین، شبیهای قطرهای از این دریا، فقـــط چشم به مقصد بدوز و برو!
عاقلها را، گوشه کنار جاده، به خود مشغول نمیکند!
پیادهروی اربعین یک دریا درس دارد. یکی از درسهای مهم اربعین، درس انقطاع و بریدن است و انسانی که تا این حد وابسته به کار، زندگی و خانواده است زمانی که بانگ الرحیل اربعین بلند میشود همهچیز را میگذارد و بهسوی کربلا میشتابد که این جدایی از تعلقات در حالت عادی آسان نیست ولی این جاذبه اربعین است که همه را میکشاند.
فاطمه سلام الله علیها بانوی عالمین
یه موکب پر از آدمای عاشق و خسته
برای خوابیدن در مسیر کربلا دو جا را می شود انتخاب کرد. یکی خانه های اطراف است که صاحب خانه ها در لب جاده می ایستند و به اندازه جایی که دارند زائران را با خود به خانه می برند و جایی دیگر حسینیه ها و چادرهایی است که در راه وجود دارد و می توان در آن اسکان گرفت و نکته ای که در خصوص حسینیه ها وجود دارد این است که قبل از غروب آفتاب برای اسکان گرفتن باید اقدام کرد در غیر این صورت حسینیه ها و چادرها پر می شود و سخت می شود که جایی را پیدا کرد