فروشگاه کتاب برایا
💠مجموعه ۵ جلدی قهرمان من 📍به علت استقبال فوق العاده از این مجموعه واقعا جذاب و تربیتی و رسیدن به فر
❗این دفعه دیگر تمدید نخواهد شد.❗
هفته اول دی ماه قرعه کشی خواهد شد
📕 برشی از کتاب ✂️ #ستاره_ها_چیدنی_نیستند
نمای بعدی فیلم، بیرون از اتاق و در فضایی تاریک بود؛ زیر درختی بلند و پیر. #دختر دیگر حرکتی نمی کرد. با چراغ گوشی، دهانه چاه را پیدا کردند؛ صفحه گرد فلزی که روی چاه بود را کنار زدند؛ دختر را بلند کردند؛ و انداختند داخل چاه. مرد ریشو سر و دست هایش را رو به آسمان کرد و گفت: خدایا! این خدمت رو از ما قبول کن. خدایا! ریشه #فساد رو از این مملکت بِکَن.
#فیلم تمام شد. چراغ های اتاق جلسه روشن شد. ده نفری که در سالن دور میز نشسته بودند، چشم هایشان را از مانیتور برداشتند و کف زدند. #سارا موهای بلند قهوه ای اش را از روی صورتش کنار زد و نگاهی همراه با لبخند به ماشا که کنارش نشسته بود، کرد... جک میلر، مدیر موسسه که در صدر نشسته بود، رو به علینژاد[ #مسیح_علینژاد ] کرد و گفت: خب! نظرتون؟... کار داریم. سریع، هر کدوم اگه نظری دارین بگین.
علی نژاد گفت: من میگم همین خوبه. مشکلی نداره...
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
💸قیمت : ۹۹ هزار تومان اما👇
💥باتخفیف ویژه ۸۴ هزار تومان
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🆔 برای سفارش کتاب 👇
@baraya_admin
🔸 عضو کانال کتاب برایا شوید
https://eitaa.com/joinchat/2948595851C85c7ea3289
هدایت شده از فروشگاه کتاب برایا
#معرفی_کتاب
✨ستاره ها چیدنی نیستند✨
🌤رمانی بسیار زیبا و #واقعی که برگرفته از زندگی متفاوت یک دختر آمریکایی است
🌺 این رمان بلند، پیرامون #سبک_زندگی_بانوان و با محوریت موضوع حجاب و با نگاهی فرادینی و فراملیتی است و شخصیتهای مشهور، فعال و جنجالی زیادی در آن حضور دارند!
😳از #مسیح_علینژاد گرفته تا حجتالاسلام مرتضی آقاتهرانی در این داستان حضور دارند...
🆔سفارش کتاب در ایتا👇
@baraya_admin
#فروشگاه_کتاب_برایا
@barayabook
6.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📺 تیزر و معرفی کتاب ستارهها چیدنی نیستند توسط حجج اسلام آقایان تهرانی، عالی و رفیعی
📖کتاب #ستاره_ها_چیدنی_نیستند
✒️ به قلمِ محمدعلی حبیب اللهیان
📚 از دفتر نشر معارف
🎁مسابقه کتابخوانی همراه با ۵۰۰ میلیون ریال جوایز نقدی
⏳زمان شروع مسابقه ۱۴ آبان ماه لغایت ۱۴ دی ماه
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
💸قیمت : ۹۹ هزار تومان اما👇
💥باتخفیف ویژه ۸۴ هزار تومان
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🆔 برای سفارش کتاب 👇
@baraya_admin
🔸 عضو کانال کتاب برایا شوید
https://eitaa.com/joinchat/2948595851C85c7ea3289
🔴🎁 اگر مسابقه باز + کتابخون هستید
توی این ایام ۱۴۰ میلیون مسابقه نقدی داریم که قرعه اول برای مجموعه #قهرمان_من هست بعدش کتاب #ستاره_ها_چیدنی_نیستند و بعد کتاب #حاج_قاسمی_که_من_میشناسم.
