*من او را دوست دارم چون حسینم را دوست دارد*
روزی پیامبر-صلیاللهعلیهوآله- در راهی با گروهی از اصحاب میگذشت، کودکانی را دید که با هم بازی میکردند.
حضرت در کنار کودکان نشست و یکی از آنها را بسیار نواز ش کرد و پیشانیاش را بوسید سپس او را بر دامن خود نشاند.
از رسول خدا پرسیدند:
علت محبت بسیار شما به این کودک (حبیب) چیست؟
فرمود: روزی این کودک را سرگرم بازی با حسینم دیدم که در آن حال خاک زیر پای او را بر میداشت و بر سر و چشمان خود میمالید.
من این کودک را دوست دارم چون حسین خرد سال مرا دوست دارد.
اکنون جبرئیل برای من خبر آورد که همین کودک یار و یاور حسین در واقعه ناگوار کربلا خواهد بود.
(بحار، ج ۵۵، ص ۱۰۱)
#درمحضراهلبیتعلیهمالسلام
@baran_haram
روايت شده است كه امام حسنمجتبی عليهالسلام در مجلس رسول خدا-صلیاللهعلیهوآله- حاضر مىشد در حالى كه هفت سال بيشتر از سنّ شريف او نگذشته بود، وحى الهى را از لبهاى مبارك پيغمبراكرم-صلیاللهعلیهوآله- مىشنيد و آن را حفظ مىكرد، و وقتى به خانه برمىگشت آنچه را حفظ كرده بود براى مادرش صدّيقه كبرى-سلاماللهعلیها- بازگو مىكرد.
و هرگاه على عليهالسلام نزد حضرت زهرا-سلاماللهعلیها- مىآمد كلمات تازهاى از قرآن و وحى را از او مىشنيد،
از آن حضرت سوال مىفرمود كه: اينها را از كجا نقل مىكنى؟
عرض مىكرد: از فرزندت حسن-علیهالسلام-.
روزى على-علیهالسلام- در خانه پنهان گشت تا اينكه امام حسن-علیهالسلام- وارد خانه شد، و مىخواست كلمات نورانى وحى الهى را كه شنيده بود بازگو كند ولى نتوانست مثل گذشته صحبت كند، بلكه به لرزه افتاد و كلماتش درهم شد.
مادرش حضرت زهرا-سلاماللهعلیها- تعجب كرد، امام حسن-علیهالسلام- عرض كرد:
يا اُمّاه قلّ بياني وكلّ لساني، لعلّ سيّداً يرعاني.
اى مادر! بيانم نارسا و زبانم ناتوان گرديده است گويا آقاى بزرگوارى مراقب من است.
آنگاه على-علیهالسلام- از محلّ خود خارج شد، و فرزند دلبندش را بوسيد.
(القطره/ جلد ۱/ صفحه ۴۳۸)
#درمحضراهلبیتعلیهمالسلام
@baran_hara
#انتخابات
شيخ صدوق-رحمةاللهعلیه- در كتاب «امالى» مىگويد:
امام حسن-علیهالسلام- هنگامى كه عازم سفر حجّ مىشد پياده و گاهى با پاى برهنه مىرفت، هنگامى كه ياد مرگ مىكرد اشك مىريخت، و وقتى به ياد قبر مىافتاد، يا بيرون آمدن از قبر و صحراى محشر و يا گذشتن از صراط را به خاطر مىآورد گريه مىكرد، و چون از صحنه حضور در پيشگاه الهى و بررسى اعمال ياد مىكرد فريادى مىكشيد و بيهوش میشد.
و چون به نماز مىايستاد در پيشگاه پروردگار لرزه بر اندامش و بندهاى بدنش مىافتاد.
و هنگامى كه ياد بهشت و دوزخ مىكرد آشفته و پريشان مىشد و مانند مار گزيده به خود مىپيچيد،
از خداوند درخواست بهشت مىنمود و از آتش دوزخ به او پناه مىبرد.
📚(امالى صدوق/۲۲۴ ح ۱۰ )
#درمحضراهلبیتعلیهمالسلام
@baran_haram