eitaa logo
🖤شهید محمودرضا بیضایی🖤
965 دنبال‌کننده
16هزار عکس
6.4هزار ویدیو
10 فایل
‹بِسـم‌ِرَب‌ِّالحُسَـیْن🌱› صلی‌اللّٰـه‌علیک‌ِیـٰافاطمـةالزهـرا♥𐇵!' . «امام‌زمـان(عجل‌اللّٰه)امروزسرباز باهـوش‌وپـای‌کارمی‌خواهند؛ آدمی‌که‌شجـاع‌ومردمیدان‌باشـد.» #شـهیدبیضائی🎙!" . ◞پشت‌سنگر: @etlaeatkanal
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان"فرشته ای برای نجات" صد و هشتم تو خیلی کوچولو بودی و شاید یادت نیاد. نفسشو صدادار بیرون داد --چون تازه راه میرفتی یه جفت کفش خوشگل خریدم واست. شبش میخواستم ببرمت شهربازی و دستتو بگیرم خودت راه بری. حس خوبی نسبت به حرفای بابام نداشتم اما کنجکاو بودم. --رفتیم شهربازی و خیلی بهمون خوش گذشت اما وقتی میخواستیم برگردیم.... سکوت کرد و با اخم سرش رو انداخت پایین و ادامه داد --حامد اون شب یه اتفاق افتاد. اتفاقی که زندگیمونو عوض کرد. اون لحظه انتظار کشیدن برام بی معنی شد. بغض عجیبی داشتم. --میشه ادامش رو بگین؟ سرش رو آورد بالا و غمگین گفت --حامد مهتاب نمیدونه که تو پسرش نیستی. با شنیدن حرفی که بابا زد با بهت به چشماش زل زدم. حس بدم تبدیل به واقعیت شده بود. زبونم قفل شد ونتونستم حرفی بزنم. با حلقه اشک تو چشمام سرمو انداختم پایین. --حامد؟ دستشو گذاشت زیر چونم و سرم رو آورد بالا. افکارم زنجیر شده بود و ذهنم رو گروگان گرفته بود. با اولین قطره اشکم بابام از رو صندلیش بلند شد و نشست صندلی کنار من. صورتمو با دستاش قاب گرفت --بخدا نمیخواستم بفهمی! چون مهتاب تحملش رو نداشت و تو نمیتونستی قبول کنی! از اینکه باعث مرگ مادرم شده بودم عذاب وجدان بدی گرفتم. با بغض گفتم --بابا؟ --جانم؟ --مامانم بخاطر من مرد؟ سرمو گذاشتم رو شونه بابام و بیصدا اشک میریختم. مردونه بغلم کرد. --مامانت یه آدم خیلی خوب. اما خدا میخواست که فقط 24سال تو این دنیا باشه پس تو مامانت رو نکشتی. سرمو بلند کرد و تلخند زد --قسمت این بود. یه دفعه صدای برخورد یه چیز با زمین به گوشم خورد. با ایستادن من باباهم ایستاد و وقتی از آشپزخونه رفتیم بیرون دیدم مامانم رو زمین افتاده. نشستم کنارش و صداش زدم --مامان؟! مامان! حس اینکه باعث مرگ مامانم تو گذشته شده بودم نمیخواستم با شنیدن حرفای من اتفاقی واسه مامانم بیفته... آمبولانس اومد و داشتن مامانم رو با برانکارد میبردن. فریاد زدم --ماماااان!تروخدا خوب شو! تروخدااا! بابا با آمبولانس رفت و برگشتم تو خونه دیدم آرمان ایستاده وسط هال و داره گریه میکنه. لبخند زدم و دستامو باز کردم رفتم طرفش --سلااام داداش خودم. با دیدن من با خوشحالی دوید و منم بغلش کردم. --چقدر دلم برات تنگ شده بود داداش! --منم همینطور قربونت برم. با کنجکاوی به صورتم خیره شد --گریه کردی؟ لبخند زدم --برو سریع لباستو عوض کن و بیا بهت میگم. --براچی؟ --برو تا بهت بگم. دوید و از پله ها رفت بالا. نزدیک به یک دقیقه بعد همینجور که کاپشنش رو میپوشید از پله ها اومد پایین........ "حلما" 🚫کپی حرام ❥↬•@Shbeyzaei_313
رمان"فرشته ای برای نجات" صد و نهم سوار ماشین شدیم و با سرعت به طرف بیمارستان حرکت کردم. توی راه آرمان با کنجکاوی پرسید --داداش میشه بگی چیشده؟ لبخند زدم --هیچی مامان یکم حالش بد شد بردنش بیمارستان. با بغض گفت --چرا؟ دلم میخواست بگم بخاطر من! من بودم با حرفام باعث شدم اینجوری بشه! --نمیدونم آرمان. یه دفعه شروع کرد با صدای بلند گریه کردن. غمگین گفتم --عـــه آرمان!! گفتم که فقط یکم حالش خوب نیست. با گریه گفت --کاشکی...حالش..خوب بشه! خدایا مامان کتی رو که ازم گرفتی! حال مامان مهتابم خوب بشه! با صدایی که رگه هایی از بغض داخلش بود گفتم --خوب میشه آرمان! خوب میشه قربونت برم! گریه نکن! به صورتم زل زد --آخه توام داری گریه میکنی! سریع اشکامو پاک کردم و سکوت کردم. رسیدیم بیمارستان و رفتیم بخش اورژانس. از دور بابامو دیدم و با آرمان رفتیم پیشش. --بابا! برگشت و به آرمان خیره شد. لبخند زد --عه چرا داری گریه میکنی آرمان جان! اشکاش رو پاک کرد. --مرد که گریه نمیکنه! آرمان با خجالت جواب داد --آخه داداش حامد هم گریه میکرد! بابا محو خندید و از ما فاصله گرفت. وارفته گفتم --آرمان یه موقع چیزی از قلم نیفته داداش....؟ مامانم رو از اتاق آوردن بیرون و آرمان زودتر از من رفت پیش مامان. با گریه گفت --خوبـــی؟ مامانم بهش لبخند زد و موهاشو نوازش کرد --الهی فدای اشکات بشم. اره خوبم! رفتم تو اتاق و با دیدن مامانم بغض کردم و سرمو انداختم پایین. بابا آرمانو از اتاق برد بیرون. --حامد؟ سرمو بلند کردم. --مامان خوبی؟ با بغض خندید --خوبم مامان.چرا بغض کردی؟ قطره اشک گوشه چشمم رو گرفتم و نشستم رو صندلی کنار تخت و دست مامانم رو بوسیدم. با دستش موهامو نوازش کرد و قربون صدقم میرفت. سرمو آوردم بالا و به زمین خیره شدم. نمیدونستم حرفای من با بابا رو شنیده یا نه. فکرم رو خوند. --حامد! با لبخند گفتم --جانم مامان! --نگران امشب نباش.... قطره اشکی از گوشه چشمش پایین اومد --خیلی وقته میدونم. لبخند محوی زدم --درباره ی چی حرف میزنی مامان؟ --بیخودی خودت رو به اون راه نزن. حامد تو پسر منی! مگه نه؟ دستش رو گرفتم و با بغض لبخند زدم --مگه من چنتا مامان تو دنیا دارم؟! اشکاش پشت سرهم میبارید. --حامد من یه عمر از این ماجرا بی خبر بودم! به یه نقطه نامعلوم خیره شده بود و حرف میزد. --وقتی از کما اومدم بیرون حس میکردم یه آدم تازه متولد شدم که هیچ ذهنیتی نداره. اون موقع دکترا تشخیص داده بودن که باید یه اتفاق جدید توی زندگیم بیفته تا یه زندگی جدید رو شروع کنم. عاشق