چه جوایز سنگینی هم گذاشتند انصافا🤩
میدونید که سوال هم داشتید به آیدی ما پیام بدید👈🏻
@baraya_admin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مادر شهیدی که رهبر انقلاب را به صرف لوبیا پلو دعوت کرد
📌مادر شهیدان خالقی پور درباره خاطره حضور رهبر انقلاب در منزلشان فرمودند: سال ۷۷ رهبر انقلاب به منزل ما آمد. زمانی که میرفتند من به ایشان گفتم شام در خدمت باشیم. به من گفتند شام چه دارید؟ گفتم لوبیا پلو...
📙 خاطرات این مادر شهید شیرین زبان با داشتن سه فرزند شهید را، در کتاب #درگاه_این_خانه_بوسیدنی_است بخوانید.
(خاطرات ناگفته #فروغ_منهی ؛ مادر شهیدان داوود، رسول و علیرضا #خالقی_پور)
🆔 برای سفارش کتاب 👇
@baraya_admin
🔸 عضو کانال کتاب برایا شوید
https://eitaa.com/joinchat/2948595851C85c7ea3289
📖کتاب: #درگاه_این_خانه_بوسیدنی_است
(خاطرات فروغ مُنهی؛ مادر شهیدان خالقیپور)
✍️نویسنده: زینب عرفانیان
📚ناشر: شهید کاظمی
تعداد صفحات: ۲۴۰
💸قیمت کتاب ۷۰٫۰۰۰ تومان
💥باتخفیف ۱۵ درصدی ۵۹٫۵۰۰ تومان
🔎معرفی کتاب:
🔸مادر جوانی که روزهای جوانیاش به داغ جگرگوشههایش گذشت و خم به ابرو نیاورد. شیرزنی توصیف نشدنی که در صفحات این کتاب فقط گوشههایی از صبر زینبگونهاش به تصویر کشیده شده است. مادری نمونه که علاوه بر تقدیم سه فرزند خود، افتخاری همسری جانباز دوران دفاع مقدس را دارد. اولین شهید این خانواده شهید داود خالقیپور، متولد۱۳۴۴ است که در سال۱۳۶۲ طی عملیاتخیبر در جزیرهمجنون به فیض شهادت نائل آمد. دو شهید دیگر این خانواده نیز رسول و علیرضا متولدین۱۳۴۶ و ۱۳۵۰ بودند که به طور همزمان در سال ۱۳۶۷ در منطقه شلمچه، عملیات پاسگاهزید در آغوش یکدیگر آسمانی شدند.
🆔 برای سفارش کتاب 👇
@baraya_admin
🔸 عضو کانال کتاب برایا شوید
https://eitaa.com/joinchat/2948595851C85c7ea3289
فروشگاه کتاب برایا
📖کتاب: #درگاه_این_خانه_بوسیدنی_است (خاطرات فروغ مُنهی؛ مادر شهیدان خالقیپور) ✍️نویسنده: زینب عرفان
✂️برشی از کتاب:
کنار تابوت زانو زدم. پوستش از شیمیایی مُلتهب و تن سفیدش پر از دانههای ریز قرمز بود. مثل وقتی که سرخک گرفت. به پوستش دست کشیدم. زخم ترکشهای زبر. چقدر حرف برای گفتن داشتم. به صورتش دست کشیدم. سرمای تنش در جانم خزید. چرا قدر پسرم را ندانستم؟ تا چشم بر هم زدم، از پیشمان رفت. من ماندم و حسرتی که دلم را میسوزاند. دستش را در دستم گرفتم. موهایش را نوازش کردم. صورتم را نزدیکش میبردم و عقب میآوردم. حرف میزدم و گریه میکردم. ساکت میشدم و نگاهش میکردم. میبوییدم و میبوسیدمش. همة تنش را لمس کردم. ذرهذرة داوود را به خاطر میسپردم.
@barayabook