#داستان
🟢حسابرسی خدا
▫️حضـرت موسی علیه السـلام بـه طور سینا میرفت. در مسیر عبادتگاهی را دیـد که سقف آن ویـران شده. نزدیک رفت و دید مردی در زیر آوار مُردِه. جنازه را کـه بیرون کشید دید یکی از مؤمنان شهر بوده است. ناراحت شد، اورا دفن کرد تا طعمه حیوانات نشود
▫️به طور سینا که رسید، برایش سؤالی پیش آمـد. پرسید: خدایا! صبح که از خانه بیرون آمدم ظالمی مُرده بود که جنازه او را در مـیان تابوتی طلایی با غلامان وبا احترام و عزت بسیار دفن کردند. ولی این مؤمن غریبانه در زیر آوار مانده بـود و مـن او را با غربت دفن کردم. عـرض کرد خداوندا مرا از این راز عدالتت آگاه بفرما .
▫️خـداوند فرمـود: ای مـوسی آن ظالم، عمـری نافرمانی ما را کـرد و روزی به سائلی سکّهای بخشید، ولی آن مؤمن عمری فـرمان ما را برد ، ولی روزی با همسرش بدخُلقی کرد واو را بهناحق آزرده ساخت. امروز، روز مرگِ هر دو آن ها بود. یک سکّه ی آن ظالم را در این دنیا دادیم و آن هم تشییع جنازه با شکوه او بـود و دیگـر آن ظالم غیر از گناه ، چیزی با خود نیـاورده و یک بد اخلاقی آن مؤمن رابا ویران کردن سقف مجازات کردیم در این دنیا ، تا آخرت گناهی با خویش نیاورد .
@baquranvatrat
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸
#حرف_حساب
#داستان
▪️داستانی آموزنده
🟢کینه توزی ممنوع!
🔻نقل است کشاورزي يک مزرعه بزرگ گندم داشت زمين حاصلخيزي که گندم آن زبانزد خاص و عام بود.
🔻هنگام برداشت محصول بود شبي از شبها روباهي وارد گندمزار شد و بخش کوچکي از مزرعه را لگدمال کرد و به پيرمرد کمي ضررزد.
🔻پيرمردکينه روباه را به دل گرفت بعد از چند روز روباه را به دام انداخت و تصميم گرفت از حيوان انتقام بگيرد.
🔻مقداري پوشال را به روغن آغشته کرده به دم روباه بست و آتش زد.
🔻روباه شعله وردر مزرعه به اينطرف وآن طرف ميدويد وکشاورز بخت برگشته هم به دنبالش در اين تعقيب و گريز گندمزار به خاکستر تبديل شد.
💠وقتي کينه به دل گرفته ودر پي انتقام هستيم بايد بدانيم آتش اين انتقام دامن خودمان را هم خواهد گرفت بهتر است
ببخشیم و بگذریم....
@baquranvatrat
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸
#داستان
#سیره
💠امام عسکری علیه السلام و مرد دروغگو
🔹مردی به نام اسماعیل میگوید:
بر سر راه امام حسن عسکری (علیه السلام) نشسته بودم، چون حضرت خواست بگذرد، جلو رفتم، شرح نیازمندی و پریشانی خود را به آن حضرت گفتم و سوگند خوردم که درهمی ندارم، نه صبحانه ای و نه شامی.
🔹حضرت فرمود:
«به نام خداوند سوگند دروغین یاد میکنی در حالی که دویست دینار را پنهان کرده ای! ولی این سخن من برای آن نیست که تو را کمک نکنم.»
🔹 سپس حضرت به غلام خود فرمود:
«ای غلام آنچه همراه داری به این مرد بده.»
غلام صد دینار طلا به من داد.
🔹حضرت فرمود:
«از آن دینارها که پنهان کرده ای، محروم خواهی شد در حالی که به شدت به آنها نیاز داشته باشی.»
🔹اسماعیل میگوید:
این سخن امام عسکری (علیه السلام) درست بود، زیرا من دویست دینار پنهان کرده بودم.
