هنوز سخن امام تمام نشده بود به اشاره عمر سعدملعون، حرمله ابن کاهل اسدی که تیراندازی ماهر بودگلوی نازک او را هدف تیر سه شعبه اش قرار داد که تیر به گلو اصابت کرد.
فَذُبِحَ الطِّفلُ مِنَ الوَرِیِد اِلَی الوَرِیِد، او مِنَ الاُذُنِ اِلیَ الاُذُنِ
فاطمه سلام الله علیها بانوی عالمین
یک دست کشیدن روی گلوی اصغر بس بود گلوی شش ماهه طاقت اینو داره اخه؟؟؟😭😭😭
از شریان چپ تا شریان راست علی اصغر بریده شد و یا از گوش تا گوش او ذبح گردید
حسين عليه السّلام با دست خود خون گلوى كودكش را گرفت و به آسمان پاشيد و عرضه داشت
«خدايا! ارزش خون اين كودك كمتر از خون بچه ناقه صالح نيست. بار خدايا! اى مهربان ترين مهربانان! اگر پيروزى آسمانى ات را از ما برداشتى، در هركجا كه اين پيروزى به خير و صلاح ماست آن را برايمان مقدّر فرما و انتقام ما را از اين ستم پيشگان بگير اين مصيبت نيز بر من آسان است چون تو ناظر بر آن هستى، اى مهربان ترين مهربانان
آنگاه از سپاه دشمن دور شد ؛ با شمشيرش قبر كوچكي كند؛ بدن علي اصغر را به خون او آغشته نمود ؛ بر او نماز گزارد و جنازهي كوچك را دفن كرد...
دراین هنگام
از جانب آسمان ندائی شنید
یا حُسَینُ دَعهُ فَاِنَّ لَه مُرضِعاَ فِی الجَنَّهِ
ای حسین علیه السلام در فکر اصغر نباش هم اکنون دایه ای در بهشت برای شیر دادن به او آماده است
این ندا، ندای دلداری به حسین علیه السلام بود تا بتواند فاجعه غمبار مصیبت اصغر را تحمل کند
روز چهارم محرم متعلق به فرزندان حضرت زینب علیهاالسلام، حر و مسلم علیهماالسلام است و شهادت این عزیزان مورد توجه قرار میگیرد.
عبدالله بن جعفر نامه ای برای امام (علیه السلام) فرستاد و همراه دو فرزندش عون و محمد خدمت امام حسین (علیه السلام) فرستاد و ... . پس از مدتی عبدالله خودش خدمت ابی عبدالله (ع) رسید و ... و فرزنداش را سفارش نمود تا در خدمت امام باشند و در رکابش جانبازی کنند .
حضرت زینب (س) از اعزام فرزندانش توسط عبدالله بسیار خوشحال شد ..
بعضی روایات داره خانوم،اینها رو تو خیمه لباس نو به تنشون كرد،چشماشون رو سرمه كشید،به موهاشون شانه زد،به بدن هاشون عطر كشید،فرمود:حالا برید پهلو دایی تون،به دست و پاش بیوفتید،اجازه ی میدون بگیرید، مادر یادتون باشه،اگه دایی قبول نكرد،یادتون نره،دایی رو به چادر مادرم قسم بدید،
نقل اینه :خانوم زینب دستاشون رو گرفت: آوردشون جلوی خیمه آقا سید الشهداء فرمود: من تو نمیآم،شما برید از دایی تون اجازه بگیرید من اینجا وایستادم،خود زینب بیرون ایستاده،هی میگه خدایا،نكنه من سهمی نداشته باشم،
بچه ها رفتند تو و برگشتند،بی بی زینب دید خرابند،چی شد مادر،سرشون رو انداختند پایین،گفتند:مادر دایی راضی نمیشه.راضی نمیشه
عقیله بنی هاشم زینب کبری(س) بی درنگ عرض می کند: برادر به حق مادرم، اذن میدان به فرزندان خواهرت بده . پسران نیز این درخواست و سوگند را مؤثر یافته و می گویند: دایی جان، به حق مادرت فاطمه زهرا (س)اجازه بده.