💠 #طنز_جبهہ😅😂
بہسلامتےفرمانده :)
دستوربودهیچڪسبالاے۸۰ڪیلومتر سرعت،حقنداردرانندگےڪند!🚫
یڪشبداشتممےآمدم
ڪہیڪےڪنارجاده🛣،
دستتڪانداد👋🏼
نگہداشتم،سوارڪہشد،
گازدادموراهافتادم،🚗
من باسرعتمےراندموباهمحرفمےزديم!
گفت: مےگنفرماندهلشگرتون
دستوردادهتندنریدراستمیگن؟!🤔
گفتم:فرماندهگفتہ! 🙃
زدمدندهچهاروادامہدادم:
اینمبہسلامتےفرماندهباحالمان!🥰
مسیرمانتانزدیڪےواحدما، یڪےبود؛
پیادهڪہشد،
دیدمخیلےتحویلشمےگيرند!!😟
پرسيدم:
ڪےهستےتومگہ؟!🤔
گفت:
همونڪہبہافتخارشزدےدندهچهار...😱😂😂😂
شهید مهدی باڪری
#لبیک_یا_خامنه_ای
#امام_زمان
🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
♥️🌿
دڪترباخندهبھشگفـت:
برادر!مگہپشتلبـٰاستننوشتۍ
ورودهرگونہتیروترڪشممنـوع!
پسچرامجروحشدۍ؟🤨😂
گفت:دڪترجان!ترڪشہبۍسوادبوده
تقصیرمـنچیہ؟☹️😂
#طنز_جبهه
#خنده
🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
#طنز_جبهه
قسمت اول (کلیسا)
در عملیات کربلای چهار دقیقا روبروی این کلیسا مدرسه ای بود که محل استقرار نیروهای گردان تحت امر شده بود.
بچهها هر روز موقع اذان می رفتند و ناقوس آن را به صدا در می آوردند.😄
یک معاون مجاهد عراقی بنام ابو رشاد داشتم
او را فرستادم تا نیرو ها را نهی کند از اینکارها🙈
با رفتن او تشری که زده شد همه برگشتند.
بعد از یکساعت متوجه غیبت ابورشاد شدیم.
رفتیم با کلی مکافات او را پیدا کردیم
در حالی که داشت پیانو تمرین می کرد😂
بعد میگن 😉
چرا در عملیات کربلای چهار عدم فتح داشتیم😂😂
راوی : کاظم فرامرزی
🕊⃟🇮🇷 @baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
هوا خیلی سرد شده بود
فرمانده گردانمون همه ی بچه ها رو جمع کرد
بعد هم با صدای بلند گفت:
کی خسته است؟
همه با انرژی گفتیم: دشمن!!!
ادامه داد:
* کی ناراحته؟
- دشمن!!!!
* کی سردشه؟!
- دشمن!!!
* آفرین... خوبه!
حالا برید به کارتون برسید
پتو کم بوده ، به گردان ما نرسیده..😂
#طنز_جبهه
🕊⃟🇮🇷 @baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
#طنز_جبهه
🤕اسرای سودانی🤕
🍇عملیات تمام شده بود.🔚
🍒 و از قرارگاه به قصد ترک منطقه سوار اتوبوس شدیم، هوای خیلی گرمی بود به همین خاطر یونیفرمم را بیرون آوردم و فقط زیرپوش سفیدی تنم بود.👕
🍇بعداز ساعتی اتوبوس به ایستگاه صلواتی رسید و همگی با دیدن لیوانهای شربت آبلیمو🧃خیلی خوشحال شدیم بخصوص من که در ردیف اول صندلی اتوبوس نشسته بودم. 🤩
🍓لحظاتی بعد یکی از افراد ایستگاه صلواتی وارد اتوبوس شد.🙃
🍇و با دیدن بچه ها که اغلب سیه چُرده یا سبزه بودند، فریاد زد:
🍓چرا این اسیرها محافظ ندارند !! به نظرم سودانی باشید، بعد هم رو به همکارانش کرد و فریاد زد؛ اسیران سودانی هستند، شربت نه! آب بیاورید، از سرتان هم زیاد است..😠🙁
🍇این را که بچه ها شنیدند، اتوبوس از خنده بچه ها منفجر شد....😂😂😅😅
📚راوی:
رزمنده باقر نوری زاده
🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