eitaa logo
بانوی بروز
301 دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
3.5هزار ویدیو
41 فایل
بانوی بروز،درایمان،اعتقاد،خانه‌داری،فرزندپروری اجتماع‌وسیاست‌بانوی‌ترازمسلمان است. تبادل وتبلیغ نداریم. @banuie_beruz Eitaa.com/banuie_beruz ✅کپی‌آزاداست ادمین @ghoghnuss عضوکانال دیگرمون بشید(#ملکه_باش)👇 https://eitaa.com/joinchat/275710006C82afc340ad
مشاهده در ایتا
دانلود
👌زنها را در خانه ها به جریان می اندازند.👌 سحری میچسبه چون یه زن پخته سفره را انداخته حتی تلویزیون هم رو شبکه ای که دعای سحر میخونه تنظیم کرده بعدش صدامون میزنه و ما هم مثل خانِ خانان اولش هنگ میکنیم وقتی تو خواب میشنویم که «پاشو سحره!» و اگه خدا نخواد به دادمون برسه اون لحظه، تو خواب میگیم «به سحر بگو بعدا خودم بهش میزنگم!!» ولی خدا رحم می‌کنه و فقط غر و لند میکنیم که باشه، فهمدیم، حالا پامیشم بعدش هم پامیشیم و با دست و روی نَشُسته بر سر سفره نزول اجلال فرموده و با همان چشمانی که نیمه خمار نگهش میداریم تا خدایی نکرده خواب از چشمانمان نپرد خورشت را روی برنج میریزیم و قاشق را دو برابر حجم مصوبش پر کرده و دهان را باز کرده و چنان می‌فرستیم تهِ حلق و معده مان که انگار قرار است فردا کوه جابجا کنیم قاشق اول قاشق دوم قاشق ... تا اینکه بشقاب دوم را میخواهد زحمتش را بکشد و پر کند مظفرانه صدا کلفت کرده و میفرماییم: فقط ته دیگ! ته دیگ را گذاشته و روی آن آب خورشت ریخته و اندکی هم بلندش میکند تا زیرش هم آب خورشت فرا بگیرد تا خدایی نکرده آقای خانه ته دیگ خشک از حلقوم پایین نکنند و خاطرشان مکدر نگردد بعدش هم دو سه تا لیوان آب و عرق خاکشیر و تخم شربتی و بیدمشک را علی برکت الله و ... الیه المصیر ! جسارتا ببخشید پایان بخش برنامه هم تکیه بر بالشت و همانجا لم دادن و با باد گلویی از تهِ اعماق، اعلام رضایت و خرسندی خود را از سفره و سفره دار اعلام می‌نماییم! بله باید هم سحری خوشمزه باشد به این ترتیب، خیلی هم باید خوشمزه باشد اما لااقل تشکری تقدیری دستت درد نکندی خدا از خانمی کمت نکندی تو بهترین هستی ای قربان دستانت برومی چیزی والا پیش خدا که گم نمیشود بلکه خوشحال شود و دلش خوش بشود که مردش آقای بالا سرش بیشتر از خمیازه و بادگلو و سفره جمع نکردن، محبت و توجه هم بلد است انسانیت حالیش هست دوستش دارد💝💕💘 ✾• ✾• 🌱@lezzate_chador🌱 Eitaa.com/lezzate_chador ••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••
شنیدم یه وطن فروش به درشتی کرده؟؟😡😡 ✾• ✾• 🌱@lezzate_chador🌱 Eitaa.com/lezzate_chador ••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••
🔴ببخشید که میدان‌مون افتاده وسط دیپلماسی‌تون ✍️حاج فیدل ✾• ✾• 🌱@lezzate_chador🌱 Eitaa.com/lezzate_chador ••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••
🔴هیچی دیگه!فقط خواستم بگم اسرائیل از روند مذاکرات راضیه... :) ✍️ ماسک ✾• ✾• 🌱@lezzate_chador🌱 Eitaa.com/lezzate_chador ••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••
🔴جماعتی که یک عمر به عنوان بهمون معرفی کردند رو بهتر بشناسیم: " با به اشتراک گذاشتن فرمول واکسن با کشورهای فقیر جهان به منظور پایان دادن به بیماری کرونا مخالفت کرد." ✍️ barzin jafartash ✾• ✾• 🌱@lezzate_chador🌱 Eitaa.com/lezzate_chador ••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••
🔴 خواستار تکرار جنگ شد باوجود پیروزی قرب الوقوع در وی خواستار توقف حملات به و رفع محاصره از راه شد آیا مذاکره با نتیجه دارد؟ ✍️ yemen_news ✾• ✾• 🌱@lezzate_chador🌱 Eitaa.com/lezzate_chador ••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••
