▫️توسل به قمر بنیهاشم علیه السلام از سریعترین راهها برای رسیدن به حاجات است تا جایی که حتی بسیاری از غیر مسلمانان هم آن را باور دارند.
شاید بتوان گفت یکی از دلایل این مطلب، علاقه شدید حضرت مهدی علیه السلام به عموی نازنینشان است.
توضیح اینکه:
امروز به هر کدام از عزیزان خدا که متوسل شویم حاجت ما را نهایتا به امام عصر علیه السلام حواله میدهند.
زیرا نمایندهی امروزِ خدا بر زمین، وجود مقدس صاحب الزمان علیه السلام است و همه امور نهایتا باید به امضای ایشان برسد.
علاقه بی بدیل امام عصر سلام الله علیه به عموی وفادارشان، سبب شده که هر کس به قمر بنی هاشم متوسل شود عنایت خاصتری از جانب امام عالم نصیبش شود.
نقل میکنند:
يكي از اوليای الهی در مكاشفات خويش حضرت بقيه الله علیه السلام را میبیند و ملاحظه میكند آن حضرت نامههايی را باز میكنند و گوشهی آنها دستوراتی مرقوم میفرمايند و بعضی از نامهها را هم میبوسند.
آن مرد صالح از امام عصر علیه السلام سوال میكند: اين نامهها چيست؟
حضرت میفرمايند: اين نامهها، توصيهها و تقاضاهای امامزادگانی است كه مردم به آنها متوسل شدهاند و آنها حاجات مردم را برای ما مینويسند تا درباره آن تصميم بگيريم.
او مجدداً میپرسد: چرا بعضی از نامهها را میبوسيد؟
امام زمان علیه السلام در پاسخ میفرمايند: نامههایی كه میبوسم از سوی عمويم اباالفضل العباس رسیده است.✨
(کلید فرج ص54)
* ما در اینجا به دو نمونه از توسلات مشهور به قمر بنیهاشم علیه السلام اشاره میکنیم:
توسل اول:
از آیت الله مرعشی نقل شده:
یکی از علما برای حل مشکلش، به مسجد جمکران میرفت و به امام عصر علیه السلام متوسل میشد. اما پس از مدتی نتیجهای نگرفت. یک روز در مناجاتش با امام، گلایه کرد که: آيا جايز است كه در مسجد شما باشم و به ديگری متوسل شوم؟ آيا زشت نيست با وجود شما، به قمربنی هاشم علیه السلام متوسل شوم؟! ناگهان در حالت مکاشفه امام عصر علیه السلام را دید که فرمود:
نه تنها زشت نيست و نه تنها ناراحت نمیشوم، بلكه شما را راهنمايی هم میكنم كه به حضرتش چه بگويی. هروقت خواستی به عمویم حضرت ابوالفضل علیه السلام متوسل شوی، اين چنين بگو:
" يَا أَبَا الْغَوْث أَدْرِكْنِي "
ای فریادرس، مرا دریاب!
این ذکر تعداد و آداب خاصی ندارد و انشاءالله مداومت بر آن گرهگشا خواهد بود.
توسل دوم:
یکی از راه های مشهورِ توسل به قمر بنی هاشم علیه السلام که حکایات عجیبی از آن نقل شده، این است:
برای رسیدن به حاجات، به حضرت قمر بنیهاشم متوجه شوید و 133 مرتبه بگویید:
" يا كاشِفَ الْكَرْبِ عَنْ وَجْه الْحُسَيْن اِكْشِفْ كَرْبي بِحَقِ أخْيكَ الْحُسَيْن "
ای برطرفکننده گرفتاری از امام حسین علیه السلام! به حق برادرت امام حسین علیه السلام، گرفتاری مرا هم برطرف کن!
📚چهره درخشان قمر بنى هاشم، ج 1، ص 419.
#علمدار
مگر نه این است که
این رسم، ارثیهی ماست از کربلا؟!
از گوشه و کنار خیمههای حسین...
هرجا کار گره میخورد...
هرجا کارد به استخوان میرسید...
هرجا که روزن امّید...
رو به خاموشی و زوال میرفت
همه نگاهها سمت عباس بود!
من، کارد به استخوانِدلم که میرسد...
تمام وجودم، ناخودآگاه تو را صدا میزند؛
کاشفالکربِ حسین!