این قضیه گذشت، تا این که هر چه داشتم خرج کرده، به مشکل بسیار بزرگی گرفتار شدم و درهای روزی به رویم بسته شد، به سراغ دینارها رفتم، دیدم دزدی آن دینارها را برده است و دیگر هرگز به دیناری از آنها دست پیدا نکردم.
📒بحار، ج ۵۰، ص ۲۸.
@baquranvatrat
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸
@iransedaD1737245T16625980(Web)-mc.mp3
زمان:
حجم:
940.9K
#امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
#داستان
🔰 ماجرای زیبای خادم منزل امام صادق علیه السلام
فردی به دیدار امام صادق (علیه السلام) آمد و خادمِ امام صادق را می دید و حسرتش را می خورد. بعد آمد کنارش کشید و گفت: «فلانی چقدر مال و اموال داری؟» خادم گفت:«چیزی ندارم».
🎙استاد علیرضا پناهیان
@baquranvatrat
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸
#داستان
💠رفع غیبت با صلوات!
🌷 روزی یکی از اولیا به حضرت الیاس و حضرت خضر علیه السلام شکایت کرد که مردم زیاد غیبت می کنند و غیبت هم از گناهان کبیره است و هر چه آنها را نصحیت می کنم و آنها را منع از غیبت می کنم ، به حرفم اعتنایی نمی کنند و آن عمل قبیح را ترک نمی کنند . چه کنم ؟
🖋 حضرت الیاس علیه السلام فرمود : چاره این کار این است که وقتی وارد چنین مجلسی و دیدی غیبت می کنند ، بگو :
🤲 «بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آل محمد»
✍ پروردگار ، ملکی را بر اهل مجلس موکل می کند که هر وقت کسی خواست غیبت کند آن ملک جلوی این عمل زشت را می گیرد و نمی گذارد غیبت شود . سپس حضرت خضر (علیه السلام) فرمود : وقتی کسی در وقت بیرون رفتن از مجلس بگوید: «بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آل محمد» , حضرت حق ملکی را می فرستد تا نگذارد که اهل آن مجلس غیبت او را کنند.
📒 داستان های صلوات ، صفحه ۵۷
@baquranvatrat
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸
#امام_صادق_علیه_السلام
#داستان
⩸ دلها، او را مىبينند!
⫺ مناظره امام صادق علیه السلام و مادّى
دانشمندى مادّى و منكِر ماوراء طبيعت، نزد امام صادق عليه السلام آمد و مسائل مختلفى را مطرح نمود:
▽ پرستش خداى ناديده
مادّى : چگونه اين مردم خدا را میپرستند، با اينكه او را نديدهاند ؟
🔅امام عليه السلام : دلها در پرتو روشنايى ايمان، او را مىبينند و عقلهاى بيدار همانند چشم، وجود او را اثبات مىكنند ؛ بلكه چشمها نيز با ديدن نظام دقيق و حساب شده جهان هستى، او را مشاهده مىنمايند.
علاوه بر اين، پيامبران، نشانه هايى كه به عنوان سند نبوّت همراه آنها بود، و نيز كتابهاى آسمانى با محتواى عميق خود، وجود خدا را ثابت مىكنند.
دانشمندان به مشاهده آثار عظمت خداوند، اكتفا مىكنند و نيازى به ديدن او در اثبات وجودش ندارند.
⁘ مادّى : آيا خداوند نمىتواند خود را به مردم نشان دهد تا او را ببينند و بشناسند و از روى يقين و اعتقاد كامل، مورد پرستش قرار بگيرد؟
🔅 امام عليه السلام : اين كار، امكانپذير نيست و محال، پاسخى ندارد.
▽ نبوّت عامّه
⁘ مادّى : از كجا ثابت مىكنى كه خداوند، داراى انبيا و فرستادگان است؟
🔅 امام عليه السلام : با اثبات چند مقدمه :
◊ الف - ما داراى آفريدگارى هستيم، برتر از ما و تمام آفريده ها.
