eitaa logo
باران حرم
322 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
737 ویدیو
1 فایل
این کانال سعی دارد در کنار طعمهای مختلفی که هر روز در فضای مجازی میچشی طعمهایی مثل غذا، لباس، خلاقیت،... چند #جرعه_بهشت به کام جان اعضای #باران_حرم بنشاند. ارتباط با ادمین: @Abaran_haram
مشاهده در ایتا
دانلود
*من او را دوست دارم چون حسینم را دوست دارد* روزی پیامبر-صلی‌الله‌‌علیه‌وآله- در راهی با گروهی از اصحاب می‌گذشت، کودکانی را دید که با هم بازی می‌کردند. حضرت در کنار کودکان نشست و یکی از آن‌ها را بسیار نواز ش کرد و پیشانی‌اش را بوسید سپس او را بر دامن خود نشاند. از رسول خدا پرسیدند: علت محبت بسیار شما به این کودک (حبیب) چیست؟ فرمود: روزی این کودک را سرگرم بازی با حسینم دیدم که در آن حال خاک زیر پای او را بر می‌داشت و بر سر و چشمان خود می‌مالید. من این کودک را دوست دارم چون حسین خرد سال مرا دوست دارد. اکنون جبرئیل برای من خبر آورد که همین کودک یار و یاور حسین در واقعه ناگوار کربلا خواهد بود. (بحار، ج ۵۵، ص ۱۰۱) @baran_haram
روايت شده است كه امام حسن‌مجتبی عليه‌السلام در مجلس رسول خدا-صلی‌الله‌‌علیه‌وآله- حاضر مى‌‌‌شد در حالى كه هفت سال بيشتر از سنّ شريف او نگذشته بود، وحى الهى را از لب‌هاى مبارك پيغمبراكرم-صلی‌الله‌‌علیه‌وآله- مى‌شنيد و آن را حفظ مى‌كرد، و وقتى به خانه برمى‌گشت آنچه را حفظ كرده بود براى مادرش صدّيقه كبرى-سلام‌الله‌علیها- بازگو مى‌كرد. و هرگاه على عليه‌السلام نزد حضرت زهرا-سلام‌الله‌علیها- مى‌آمد كلمات تازه‌اى از قرآن و وحى را از او مى‌شنيد، از آن حضرت سوال مى‌فرمود كه: اين‌ها را از كجا نقل مى‌كنى؟ عرض مى‌كرد: از فرزندت حسن-علیه‌السلام-. روزى على-علیه‌السلام- در خانه پنهان گشت تا اينكه امام حسن-علیه‌السلام- وارد خانه شد، و مى‌خواست كلمات نورانى وحى الهى را كه شنيده بود بازگو كند ولى نتوانست مثل گذشته صحبت كند، بلكه به لرزه افتاد و كلماتش درهم شد. مادرش حضرت زهرا-سلام‌الله‌علیها- تعجب كرد، امام حسن-علیه‌السلام- عرض كرد: يا اُمّاه قلّ بياني وكلّ لساني، لعلّ سيّداً يرعاني. اى مادر! بيانم نارسا و زبانم ناتوان گرديده است گويا آقاى بزرگوارى مراقب من است. آنگاه على-علیه‌السلام- از محلّ خود خارج شد، و فرزند دلبندش را بوسيد. (القطره/ جلد ۱/ صفحه ۴۳۸) @baran_hara
شيخ صدوق-رحمة‌الله‌علیه‌- در كتاب «امالى» مى‌گويد: امام حسن-علیه‌السلام- هنگامى كه عازم سفر حجّ مى‌شد پياده و گاهى با پاى برهنه مى‌رفت، هنگامى كه ياد مرگ مى‌كرد اشك مى‌ريخت، و وقتى به ياد قبر مى‌افتاد، يا بيرون آمدن از قبر و صحراى محشر و يا گذشتن از صراط را به خاطر مى‌آورد گريه مى‌كرد، و چون از صحنه حضور در پيشگاه الهى و بررسى اعمال ياد مى‌كرد فريادى مى‌كشيد و بيهوش می‌شد. و چون به نماز مى‌ايستاد در پيشگاه پروردگار لرزه بر اندامش و بندهاى بدنش مى‌افتاد. و هنگامى كه ياد بهشت و دوزخ مى‌كرد آشفته و پريشان مى‌شد و مانند مار گزيده به خود مى‌پيچيد، از خداوند درخواست بهشت مى‌نمود و از آتش دوزخ به او پناه مى‌برد. 📚(امالى صدوق/۲۲۴ ح ۱۰ ) @baran_haram