بابات شدم و اونم من رو دوست داشت. با لبخند بهم نگاه کرد --و تو شدی پسرمون! پسر علی و مهتاب! گریش بیشتر شد --حامد تو پسر منی! هیچ چیز قرار نیست پسر من رو ازم بگیره! با دستش اشک روی صورتم رو پاک کرد --گریه نکن حامدم پسر من که گریه نمیکنه! دلم آتیش گرفته بود. یه حسی که میخواستم فریاد بزنم و به همه بگم مهتاب از همون اول مادر من بوده! سرمو گذاشتم لبه تخت. --میشه الان پسرت مثل قدیما خودش رو لوس کنه؟ با گریه خندید --معلومه میشه.......! "حلما" 🚫کپی حرام ❥↬•@Shbeyzaei_313
رمان"فرشته ای برای نجات" صد و دهم ساعت ۵ صبح بود که رسیدیم خونه و ماشینو بردم تو حیاط. آرمان خوابش رفته بود. بابا به مامان کمک کرد و رفتن تو خونه، منم آرمان رو بغل کردم و بردم خوابوندمش رو تختش. داشتم از پله ها میومدم پایین که صدای مامانم رو شنیدم. داشت با گریه میگفت --علی شهرزاد کجاست؟ میخوام ببینمش! --مهتاب جان آروم باش. بعد در موردش حرف میزنیم. تا اون لحظه حواسم به نسبتی که مامانم با شهرزاد داشت فکر نکرده بودم. از احساسی که بهم دست داد ناراضی بودم. حسم برادرانه نبود چون به آرمان این حس رو نداشتم. آروم از پله ها اومدم پایین و رفتم تو اتاقم. نماز صبحم رو خوندم و رفتم حمام. دوش گرفتم و اومدم بیرون. یه تیشرت و شلوار اسپرت زرد و مشکی پوشیدم و رو تختم دراز کشیدم. فکر و خیال اجازه خواب رو به چشمام نمیداد. احساسی که به شهرزاد داشتم برادرانه نبود و باعث درگیری ذهنم شده بود. برای اولین بار به خودم جرأت دادم که بگم شهرزاد رو دوست دارم. من به شهرزاد علاقمند شده بودم اما با اتفاقایی که افتاده بود نمیدونستم تصمیم درست چیه..... بالاخره چشمام گرم شد و خوابم برد....... با صدای مامانم چشمامو باز کردم --حامد! حامد جان! نشستم رو تخت --جانم مامان چیشده؟ --ببخشید مامان نمیخواستم بیدارت کنم اما پشت خط باهات کار دارن. از رو تختم اومدم پایین --کیه مامان؟ --والا نمیدونم.... گوشیو برداشتم و صدامو صاف کردم --الو؟ با صدای بغض آلودی گفت --سلام آقا حامد. دستمو گرفتم جلو دهنم --سلام شهرزاد. تویی؟ --بله. --چرا داری گریه میکنی؟ --اون خانمی که گوشیو رو برداشت مادرتونه؟ --آره چطور؟ گریش بیشتر شد و چند لحظه بعد تماس قطع شد. --الو؟ الو..؟ 🚫کپی حرام ❥↬•@Shbeyzaei_313
ادامه پارت صد و دهم گوشی تلفن رو گذاشتم سرجاش و کلافه تو موهام دست کشیدم. مامانم کنجکاو پرسید --کی بود مامان؟ --نمیدونم مامان انگار اشتباه گرفته بود. مامانم با خونسردی گفت --آدم با یه نفری که اشتباه زنگ زده دوساعت حرف میزنه؟ مطمئن بودم اگه یه دقیقه دیگه میموندم راستشو میگفتم. همینجور که داشتم میرفتم تو اتاقم خندیدم --کجا دوساعت بود مامان. رفتم تو اتاقم و در رو بستم. چسبیدم به در اتاق و نفس عمیق کشیدم. حدس میزدم که شهرزاد هم قضیه رو فهمیده باشه و کنجکاو بودم ببینم احساسش شبیه به منه یا نه. لباسام رو عوض کردم و از اتاقم رفتم بیرون. --مامان من رفتم. --کجا حامد صبححونه نخوردی! --میرم مرکز اونجا میخورم...... ماشینو بردم بیرون و با سرعت حرکت کردم.... ماشینم روتو پارکینگ و رفتم تو اتاقم و لباس نظامیمو پوشیدم. داشتم دکمه های پیرهنم رو میبستم که در اتاق باز شد و یاسر اومد تو. --بـَـــه جناب آقای دل بخواهی. خندیدم --دل بخواهی دیگه چیه؟ --خب همین که هروقت عشقت بکشه میای هر وقتم عشقه نکشه نمیای. --چرت نگو یاسر شهرزاد کجاس؟ --جااان؟ شهرزاد کجاس! چشمک زد و خندید --خانمش از بین رفت دیگه! خندیدم و نشستم رو صندلی روبه روی یاسر. --یاسر تو امروز از شهرزاد بازجویی کردی؟ --نه ساسان بازجویی کرد.چطور؟ --تو هم میدونستی که همون مردی که مامان شهرزاد رو نجات داد......بابای منه؟ تلخند زد و تایید وار سرش رو تکون داد. --اره میدونستم. بغض گلومو گرفت --چرا بهم نگفتی؟ --چون خودمم تازه فهمیدم. با صدای غمگین و پر بغضی گفتم --یعنی...یعنی شهرزاد خواهر ناتنی منه؟ یاسر من چیکار کنم؟ لبخند زد --عاشق شدی رفیـــق! سرمو انداختم پایین و سکوت کردم. به شوخی گفت --خــــب حالا! یه جوری خجالت میکشی آدم باورش میشه. چند ثانیه بعد صدام زد --حامد. سرمو بلند کردم و سوالی نگاهش کردم. --دوسش داری؟ خجالت زده خندیدم. --نخند! بگو دوسش داری یانه؟ --نمیدونم یاسر. --پس چرا بغض کردی؟ نفس عمیقی کشیدم --میدونی یاسر حس میکنم نمیتونم گریه هاش رو تحمل کنم! غمش غمگینم میکنه! با خوشحالیش خوشحال میشم! --احیاناً معطل شاخ و دُمی؟ مبهم گفتم --یعنی چی یاسر؟ --خب آخه دانشمند..... ضربه ای به در اتاق خورد و سرباز اومد تو و احترام نظامی گذاشت. --قربان خانم وصال حالشون بد شده. با فریاد گفتم --چــــی..............؟ "حلما" 🚫کپی حرام ❥↬•@Shbeyzaei_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*﷽* سلام دوستان آغاز میکنیم چله توسل به شهدا 🌀 * سی و هفتمین روز توسل* ❤️ شهید محسن فخری زاده❤️ 🎁 *بسته هدیه به شهید بزرگوار ۱ _ فاتحه ۲ _ آیت الکرسی ۳ _ سلام بر امام حسین علیه السلام ۴ _ ۱۴ صلوات ان شاءالله مورد شفاعت شهید واقع شوید ❤صلوات برای سلامتی مولا جانم یادتون نره❤ 💠🔹💠🔹💠🔹💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم رب شهدا سالروز شهادت شهید محسن فخری زاده گرامی باد تاریخ شهادت: ۱۳۹۹/۹/۷ شادی روح این شهید بزرگوار صلوات ✦•[@Shbeyzaei_313]•✦
هدایت شده از  در سمت توام 🕊
توبه ی یه جوون خیلی پاداش و ارزشش بیشتره تا توبه‌ ی پیرمرده پیری که صدای کلنگه قبرش میاد😒😂 خدای ما عاااشق جوونی هستش که میتونه گناه کنه ولی بخاطره خدا توبه میکنه و زیره عهدش نمیزنه😊😍👏