هردو دست دادند..... اما این کجا و آن کجا ✾• ✾• 🌱@lezzate_chador🌱 Eitaa.com/lezzate_chador ••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴اگر دیپلماسی منطقه دست بود چه صحنه‌ای در برابرمان بود!! ✾• ✾• 🌱@lezzate_chador🌱 Eitaa.com/lezzate_chador ••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴اگه کماندوی سیاه آمریکایی ناموسمان را در خیابون و محله جلو چشم همه اینجوری از فرق سر تا نوک پا تفتیش بدنی نمیکنه مدیون شهدایی چون سردار شهید قاسم سلیمانی هستیم هنوز هم خیلیها ارزش کارشان را نفهمیدن ✍️ نادر غیور⁦ ما تا کجا مدیون شمائیم؟ فقط خدا می دونه ✾• ✾• 🌱@lezzate_chador🌱 Eitaa.com/lezzate_chador ••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••
🌸 🌱 حجاب تا وقتے نباشد☹️🌹 تنها زیبایی های ظاهری دیده مے شود اما همین کہ پوشیدہ شد🙃 جزء به جزء زیبایی های باطنے به چشم مے آید☺️ رفتار😇 اخـــــلاق😇 و لطافت روح شخصیت🙃💕 ✾• ✾• 🌱@lezzate_chador🌱 Eitaa.com/lezzate_chador ••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••
💌 اوج جوانمردی! ✾• ✾• 🌱@lezzate_chador🌱 Eitaa.com/lezzate_chador ••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••
بانوی بروز
#دختر_شینا #رمان #قسمت۸۰ پدرشوهرم دیگر چیزی نگفت؛ اما شب رفت خانة آقا شمس الله، گفت: «می روم به بچه
۸۱ فصل هجدهم فردا صبح زود پدرشوهرم آمد سراغ صمد. داشتم صبحانه آماده می کردم. گفت: «دیشب خواب ستار را دیدم. توی خواب کلافه بود. گفتم ستار جان! حالت خوب است؟! سرش را برگرداند و گفت من صمدم. رفتم جلو ببوسمش، از نظرم پنهان شد.» بعد گریه کرد و گفت: «دلم برای بچه ام تنگ شده. حتماً توی خاک دشمن کنار آن بعثی های کافر عذاب می کشد. نمی دانم چرا از دستم دلخور بود؛ حتماً جایش خوب نیست.» صمد که می خواست پدرش را از ناراحتی درآورد، با خنده و شوخی گفت: «نه بابا. اتفاقاً خیلی هم جایش خوب است. ستار الان دارد برای خودش پرواز می کند. فکر کنم از دست شما ناراحت است که این طور اسم های ما را به هم ریختید.» چشم غره ای به صمد کردم و لب گزیدم. صمد حرفش را عوض کرد و گفت: «اصلاً از دست من ناراحت است که اسمش را برداشتم.» بعد رو کرد به من و گفت: «حتی خانمم هم از دستم ناراحت است؛ مگر نه قدم خانم.» شانه بالا انداختم. گفت: «هر چه می گویم تمرین کن به من بگو حاج ستار، قبول نمی کند. یک بار دیدی فردا پس فردا آمدند و گفتند حاج ستار شهید شده، باید بدانی شوهرت را می گویند. نگویی آقا ستار که برادرشوهرم است، چند وقت پیش هم شهید شد.» این را گفت و خندید. می خواست ما هم بخندیم. اخم کردیم. پدرش تند و تیز نگاهش کرد. صمد که اوضاع را این طور دید، گفت: «اصلاً همه اش تقصیر آقاجان است ها! این چه بلایی بود سر ما و اسم هایمان آوردید؟!» پدرشوهرم با همان اَخم و تَخم گفت: «من هیچ بلایی سر شما نیاوردم. تو از اول اسمت صمد بود، وقتی شمس الله و ستار به دنیا آمدند، رفتم شهر برایتان یک جا شناسنامه بگیرم. آن وقت رسم بود. همه این طور بودند. بعضی ها که بچه هایشان را مدرسه نمی فرستادند، تازه موقع عروسی بچه هایشان برایشان شناسنامه می گرفتند. تقصیر ثبت احوالی بود. اشتباه کرد اسم تو که از همه بزرگ تر بودی را نوشت ستار. شمس الله و ستار که دوقلو بودند؛ نمی دانم حواسش کجا بود، تاریخ تولد شمس الله را نوشت 1344 مال ستار را نوشت 1337. موقع مدرسه که شد، رفتیم اسمتان را بنویسیم، گفتند از همه بزرگ تر کدامشان است؟! تو را نشان دادیم. گفتند این ستار است، بیاید کلاس اول. بقیه هم حالا وقت مدرسه شان نیست. خیلی بالا پایین دویدم؛ بلکه شناسنامه هایتان را درست کنم؛ نشد.» صمد لبخندی زد و گفت: «آن اوایل خیلی سختم بود. معلم که صدایم می زد ستار ابراهیمی ؛ برّ و بر نگاهش می کردم. از طرفی دوست ها و هم کلاسی هایم بهم می گفتند صمد. این وسط بدجوری گیر کرده بودم. خیلی طول کشید تا به این اوضاع عادت کردم.» صمد دوباره رو کرد به من و گفت: «بالاخره خانم، تمرین کن به حاج آقایتان بگو حاج ستار.» گفتم: «کم خودت را لوس کن. مگر حاج آقا نگفتند تو از اول صمد بودی.» ✾• ✾• 🌱@lezzate_chador🌱 Eitaa.com/lezzate_chador ••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••