◊ ب - آفريدگار جهان، حكيم است و كار بيهوده انجام نمیدهد.
◊ ج - امكان ندارد كه همه مردم با او تماس بگيرند و برنامه زندگى و تكامل خود را از او دريافت نمايند.
با اين مقدمات، ثابت مىشود كه بايد خداوند، پيامبرانى داشته باشد كه آنها مردم را به راه تكامل خويش راهنمايى كنند، وگرنه هدف خداوند از آفرينش انسان - كه تكامل اوست - از بين مىرود و آفرينش انسان، بيهوده مى گردد.
@baquranvatrat
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸
#معارف
#داستان
✨﷽✨
🔴مورچه نَر بود یا ماده!
✍شیخ احمـد جامی بر بالای منبر گفت: مردم هرچه می خواهید از من سوال کنید. زنی از میان جمعیت فریاد زد ای مـرد ادعا ی بیهـوده نکن ، خداوند رسـوایت خواهـد کرد ، هیچ کس جز علی علیه السلام نمی تواند بگوید که پاسخ تمام سؤالات را میداند
شیخ گفت اگر سؤال داری بپرس. زن سـوال کرد مورچه ای که بر سر راه سلیمان نبی آمد نر بود یا ماده؟ شیخ گفت سؤال دیگر نداشتی!؟ این دیگر چه سؤالی است؟ من که نبودم ببینم نر بوده یا ماده.
زن گفت نیاز نبود که آنجا باشی ، اگر کمی با قـرآن آشنا بودی می دانستی. درسوره نمل آمده است که قالت نمله مشخص می شـود مورچه ماده بوده
مردم هم به جهل شیخ وزیرکی زن خندیدند. شیخ با عصبانیت گفت: ای زن با اجازه شوهـرت در اینجا هستی یا بدون اجازه؟ اگر با اجازه آمـده ای که خدا شوهرت را لعن کند و اگر بی اجازه آمدهای، خدا خودت را لعن کند
زن پرسید: ای شیخ بگو بدانیم آیا آن زن بااجازه پیامبر به جنگ امام زمان خود ، علی علیه السلام رفته بود و یا بدون اجـازه؟ شیخ بیچـاره نتوانست جواب گوید.
📒 الغدیر ، علامه امینی
@baquranvatrat
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸
#حدیث
#داستان
💠امام محمد باقر علیه السلام
🔰زمانی که «شیطان» در میان سپاهیانش نعره سر داد!
▫️درباره مکر شیطان در ماجرای غدیر جابر بن عبدالله از امام باقر علیهالسلام روایت میکند: زمانی که پیامبر اکرم صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم در روز غدیر خم دست على علیه السلام را در دست گرفت، شیطان در میان سپاهیانش نعره برآورد و هیچ یک از آنها چه در خشکى و چه دریا به جاى نماند مگر آنکه در پى نعره او به سویش دویدند و گفتند: اى آقا و مولا چه بر سر تو آمده؟ ما هرگز از تو نعرهاى دهشتناکتر از این نعره نشنیده بودیم. ابلیس به آنها گفت: این پیامبر کارى کرد که اگر براستى این کار تحقق یابد دیگر کسى هرگز خدا را نافرمانى نکند. آنها در پاسخ گفتند: سرورا، تو آدم را فریب دادى.
▫️زمانی که منافقان گفتند: این مرد [پیامبر اکرم صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم] از سر هواى نفس سخن مىگوید و یکى به دیگرى گفت: مگر نمىبینى که چشمانش چگونه در کاسه سرش مىچرخد؟ گویا دیوانه شده ــ مقصودشان پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم بود ــ در این هنگام شیطان فریادى از سر شادى زد و دوستانش دوباره گرد او حلقه زدند. او به آنها گفت: آیا مىدانید من قبلاً با آدم ابو البشر چه کردهام؟ گفتند: بله؛ گفت: آدم، پیمان خود را شکست،اما به خدا کفر نورزید، ولى اینان هم پیمانشان را نقض کردند و هم به پیامبر علیهالسلام کفر ورزیدند؛
▫️پس هنگامى که پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم از این جهان رخت بربست و مردم به جاى على علیه السلام دیگرى را به خلافت نشاندند شیطان تاج شاهى بر سر گذاشت و منبرى نهاد و روى بالش نشست و پیادگان و سوارگان خود را گرد آورد و به آنها گفت: شادى کنید که تا روز قیام امام، خداوند فرمان برده نشود.