هدایت شده از «دمشق شهر عشق»
PTT-20211012-WA0097.opus
174.6K
 صلوات خاصه امام رضا علیه السلام
💫💫💫💫💫 💞امام رضا جانم 💞 برام هیچ حسی شبیه تو نیست کنار تو درگیر آرامشم... همین از تمام جهان بهتره 💫💫💫💫💫
🖤شهید محمودرضا بیضایی🖤
•••{🥀♥️}••• دࢪ پـایاݩ فعاݪێٺ امࢪوز .. یادے میکنێم از (شهیدسیدمجتبی‌حسینی) شهیدسیدمجتبی‌حسینی تولد⇦ ¹³⁵⁶.⁵.¹⁴ شہادت⇦ ¹³⁸⁷.¹⁰.⁹ محل‌شهادت⇦ سراوان علت‌شهادت⇦ حمله‌ودرگیری • • • ستوان دوم شهید سید مجتبی حسینی در تاريخ چهاردهم مرداد¹³⁵⁶چراغ خانواده ای از سادات علوی روشن شد و نوگل خوشبویی از بوستان فاطمی چشم به جهان گشود. و پس از گذشت دورانن تحصيل در بهدارى ناجا مشغول به كار شد. و در روز «اول محرم» به ندای جدش لبیک می گویدو اما روز شهادت....💔 صبگاه فرا مى رسد و سيد مجتبى به فرماندهانش پيشنهادى مى دهد، كه به مناسبت اولين روز محرم و عزای عمومی از سوى ولى امر مسلمين جهان اسلام (حضرت آيت الله خامنه اى) به مناسبت فاجعه (غزه) مراسم صبحگاهی لغو شده و برای عزاداری به حسینیه بروند. فرماندهی با 300 تن از افسران عالی به حسينيه رفته و به نوحه سرایی پرداختند. در همین وقت سيد مجتبى دم در قرارگاه مشغول حراست و حفاظت  از اسلام و میهن و شرافت بود که شياد پليدى از يزيديان زمان (وهابیون خائن) با وسیله نقلیه ای که بارش مواد منفجره بود با بی شرمی تمام طی عملیات انتحاری با شکست حریم قداست واحد محوطه شده و به خیال اینکه همه افسران و سربازان امام زمان در صبحگاه ایستاده اند. شهید به دنبال ماشین میرود یک مرتبه صدای انفجار مهیبی می آید و دود سیاهی همه جا را فرا می گیرد. اینجا بود که سید مجتبی برای همیشه پر می کشد و در روز اول محرم به ندای جدش لبیک می گوید و خود را به کاروان عاشورایی رسانده و به آرزوی خود می رسد. 📓⃟🖤¦⇢
با نگاه به تصویرش چشمانت را ببند🍁 شاید که خوابش را ببینی...🌻 سـه عمل قبل از خواب...°°⚡️ ١-سه مرتبه خواندن سوره اخلاص❄️ ٢-سبحان الله و الحمدلله، ولا اله الا الله و الله اكبر{ثواب حج تمتع و عمره} 🌺 ٣-ذکرصلوات🌱 ۴-خواندن سوره حمد ( یک بار 🌹) {با وضو بخواب مؤمن}
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♨️ بیدار شدن انسان توسط فرشتگان در نیمه شب 💠آیت الله بهجت(رہ) : 🔸شب که انسان می خوابد، ملائکه موکل بر انسان، او را برای نماز بیدار می کنند.و بعد چون انسان اعتنا نمی کندو دوباره می خوابد باز او را بیدار می کنند.دوباره می خوابد، باز او را بیدار می کنند… 🔸این بیداری ها تصادفی و از روی اتفاق نیست، بلکه بیداریهای ملکوتی است که به وسیله فرشتگان انجام می گیرد. 🔸اگر انسان استفاده کرد و برخاست، آنها تقویت و تایید می کنند و روحانیت‌می دهند. وگرنه متأثر می شوند و کسل برمی گردند. 🔸اگر از خواب برخاستید آن ملائکه را که نمی بینید، اقلاً به آنها سلام کنید و تشکر نمایید! 📚در خلوت عارفان ━━🌺🍃━
