『🌸』
قدࢪ چادرم را
زمآنے فهمیدم😇
ڪ رآننده تآڪسے مرا
"خانوم" صدا ڪرد😌
و دیگࢪے را "خآنومے"=)
🦋|• #دخترونه_چادری
🌷|• #چادرانه
🔹#نشر حداکثری.🌸
🌹#زهرایی_شو🌹
🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
#قضاوت_نکنیم🚫
دختر کوچولویی دو تا سیب در دو دست داشت که مادرش وارد اطاق شد.
چشمش به دو دست او افتاد.
گفت: «یکی از سیب هاتو به من میدی؟»
دخترک نگاهی خیره به مادرش انداخت و نگاهی به این سیب و سپس آن سیب.
اندکی اندیشید سپس یک گاز بر این سیب زد و گازی به آن سیب ، لبخند روی لبان مادرش ماسید.
سیمایش داد میزد که چقدر از دخترکش نومید شده است.
امّا، دخترک لحظهای بعد ، یکی از سیبهای گاز زده را به طرف مادر گرفت و گفت:«بیا مامان این سیب شیرینتره!»
مادر خشکش زد ، چه اندیشهای به ذهن خود راه داده بود و دخترکش در چه اندیشهای بود!
🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
💫 دکتر الهی قمشه ای:
🍃 هرگز به کسی حسادت نکن، بخاطر نعمتی که خدا به او داده، زیرا تو نمیدانی خداوند چه چیزی را از او گرفته است؟
🍃 و غمگین مباش وقتی خداوند چیزی را از تو گرفت: زیرا تو نمیدانی خداوند چه چیزی را عوض آن به تو خواهد داد...
🌷 پس همیشه شاکر باش و بگو شکر...
#آموزه_های_اخلاقی
🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
● یه روز شهیدخرازی گفت: چند نفر میخوام که برن پل چهل دهنه روی رودخونه دوویرج رو منفجر کنن پل کیلومترها پشت سر عراقیها بود... پنج نفر داوطلب شدند که اولینشون عباسعلی بود قبل از رفتن حاج حسین خرازی خواستشون و گفت: " به هیچوجه با عراقیها درگیر نمیشید. فقط پل رو منفجر کنید و برگردید. اگر هم عراقیها فهمیدند و درگیر شدید حق اسیر شدن ندارین که عملیات لو بره...
● تخریبچی ها رفتند... یه مدت بعد خبر رسید تخریبچی ها برگشتند و پل هم منفجر نشده، یکی شونم برنگشته... اونایی که برگشته بودند گفتند: نزدیک پل بودیم که عراقیها فهمیدن و درگیر شدیم. تیر خورد به پای عباسعلی و اسیر شد... زمزمه لغو عملیات مطرح شد. گفتند ممکنه عباسعلی توی شکنجه ها لو بده
● پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: حسین!«شهیدخرازی» عباسعلی سنش کمه اما خیلی مرده، سرش بره زبونش باز نمیشه برید عملیات کنید...عملیات فتح المبین انجام شد و پیروز شدیم. رسیدیم رودخانه دوویرج و زیر پل یه جنازه دیدیم که نه پلاک داشت و نه کارت شناسایی. سر هم نداشت پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: این عباسعلیه! گفتم سرش بره زبونش باز نمیشه...
● عباسعلی فتاحی بچه دولت آباد اصفهان بود حدود ۱۷ سال سن داشت. سال شصت به شش زبان زندهی دنیا تسلط داشت تک فرزند خانواده هم بود زمان جنگ اومد و گفت: مامان میخوام برم جبهه مادر گفت: عباسم! تو عصای دستمی، کجا میخوای بری؟ عباسعلی گفت: امام گفته. مادرش گفت: اگه امام گفته برو عزیزم
#شهید_عباسعلی_فتاحی
🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
🥀هم قد گلوله توپ بود گفتن: چه جوری اومدی اینجا ؟ گفت : با التماس
🥀گفتن چه جوری گلوله رو بلند میکنی میاری؟ گفت : با التماس
🥀به شوخی گفتن میدونی آدم چه جوری #شهید میشه؟ لبخندی زد و گفت: با التماس 😔
🥀وقتی تکه های بدنشو جمع میکردند، فهمیدم چقدر التماس کرده !😔
#شهید_گمنام
🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
ھمیشہمیگفت:
بهحجاباحترامبگذاریدکهآرامش
وبھترینامربهمعروفبراۍشماست!
#شھید_ابراهیم_هادی
#حجاب
🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرحوم علامه مصباح یزدی؛
من ندیدم کسی مانند #سردار_سلیمانی مقام #حضرت_زهرا(س) را شناخته باشد و در هیچ حالی از توسل به آن بزرگوار غافل شود.
بنده مقابل این فرمانده نظامی خجالت
می کشم.
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی:
هروقت در سختیهای جنگ، فشارها بر ما حادث میشد و هیچکاری از ما برنمیآمد پناهگاهی جز زهرا نداشتیم..
#شهیدانه 🕊
🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
◇ شهید مدافع حرم #عبدالرشید_رشوند روز جمعه ششم آذر ماه سال 94 در سوریه به شهادت رسیدند پیکر مطهر این شهید بزرگوار بعدازظهر روز دوشنبه نهم آذرماه سال 1394 وارد کشور شد.
● خانواده شهید مدافع حرم با چهره پاک #شهید_عبدالرشید_رشوند در معراج شهدا وداع کردند.
وداعی که در معراج شهدا انجام شد و بسیار دردناک و سوزناک بود، دختر و پسر شهید در فراق پدر می سوختند، همسرش دیگر نمی توانست چهره زیبای همدمش را ببیند و پدر و مادر سالمندی که دست پرورده خود را تقدیم اسلام و ائمه اطهار کردند و دیدارشان به قیامت رفت.
● در این میان برادر جانباز شهید نیز نبود برادر را بیش از پیش احساس می کرد، برادری که 30 سال از برادر جانبازش پرستاری می کند و همدم هم بودند.
دختر #شهید پس از صلوات بر امام زمان (عج) و درود و سلام بر مقام معظم رهبری گفت: «سید علی خامنه ای عشق پدرم بود و تا ابد پشتیبان خط ولایت هستیم.»
#شهید_عبدالرشید_رشوند
🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