جهت مشارکت در هزینه های جشن میلاد کلیک کنید
http://eitaa.com/joinchat/3548053534C77f6131815
التماس دعای فرج...
جهت مشارکت در طرح قربانی نیمه شعبان کلیک کنید
http://eitaa.com/joinchat/3548053534C77f6131815
التماس دعای فرج...
1_3554888132.mp3
511.8K
🎧 ولادت حضرت عباس (علیهالسلام)
شما جانبازان عزیز هم مثل شهدا هستید؛ شهید هم همین ضربهای را که جانباز تحمل کرده است، او هم تحمل کرده؛ سرنوشت او پرواز و رفتن بود، سرنوشت این فعلا ماندن.
۱۳۸۷/۰۲/۱۳
#میلاد_حضرت_اباالفضل_علیهالسلام
#روز_جانباز
#ماه_شعبان
فاطمه سلام الله علیها بانوی عالمین
❓ #کجای_قصۀ_ظهوری ؟! 4⃣ قسمت پنجم 🌷 تا چشامو وا میکنم، وسط مزار شهدام، اما برخلافِ روزای دیگهس
❓ #کجای_قصۀ_ظهوری ؟!
6⃣ قسمت ششم
🔍 حاجی ادامه میده و میگه: مهدی! شما و بچههای غواص برین سمت دبیرستان، کلی اونجا کار داریم. هوای قلب بچهها رو داشته باشین! یه از خدا بیخبر داره توی کلاس باشبهه، فکر بچههامون رو خراب میکنه…
کمکم دور و برمون خلوت میشه. من میمونم و حمید. میپرسم: راستی به مسجد ما هم سر میزنین؟ میگه: سید! ما همهجا هستیم، هر جا که لازم باشه میایم! کنارتون هستیم. توی شبای هیأت، توی سینهزدنتون، توی روضه ارباب... وقتی یادمون میکنین، توی روزایی که یادمون نمیکنین، ما هستیم.
❓ برمیگرده طرفم و با دلخوری میگه: گاهی ازتون دلخور میشیم، اما خرابکاریهاتون رو ردیف میکنیم. شمام که بیخبر از عالم، راستراست میاین و میرین، نه میپرسین چی شد که اوضاع یهویی باب دلتون شد!
دستش رو میگیرم و میگم: نمیخوای جواب سوالمو بدی؟ چی شد راحت دل بریدین و رفتین؟!
منو میکشه دنبال خودش و میگه: فعلاً بیا بریم، توی راه واست میگم.
📱 وارد کلاس میشیم. از دیدن فضای کلاس و خانم معلم و دخترا حسابی جا میخورم. میگه: دخترمه! همون که ندیدمش. معلم شده و هر وقت دلم واسش تنگ میشه، میام دیدنش! مگه نشنیدی دخترا بابائین؟! گاهی وقتی دخترا، باشبهه سوالپیچش میکنن، کمکش میکنم جواب شبهه رو پیدا کنه. واسه خودش یه افسر جنگ نرمه، همون که حضرت آقا میخواد، شبا توی فضای مجازی میجنگه، روزا سر کلاس از داشتههامون دفاع میکنه. میدونی که چی بهش میگن؟!
تندی میگم: جهاد تبیین.
☀️ سری به نشونه تأیید تکون میده. ذوق میکنم. ادامه میده و میگه: سید! من با دخترم همیشه هستم، توی تنهاییهاش، پای اشکریختناش… اما خوشحالم، همسرم خوب تربیتش کرده، میدونم دخترم میتونه معلم خوبی باشه. نه اینکه دخترمه! نه! هر کی دستشو بذاره توی دست اهل بیت، بدجور هواشو دارن.
🔔 صدای زنگ اومد. بچهها از کلاس رفتن بیرون. من موندم و حمید که اونور نیمکت نشسته بود. خواستم بپرسم که پیشدستی کرد و گفت: خودت جواب سوالتو بده؛ فکر میکنی چرا ماها راحت دل بریدیمو و رفتیم؟
گفتم: باورهای دینی و ایمان و وطنپرستی و از اینجور حرفا...
🙂 خندید. صورتش گل انداخت و گفت: قشنگ حرف میزنی سید! همه اینا میتونه درست باشه، اما بگذار یه جواب بهت بدم که کل این جوابا توشه! تا حالا شنیدی میگن: «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا»…
🗣 ادامه دارد...
📖 #داستان_کوتاه