eitaa logo
فروشگاه کتاب برایا
985 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
110 ویدیو
3 فایل
• فروشگاه کتاب برایا • • عرضه بیش از دو هزار عنوان کتاب‌ های جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی 📚🖇 "با تخفیف دائمی" 🔖 #کتاب_خوب_بخوانیم سفارش کتاب: @Baraya_admin پیج اینستاگرام: barayabook_ir سفارش عمده و تلفنی: 09220949257
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📕 برشی از کتاب ✂️ نمای بعدی فیلم، بیرون از اتاق و در فضایی تاریک بود؛ زیر درختی بلند و پیر. دیگر حرکتی نمی کرد. با چراغ گوشی، دهانه چاه را پیدا کردند؛ صفحه گرد فلزی که روی چاه بود را کنار زدند؛ دختر را بلند کردند؛ و انداختند داخل چاه. مرد ریشو سر و دست هایش را رو به آسمان کرد و گفت: خدایا! این خدمت رو از ما قبول کن. خدایا! ریشه رو از این مملکت بِکَن. تمام شد. چراغ های اتاق جلسه روشن شد. ده نفری که در سالن دور میز نشسته بودند، چشم هایشان را از مانیتور برداشتند و کف زدند. موهای بلند قهوه ای اش را از روی صورتش کنار زد و نگاهی همراه با لبخند به ماشا که کنارش نشسته بود، کرد... جک میلر، مدیر موسسه که در صدر نشسته بود، رو به علینژاد[ ] کرد و گفت: خب! نظرتون؟... کار داریم. سریع، هر کدوم اگه نظری دارین بگین. علی نژاد گفت: من میگم همین خوبه. مشکلی نداره... 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 💸قیمت : ۹۹ هزار تومان اما👇 💥باتخفیف ویژه ۸۴ هزار تومان 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🆔 برای سفارش کتاب 👇 @baraya_admin 🔸 عضو کانال کتاب برایا شوید https://eitaa.com/joinchat/2948595851C85c7ea3289
هدایت شده از فروشگاه کتاب برایا
ستاره ها چیدنی نیستند✨ 🌤رمانی بسیار زیبا و که برگرفته از زندگی متفاوت یک دختر آمریکایی است 🌺 این رمان بلند، پیرامون و با محوریت موضوع حجاب و با نگاهی فرادینی و فراملیتی است و شخصیت‌های مشهور، فعال و جنجالی زیادی در آن حضور دارند! 😳از گرفته تا حجت‌الاسلام مرتضی آقاتهرانی در این داستان حضور دارند... 🆔سفارش کتاب در ایتا👇 @baraya_admin @barayabook
6.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📺 تیزر و معرفی کتاب ستاره‌ها چیدنی نیستند توسط حجج اسلام آقایان تهرانی، عالی و رفیعی 📖کتاب ✒️ به قلمِ محمدعلی حبیب اللهیان 📚 از دفتر نشر معارف 🎁مسابقه کتابخوانی همراه با ۵۰۰ میلیون ریال جوایز نقدیزمان شروع مسابقه ۱۴ آبان ماه لغایت ۱۴ دی ماه 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 💸قیمت : ۹۹ هزار تومان اما👇 💥باتخفیف ویژه ۸۴ هزار تومان 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🆔 برای سفارش کتاب 👇 @baraya_admin 🔸 عضو کانال کتاب برایا شوید https://eitaa.com/joinchat/2948595851C85c7ea3289
سلام صبحتون بخیر 🙋🏻‍♂️
🔴🎁 اگر مسابقه باز + کتابخون هستید توی این ایام ۱۴۰ میلیون مسابقه نقدی داریم که قرعه اول برای مجموعه هست بعدش کتاب و بعد کتاب . چه جوایز سنگینی هم گذاشتند انصافا🤩 میدونید که سوال هم داشتید به آیدی ما پیام بدید👈🏻 @baraya_admin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مادر شهیدی که رهبر انقلاب را به صرف لوبیا پلو دعوت کرد 📌مادر شهیدان خالقی پور درباره خاطره حضور رهبر انقلاب در منزلشان فرمودند: سال ۷۷ رهبر انقلاب به منزل ما آمد. زمانی که می‌رفتند من به‌ ایشان گفتم شام در خدمت باشیم. به من گفتند شام چه دارید؟ گفتم لوبیا پلو... 📙 خاطرات این مادر شهید شیرین زبان با داشتن سه فرزند شهید را، در کتاب بخوانید. (خاطرات ناگفته ؛ مادر شهیدان داوود، رسول و علیرضا ) 🆔 برای سفارش کتاب 👇 @baraya_admin 🔸 عضو کانال کتاب برایا شوید https://eitaa.com/joinchat/2948595851C85c7ea3289
📖کتاب: (خاطرات فروغ مُنهی؛ مادر شهیدان خالقی‌پور) ✍️نویسنده: زینب عرفانیان 📚ناشر: شهید کاظمی تعداد صفحات: ۲۴۰ 💸قیمت کتاب ۷۰٫۰۰۰ تومان 💥باتخفیف ۱۵ درصدی ۵۹٫۵۰۰ تومان 🔎معرفی کتاب: 🔸مادر جوانی که روزهای جوانی‌اش به داغ جگرگوشه‌هایش گذشت و خم به ابرو نیاورد. شیرزنی توصیف نشدنی که در صفحات این کتاب فقط گوشه‌هایی از صبر زینب‌گونه‌اش به تصویر کشیده شده است. مادری نمونه که علاوه بر تقدیم سه فرزند خود، افتخاری همسری جانباز دوران دفاع مقدس را دارد. اولین شهید این خانواده شهید داود خالقی‌پور، متولد۱۳۴۴ است که در سال۱۳۶۲ طی عملیات‌خیبر در جزیره‌مجنون به فیض شهادت نائل آمد. دو شهید دیگر این خانواده نیز رسول و علیرضا متولدین۱۳۴۶ و ۱۳۵۰ بودند که به طور همزمان در سال ۱۳۶۷ در منطقه شلمچه، عملیات پاسگاه‌زید در آغوش یکدیگر آسمانی شدند. 🆔 برای سفارش کتاب 👇 @baraya_admin 🔸 عضو کانال کتاب برایا شوید https://eitaa.com/joinchat/2948595851C85c7ea3289
فروشگاه کتاب برایا
📖کتاب: #درگاه_این_خانه_بوسیدنی_است (خاطرات فروغ مُنهی؛ مادر شهیدان خالقی‌پور) ✍️نویسنده: زینب عرفان
✂️برشی از کتاب: کنار تابوت زانو زدم. پوستش از شیمیایی مُلتهب و تن سفیدش پر از دانه‌های ریز قرمز بود. مثل وقتی که سرخک گرفت. به پوستش دست کشیدم. زخم ترکش‌ها‌ی زبر. چقدر حرف برای گفتن داشتم. به صورتش دست کشیدم. سرمای تنش در جانم خزید. چرا قدر پسرم را ندانستم؟ تا چشم بر هم زدم، از پیشمان رفت. من ماندم و حسرتی که دلم را می‌سوزاند. دستش را در دستم گرفتم. موهایش را نوازش کردم. صورتم را نزدیکش می‌بردم و عقب می‌آوردم. حرف می‌زدم و گریه می‌کردم. ساکت می‌شدم و نگاهش می‌کردم. می‌بوییدم و می‌بوسیدمش. همة تنش را لمس کردم. ذره‌ذرة داوود را به خاطر می‌سپردم. @barayabook
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا