او سراسیمه و شتابان رو به جانب امام حسین(علیه السلام) رفت و در کنار عمویش ایستاد. حضرت زینب (علیهاالسلام) او را دنبال کرد و به او رسیده بود. او تلاش کرد که آن کودک را نگه دارد. امام حسین(علیه السلام) به خواهرش فرمود: «احبسیه یا اخیه؛ ای خواهرم! او را نگهدارید.» آن کودک از این که بازداشته شود، سخت امتناع میورزید. او به عمهاش گفت: «والله لا افارق عمّی سوگند به خدا، از عمویم جدا نمیشوم.»
ناگاه «ابجر بن کعب» شمشیر خود را به سوی امام پایین آورد. عبدالله فریاد زد: «ای پسر زن ناپاک! وای بر تو! آیا میخواهی عمویم را بکشی؟» بَحر قصد ضربه زدن به امام را داشت.ناگاه عبدالله دستش را پیش آورد تا ضربه را از امام دور سازد. ولی دست مبارکش تا پوست قطع شد و دست آویزان گشت.
کودک فریادش بلند شد: «یا امتاه؛ ای مادرم!» حسین(علیه السلام) او را در بر گرفت و به سینه چسبایند و فرمود: «ای فرزند برادرم! بر آنچه به تو رسیده صبر کن و آن را به حساب خیر بگذار؛ چرا که خداوندا تو را به پدران صالحت ملحق خواهد کرد
امام دست خود را به آسمان بلند کرد: «پروردگارا! قطرات باران را از اینها دریغ بدار و برکات زمینت را از اینها باز دار؛ پروردگارا! پس اگر تا هنگام (مرگ) آنها را مهلت داده و بهرهمند میسازی، بین آنها تفرقه بینداز و هر کدام را به راهی جداگانه بدار؛ و سردمداران را هرگز از اینها راضی مدار؛ چرا که اینها ما را دعوت کردند تا که یاریمان کنند، سپس بر ما دشمنی کردند و ما را کشتند
در نهایت عبدالله به دست «حرملة بن الکاهل الاسدی» به شهادت رسید. در زیارت ناحیه مقدسه آمده: «السلام علی عبدالله بن الحسن بن علی الزکی» و سپس بر قاتل او به نام «حرملة بن کاهل الاسدی» نفرین شده است.
از وقایع روز پنجم محرم الحرام سال 61 هجری قمری، پیوستن شبث بن ربعی به همراه هزار سوار به عمربن سعد و بستن راه کربلا بر یاران حسین (ع) است.
در این روز ابن زیاد به دنبال شبث بن ربعی فرستاد و او را خواست که به جنگ حسین(ع) فرستد. شبث خود را به بیماری زد و میخواست او را معاف دارد. اما ابن زیاد به او نامهای نوشت و گفت: اگر زیر فرمان مایی زود نزد ما بیا.
شبث پس از نماز عشا نزد او رفت تا از رخسارش نفهمد که بیمار نبوده، چون به او وارد شد بسیار به او خوش آمد گفت و او را به خود نزدیک کرد و گفت: من خواهش دارم به جنگ این مرد بروی و به عمر بن سعد کمک کنی. او گفت: ایها الامیر! اطاعت میکنم و سپس با هزار سوار به سوی کربلاروان شد.
در این روز نیروهای پراکنده در سطح شهر کوفه کم کم جمع شده و به لشکر عمر بن سعد پیوستند
چون گروهی از مردم میدانستند که جنگ با امامحسین(ع) در حکم جنگ با خدا و پیامبر است، دراثنای راه از لشکر دشمن جدا شده و فرار کردند
نوشتهاند فرماندهی که از کوفه با هزار جنگجوحرکت کرده بود، چون به کربلا رسید، سیصد یاچهارصد نفر همراه او بودند و بقیه چون اعتقادی به این جنگ نداشتند، اقدام به فرارمیکردند.
عبيدالله بن زياد به شخصی به نام زحربن قيص با پانصد سوار ماموريت داد كه بر پل صداه ايستاده و از حركت كسانی كه به عزم ياری امام حسين (ع) از كوفه خارج ميیشوند جلوگيری كند.
فردی به نام عامربن ابی سلامه كه عازم بود برای پيوستن به امام (ع) از برابر زحربن قيس و سپاهيانش گذشت. زحربن قيس به او گفت: من از تصميم تو آگاهم كه میخواهی حسين را ياری كنی؛ بازگرد! ولی عامربن ابي سلامه به زحربن قيس و سپاهش حملهور شد و از ميان سپاهيان گذشت و كسی جرات نكرد تا او را دنبال كند
عامر خود را به كربلا رساند و به امام حسين (ع) ملحق شد تا به درجه رفيع شهادت نائل آمد.
همزمان با فرا رسیدن ایام عزاداری سرور و سالار شهیدان، حضرت امام حسین علیهالسلام، پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار آیتالله خامنهای، ویژه نامهای صوتی، با عنوان «بعثت خون» منتشر کرده است.
مجموعه_بعثت_خون_روز_اول؛_فصل_بیوفایی.mp3
1.93M
🎙بشنويد| مجموعه بعثت خون
▪️روز اول؛ فصل بیوفایی