▫️امام باقر علیه السلام این آیه را تلاوت فرمود «وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ؛ براستى شیطان گمان خویش را در باره آنها صادق یافت و جز گروهى از مؤمنان همه از او پیروى کردند»( سوره سبأ/ آیه 20). امام باقر علیه السّلام فرمود: تأویل این آیه هنگامى بود که پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم رحلت فرمود و گمان ابلیس همان هنگامى بود که در باره پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم گفتند: او از سر هواى نفس سخن مىگوید، و شیطان در این هنگام گمانى در باره ایشان برد و آنها گمان شیطان را تصدیق کردند و تحقّق بخشیدند.
📒الکافي ج۸ ص۳۴۴
@baquranvatrat
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸
#امام_علی_بن_محمد_الهادی_علیه_السلام
#داستان
🔰داستانی از امام هادی علیه السلام
✨﷽✨
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم
🔸️در عصر امام هادی (علیه السلام) شخصی بنام عبدالرحمن، ساکن اصفهان و پیرو مذهب تشیع بود (با توجه به اینکه در آن زمان ، شیعه در اصفهان کم بود).
از عبدالرحمن پرسیدند؛ چرا تو امامت امام هادی (علیه السلام) را پذیرفتی،[و شیعه شدی]؟
🔸️در پاسخ گفت : من فقیر بودم، ولی در جرات و سخن گفتن قوی. در سالی همراه جمعی از اصفهانی ها به عنوان اینکه به ما ظلم می شود، برای شکایت به شهر سامره نزد متوکل (دهمین خلیفه عباسی) رفتیم، کنار در قلعه متوکل منتظر اجازه ورود بودیم، ناگهان شنیدم که متوکل دستور احضار امام هادی (علیه السلام) را داده تا او را به قتل برساند. من به یکی از حاضران گفتم :این کیست که فرمان به احضار و سپس اعدام او داده شده است؟
🔸️در جواب گفت :این کسی است که رافضی ها(شیعه ها) او را امام خود می دانند، من تصمیم گرفتم در آنجا بمانم تا ببینم کار به کجا می کشد.
🔸️بعد از ساعتی دیدم امام هادی سوار بر اسب آمدند، مردم تا او را دیدند در طرف راست و چپ اسب او ، به راه افتادند، همین که چشمم به امام هادی خورد محبتش بر دلم جای گرفت ، دعا کردم که خداوند وجود نازنینش را از شر متوکل حفظ کند، همچنان ناراحت و نگران بودم و دعا می کردم که امام در میان جمعیت به من رسید و فرمود:
🔸️خداوند دعایت را مستجاب می کند، و مال و فرزند و عمرت زیاد خواهد شد. من از اینکه امام چنین از نهان خبر داد متحیر شدم، بطوری که رنگم تغییر کرد .
حاضران گفتند چه شده ؟ چرا چنین حیرت زده ای؟ گفتم :خیر است، ولی اصل ماجرا را به کسی نگفتم. بعدا که به اصفهان برگشتم، کم کم بر مال و فرزندم افزوده شد و غنی شدم ، و اکنون بیش از هفتاد سال دارم. این بود علت تشیع من که این گونه به حقیقت رسیدم.
📚منبع:[ الثاقب فی المناقب: صفحه ۵۴۹،؛ کشف الغمه: جلد ۲، صفحه ۳۸۹ ؛ بحار، جلد ۵۰، صفحه ۱۴۱، حدیث ۲۶ و …]
🌸نکته اینجاست که ، اگر کسی برای امامش دعا کند ، امام برای او دعا می کنند.
🌺الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم🌺
منبع: كتاب «اسرار معراج»
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸
#سیره_پیامبر_صلی_الله_علیه_و_آله
#داستان
🔰توجه به کودک ❇️گروهی از كودكان مشغول بازى بودند. ناگهان با ديدن پيامبر(صلی الله علیه و آله) كه به مسجد مى رفت، دست از بازى كشيدند و به سوى حضرت دويدند و اطرافش را گرفتند. آنها ديده بودند پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله)، حسن(علیه السلام) و حسين(علیه السلام) را به دوش خود میگيرد و با آنها بازى میكند. به اين اميد، هر يك دامن پيامبر را گرفته، میگفتند: «شتر من باش»!
پيامبر میخواست هر چه زودتر خود را براى نماز جماعت به مسجد برساند، اما دوست نداشت دل پاك كودكان را برنجاند. بلال در جستجوى پيامبر از مسجد بيرون آمد، وقتى جريان را فهميد خواست بچه ها را تنبيه كند تا پيامبر را رها كنند. آن حضرت وقتى متوجه منظور بلال شد، به او فرمود: «تنگ شدن وقت نماز براى من از اين كه بخواهم بچه ها را برنجانم بهتر است.»
پيامبر از بلال خواست برود و از منزل چيزى براى كودكان بياورد. بلال رفت و با هشت دانه گردو برگشت.
پيامبر(صلی الله علیه و آله) گردوها را بين بچه ها تقسيم كرد و آنها راضى و خوشحال به بازى خودشان مشغول شدند.
📒نفایس الاخبار،ص 286
✳️نتیجه : توجه به نياز و خواسته هاى كودك از اصول اوليه تربيت است. آسانترين و پسنديده ترين راه، راضى كردن كودكان و همان روش متواضعانه پيامبر است كه علاوه بر تأمين نياز كودك، به آنها نوعى شخصيت نيز می بخشد.
@baquranvatrat
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸
#حدیث
#داستان
💠مسئولیت پدران (والدین)
🟢روزى عدّه اى از كودكان در كوچه مشغول بازى بودند. پيامبر(صلی الله علیه و آله) در حين عبور، چشمش به آنها افتاد و خواست نقش بسيار بزرگ پدران و مسئولیت سنگين آنها را در رشد كودک به همراهانشان گوشزد كند.
فرمود:«واى بر فرزندان آخرالزّمان از دست پدرانشان.»
اطرافيان پيامبر با شنيدن اين جمله به فكر فرو رفتند. لحظه اى فكر كردند شايد منظور پيامبر، فرزندان مشركان است كه در تربيت فرزندانشان كوتاهى مى كنند.
عرض كردند: «يا رسول الّله، آيا منظورتان مشركين است؟»
- نه، بلكه پدران مسلمانى را مى گويم كه چيزى از فرايض دينى را به فرزندان خود نمى آموزند و اگر فرزندانشان پاره اى از مسائل دينى را فراگيرند، پدران آنها،ايشان را از اداى اين وظيفه باز مى دارند.
اطرافيان پيامبر با شنيدن اين سخن، تعجب كردند كه آيا چنين پدران بى مسئوليتى نيز هستند.
پيامبر كه تعجب آنها را از چهره شان خوانده بود ادامه داد: «تنها به اين قانع هستند كه فرزندانشان از مال دنيا چيزى را به دست آورند....»
آنگاه فرمود: «من از اين قبيل پدران بيزار و آنان نيز از من بيزارند.»
📒مستدرک الوسائل،ج۲،ص۶۲۵
❇️نتیجه : در عصر حاضر، دليل دور بودن و ناآگاهى قشر عظيمى از كودكان و نوجوانان از مسائل مذهبى، بى توجهى والدينشان به اين مسأله مهم است.
@baquranvatrat
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸
#معارف
#داستان
🔰قدری از مادر
*چه آنهایی که مادر دارند و چه آنهایی که مادر ندارند 👵🧕
این متن را بخوانید تاثیرگزار خواهد بود :👇
در زمانهای قدیم مردمی صحرا نشین زندگی میکردند که در بین آنها مردی بود که مادرش دچار فراموشی شده بود و فقط پسرش را می شناخت و مدام میخواست در طول روز پسرش کنارش باشد .
اين درخواست مادر" پسر را آزار میداد و فكر میكرد در چشم مردم حقیر و کوچک شده است .
هنگامی که موعد کوچ رسید مرد به همسرش گفت :
* مادرم را نیاور بگذار اینجا بماند و مقداری غذا هم برایش بگذار تا به زودی طعمه درندگان شده و برای همیشه از شرّش راحت شویم *
همسر مرد گفت :
آنچه میگویی انجام میدهم .
همه آماده کوچ شدند زن هم مادر شوهرش را گذاشت و مقداری آب و غذا در کنارش قرار داد و کودک یک ساله خود را هم پیش زن گذاشت و رفتند .
آنها فقط همین یک کودک را داشتند که پسر بود : ! ؟
مرد به پسرش علاقه فراوانی داشت و اوقات فراغت با او بازی میکرد و از دیدنش شاد میشد .
وقتی مسافتی را رفتند و هنگام ظهر برای استراحت ایستادند و مردم همه مشغول استراحت و غذا خوردن شدند
مرد به همسرش گفت :
پسرم را بیاور تا با او بازی کنم .
زن به شوهرش گفت :
او را پیش مادرت گذاشتم : ! ! ؟ ؟
مرد به شدت عصبانی شد و داد زد که چرا این کار را کردی : ؟
همسرش پاسخ داد ما او را نمیخواهیم زیرا بعدها او هم همانطور که تو مادرت را تنها گذاشتی و رفتی
او هم من را تنها خواهد گذاشت تا بمیرم : ! ؟
حرف زن شجاع و اندشمند مانند صاعقه به قلب مرد نشست و سریع اسب خود را سوار شد و به سمت مادر و فرزندش رفت زیرا پس از کوچ" همیشه گرگها به سمت آنجا میآمدند تا از باقیمانده ی وسایل جامانده شاید چیزی برای خوردن پیدا کنند .
مرد وقتی به محل زندگی مادرش رسید دید مادرش فرزند را بلند کرده و گرگها دور آنها حلقه زده اند و پیرزن به سمت گرگها سنگ پرتاب میکند و تلاش میکند که کودک را از گرگها در امان بدارد .
مرد گرگها را دور کرد و مادر و فرزندش را باز گرداند و از آن به بعد به وقت کوچ اول مادرش را سوار بر شتر میکرد و خود با اسب دنبال مادرش روان میشد و از مادرش مانند چشمان خود مواظبت میکرد و مقام همسرش نیز در نزد مرد بالا رفت .
انسان وقتی به دنیا میآید"بند نافش را میبرند ولی جایش همیشه میماند تا فراموش نکند که برای حیات و تغذیه و زندگی به یک زن بزرگ وصل بوده است .
اگر مادری در قيد حيات داريد حد اقل روزانه يک تماس با او گرفته و جویای حال او باشید تا صدای كودكی كه سالها عاشقانه بزرگش كرده است را بشنود و از ته دل شاد شود .
و اگر مادران آسمانی داريد : ؟
برای شادی و آرامش روح آنان فاتحهای بخوانید .
لطفا مادرانتان را از یاد نبرید زیرا هر گز نخواهید توانست حتی کوچکترین زحماتی را که در دوران حمل و کودکی و بیماری برای شما تحمل کرده اند را جبران کنید .
امیدوارم با نیکی به پدر و مادر خیر و برکت همیشگی در زندگی ما ماندگار شود .
عزیزان مراقب باشیم چون خیلی زود
دیر میشود : !!!!!؟؟؟؟؟
@baquranvatrat
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