eitaa logo
فاطمه سلام الله علیها بانوی عالمین
58.3هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
3هزار ویدیو
622 فایل
تقدیم به مولایمان صاحب الزمان .عج. از طرف تمامی خوبان عالم درجهت تعجیل فرجشان ☀️لینک کانال eitaa.com/banoyealam ☀️پل ارتباطی بامدیریت کانال @Ashnagharib20
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 ما بین طلوعین بیداریم🔴 بادصبا نصب کنید و باصدا اذان صبح بیدارشوید صدای اذان را که شنیدید چشمهایتان را باز کنید شیطان را لعنت کنید و اعوذ بالله بگوئید بسم الله گویید وضو بگیرید و سوره قدربخوانید اینگونه مثل کسی هستید که از مادر متولد شدید قبل نماز صبح دست راست تان را روی قلب تان بگذارید و بر حسین ابن علی علیه سلام،سلام دهید نمازصبح را اقامه کنید تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها بگوئید ۳۴الله اکبر ۳۳سبحان الله ۳۳الحمد الله دعا روزانه را از کتاب مفاتیح بخوانید انجام کار روزانه را شروع کنید علامت بیدارباش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خیلی نزدیکه.mp3
2.39M
«خیلی نزدیکه» استاد ما باید بزرگ بشیم تا ظهور رو نزدیک ببینیم تا بتونیم کنار حضرت باشیم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرائت دعای جوشن صغیر.mp3
35.35M
دعای مرحوم کفعمی در حاشیه کتاب «بلدالامین» فرموده: که این دعا دعایی است بس بلند و پُر ارج و هنگامی که هادی عبّاسی کشتن حضرت موسی بن جعفر را قصد کرد، آن حضرت این دعا را خواند، در نتیجه جدّش رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) را در خواب دید که به ایشان فرمود: حق‌تعالی دشمن تو را هلاک خواهد کرد. برای نجات مردم غزه و نابودی اسرائیل غاصب هم بخونید، هم به دیگران توصیه کنید.🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله ): باريختن اوّلين قطره خون قرباني[به زمين]، صاحب قرباني آمرزيده مي‌شود. جهت مشارکت درخیر عظیم قربانی اول ماه کلیک کنید http://eitaa.com/joinchat/3548053534C77f6131815 التماس دعای فرج...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فاطمه سلام الله علیها بانوی عالمین
کتاب #عارفانه زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری قسمت چهارم راوی: خواهر شهید احمد در خانه ما واقع
کتاب زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری قسمت پنجم راوری: دکتر محسن نوری، «استاد دانشگاه شهید بهشتی» توی محله از بچگی باهم بودیم. در دوران دبستان حال و هوای احمد با همه فرق داشت. رفتارش خیلی معنوی بود احمد یکی از بهترین دوستان من بود، همیشه نون و پنیر خوشمزه ای با خودش به مدرسه می آورد ‌هیچ وقت هم تنها نمی خورد! به ما تعارف می کرد و منو بقیه دوستان کمکش می کردیم رفتار و برخورد احمد برای همه ما الگو بود همیشه باهم بودیم می گفت: بیا تو راه مدرسه سوره های کوچک قران را بخوانیم. زنگ های تفریح هم می دیدم که یک برگه‌ای در دست گرفته و مشغول مطالعه است. یک بار از او پرسیدم: این کاغذ چیه؟ گفت: این برگه‌ی اسما ٕالله است. نام های خدا روی این کاغذ نوشته شده. کم کم بزرگ تر می شدیم. فاصله معنوی من با او رفته رفته بیشتر می شد.او پله پله بالا می رفت و من... بیشترین چیزی که احمد به آن اهمیت می داد نماز بود. هیچ وقت نماز اول وقت را ترک نکرد حتی در اوج کار و گرفتاری. معلم گفته بود امتحان دارید.ناظم آمد سر صف و گفت: بر خلاف همیشه خارج از ساعت آموزشی امتحان برگزار می شه.فردا زنگ سوم که تمام شد آماده امتحان باشید. آمدیم داخل حیاط. گفتند: چند دقیقه دیگه امتحان شروع می شه. صدای اذان از مسجد محل بلند شد. احمد آهسته حرکت کرد و رفت به سمت نماز خانه. دنبالش رفتم و گفتم: احمد برگرد ..این آقا معلم خیلی به نظم حساسه، اگه دیر بیای، ازت امتحان نمی گیره و... می دانستم نماز احمد ، طولانی است، او مقید بود که ذکر تسبیحات را هم با دقت ادا کند. هرچه گفتم بی فایده بود، احمد به نماز خانه رفت و مشغول نماز شد همان موقع همه ما را به صف کردند، وارد کلاس شدیم. ناظم گفت: ساکت باشید تا معلم سوال ها رو بیاره مرتب از داخل کلاس سرک می کشیدم و داخل حیاط و نماز خانه را نگاه می کردم. خیلی ناراحت بودم. حیف بود پسر به این خوبی از امتحان محروم بشه. بیست دقیقه همین طور توی کلاس نشسته بودیم.نه از معلم خبری بود نه از ناظم و نه از احمد! همه داشتند توی کلاس پچ پچ می کردند که یکدفعه درب کلاس باز شد و معلم با برگه های امتحانی وارد شد همه بلند شدند. معلم با عصبانیت گفت: از دست این دستگاه تکثیر! کلی وقت مارو تلف کرد تا این برگه ها آماده بشه! بعد یکی از بچه ها رو صدا زد و گفت: پاشو برگه ها رو پخش کن. هنوز حرف معلم تمام نشده بود که درب کلاس به صدا در آمد. در باز شد و احمد در چارچوب در نمایان شد. معلم ما اخلاقی داشت که کسی را بعد خودش به کلاس راه نمی داد. من با ناراحتی منتظر عکس العمل معلم بودم. آقا معلم درحالی که حواسش به کلاس بود گفت: نیری برو بشین سرجات! احمد سر جایش نشست و مشغول پاسخ به سوالات امتحان شد .من هم با تعجب به او نگاه کردم. احمد مثل همه ما مشغول پاسخ شد.فرق من با او در این بود که احمد نماز اول وقت را خوانده بود و من .... خیلی روی این کار او فکر کردم ..این اتفاق چیزی نبود جز نتیجه عمل خالصانه احمد‌ ادامه دارد ... با کسب اجازه از ناشر کتاب ( انتشارات شهید هادی ) امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم شهید