جهت مشارکت در نحرشتر کلیک کنید
http://eitaa.com/joinchat/3548053534C77f6131815
التماس دعای فرج...
رد قدمهایت هنوز بر کوچههای طوس دیده میشود. روزی که بار غربت نهان خود را بر شانه میکشیدی، و صدای نالهٔ ملائک هنوز در گوش شهر میپیچید، زمانی که گامهایت سست و ناتوان شد.
چه کرد با قلب رئوفت زهر جفاها که جانت چون آتش سوزان شد... از آن روز که در حجره به روی خاک افتادی، وادی خراسان بیتالاحزان است آقا...
شما که همیشه ضامن برخواستن هر زمین خوردهای بوده و هستی پس دست ما را هم بگیر و بلندمان کن... هرچند ما لایق وصل نیستیم اما اگر تو شفاعت کنی خدا دستهای ما را به دست امام زمانمان خواهند رساند.
شهادت حضرت شمس الشموس، امام رضا علیه السلام تسلیت باد.
در شب شهادت امام هشتم علیه السلام دلهای ما و حرم سلطان ابوالحسن، آقا علی بن موسی الرضا(علیه السلام)
در بارگاه ملکوتی مولا علی بن موسی الرضا المرتضی (علیه آلاف التحیة و الثناء) #نائب_الزیاره همه شما عاشقانِ مولا هستم
صلی الله علیک یا ابالجواد یا علی بن موسی الرضا
من أحبّکم فقد أحبّ الله
باز هم میل زیارت کردهایم از راه دور
نیت از ما،
قصد از ما،
رفت و آمد با شما...
بهتر است شما نیز در زمانهای مشخص شده وضو گرفته و رو به قبله با این حقیر همنوا گشته و با خواندن زیارت حضرت با آقا راز و نیاز کنید .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#زیارت_از_راه_دور
امشب که شب شهادت امام رضاست...از دور و نزدیک...چشمانمان را ببندیم...دستی روی سینه بگذاریم و...با سلامی...زائر امام هشتم شویم
شهادت امام الرئوف حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام بر امام زمان عجل الله فرجه و محبین ایشان تسلیت باد.
آقا وقتی می خواست از مدینه حرکت کند دستور داد که زن و بچه اش بنشینند و برایش نوحه کنند. فرمود: من دیگر بر نمی گردم. بناست مرا در دیار غربت مسموم کنند.
اباصلت می گویدخدمت اقا بودم به من فرمود اباصلت،منتظرم بمان اگر آمدم و دیدی عبا بر سر افکنده ام دیگر با من صحبت نکن بدان مرا مسموم کرده اند
بدان هدف شان را به نتیجه رسانده اند. اباصلت می گویدآقا رفت من هم چشم به در گشودم.
فاطمه سلام الله علیها بانوی عالمین
اباصلت می گویدخدمت اقا بودم به من فرمود اباصلت،منتظرم بمان اگر آمدم و دیدی عبا بر سر افکنده ام دیگر
خدا کند آقا عبا به سر نیفکنده باشد اما یک وقت دیدم در باز شد امام عبا را به سرافکنده از خانه ی مأمون بیرون آمد نمی دانم چه شده بوداما بعد از هر چند قدمی یک لحظه می نشست یک لحظه بلند می شد اباصلت جگرم پاره پاره شد
فاطمه سلام الله علیها بانوی عالمین
خدا کند آقا عبا به سر نیفکنده باشد اما یک وقت دیدم در باز شد امام عبا را به سرافکنده از خانه ی مأمو
این سم چه کرد با بدن آقا؟!
حضرت داخل منزل شد در را بستم. آقا سئوال کرد خدمتکارها غذا خورده اند؟! گفتم نه یابن رسول الله، با این حالی که شما دارید مگر می شود غذا خورد. فرمود بروید سفره بیندازید همه را خبر کنید.
فاطمه سلام الله علیها بانوی عالمین
این سم چه کرد با بدن آقا؟! حضرت داخل منزل شد در را بستم. آقا سئوال کرد خدمتکارها غذا خورده اند؟! گف
اباصلت می گوید سفره انداختیم، خدمت کارها و غلام ها سر سفره نشستند،زیر بغل های امام رضا را گرفتند و آوردند.
از یک یک آن ها حالشان را پرسید. سفره را برچیدیم و خدمتکارها رفتند لحظه ای بعد دیدم آقا ضعف کرد
فاطمه سلام الله علیها بانوی عالمین
اباصلت می گوید سفره انداختیم، خدمت کارها و غلام ها سر سفره نشستند،زیر بغل های امام رضا را گرفتند و آ
فرش ها را کنار زد و شکم را به زمین چسباند یَتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلیم مثل مار گزیده به خود می پیچد، دائماً به در نگاه می کرد و انتظار می کشید.
یه وقت دیدم سرش روی زانوی جواد الائمه است،از مدینه آمده بود. خودش به آن شخص فرمود: من دارم می روم سر بابام را به دامن بگیرم، و ودایع امامت را تحویل بگیرم.
فاطمه سلام الله علیها بانوی عالمین
فرش ها را کنار زد و شکم را به زمین چسباند یَتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلیم مثل مار گزیده به خود می
آقا جواد الائمه علیه السلام از مدینه با طی الارض خودش را کنار بدن بابا رساند.اما دل ها بسوزد برای آقا امام سجاد که نتوانست از خیمه ها بیاید. مگر از خیمه ها چه قدر راه بود که امام سجاد نتوانست سر بابا را به دامن بگیرد؟
فاطمه سلام الله علیها بانوی عالمین
آقا جواد الائمه علیه السلام از مدینه با طی الارض خودش را کنار بدن بابا رساند.اما دل ها بسوزد برای آق
فرمود امام رضا علیه السلام: یَا ابْنَ شَبِیبٍ: إِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیْءٍ فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ. اى پسر شبیب! اگر خواستی براى چیزى گریه کنى براى امام حسین (ع) گریه کن!.. یعنی شب شهادت من ِ امام رضا هم بگو:حسین…
فاطمه سلام الله علیها بانوی عالمین
فرمود امام رضا علیه السلام: یَا ابْنَ شَبِیبٍ: إِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیْءٍ فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ.
حضرت معصومه خیلی آرزو داشت بیاد بالای بدن برادر، باید بگیم:بی بی خوشبحالت نرسیدی،حداقل یه قدم از زینب عقب تری، هر چند اگه می رسیدی خراسان کجا،کربلا کجا،آخه اینجا که دیگه سر داداشت رو نیزه نمی دیدی.