هدایت شده از شهداشرمنده ایم
✨﷽✨ 🦋یادآورے🦋 اعمال‌قبل‌از‌خواب حضرت‌رسول‌اکرم‌فرمودند هر‌شب‌پیش‌از‌خواب‌: ¹:قرآن‌را‌ختم‌کنید. ³بار‌سوره‌توحید ²:پیامبران‌را‌شفیع‌خود‌گردانید. ¹بار:اَللّٰہُم‌َصَلِ‌عَلےٰمُحَمَّدوَآل‌ِ‌مِحَمَّدوَ عَجِل‌فَرَجَہُم،‌اَللّٰہُم‌َصَل‌ِعَلےٰجَمیعِ الانبیاء‌وَالمُرسَلین••͜ ³:مومنین‌را‌از‌خود‌راضےکنید. ¹بار:اَللّٰهُم‌َاَغفِر‌لِلمؤمِنَینَ وَالمؤمِنات. ⁴:یک‌حج‌و‌یک‌عمره‌بہ‌جا‌آورید. ¹بار:سُبحان‌اللہِ‌وَالحَمدُللّٰہ‌ِوَلا‌اِلہٰ‌الا اللہ‌واللہ‌اکبر. ⁵:اقامہ‌هزار‌ركعت‌نماز ³بار:یَفْعَلُ‌اللہُ‌مایَشاءُ‌بِقُدْرَتِہِ، وَ‌یَحْكُمُ‌ما‌یُریدُ‌بِعِزَّتِہِ. ثواب‌خواندن‌ایہ‌شهادت‌قبل‌ازخواب در‌مجمع‌البیان‌از حضرت‌محمد‌﴿ص﴾ آورده‌اند‌کہ‌هر‌کس‌آیہ‌شهادت. ⇇سوره‌آل‌عمران‌آیہ¹⁸ شَهِدَ‌اللَّهُ‌أَنَّهُ‌لَاإِلَهَ‌إِلَّا‌هُو وَالْمَلَائِكَةُوَأُولُوالْعِلْمِ‌قَائِمًا‌بِالْقِسْطِ لَاإِلَهَ‌إِلَّا‌هُوَ‌الْعَزِيزُ‌الْحَكِيمُ. را‌در‌هنگام‌خوابیدن‌بخواند. خداےتعالےبراے‌او هفتادهزار‌ملک‌خلق‌مےکند‌کہ‌تا روزقیامت‌برای‌او‌استغفار‌کنند.🎈 دعاےهنگام‌خوابیدن⇩🌱 باسْمِکَ‌اللَّهُمَّ‌أَمُوتُ‌وَ‌اَحْیَا بار‌الها!با‌نام‌تو‌میمیرم‌و‌زنده‌خواهم شد.. وضو‌قبل‌خواب یادتون‌نره‌رفقا🖐🏻🍀 چہ‌خوبست‌قبݪ‌از‌خواب😴 زمزمہ‌ڪنیم:↓ 【اللّهُمَّ‌اجْعَلْ‌عَواقِبَ‌امُورِناخَیْراً】 خدایا...♡ آخروعاقبت‌ڪارهاےمارا ختم‌بہ‌خیرڪن ... التماس‌دعاےفرج••{💛}• ‌ ‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ╔❀‌✨•••❀‌•••✨❀╚❀‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👇دعای سلامتی امام زمان (عج) 🌹 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم🌹 ِ << اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا ‏وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلا >> 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 👇دعای فرج امام زمان (عج) 🌹 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم🌹 ِ << اِلهی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطآءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ وَ ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ وَ اَنْتَ الْمُستعان وَالیکَ الْمُشْتَکی وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخآءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد اُولِی الاَْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَ انْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَ الِهِ الطّاهِرینَ >> 🌹اللهم عجل لولیک الفرج دوستان بخوانید به نیابت از شهدای مدافع حرم التماس دعا
💦💠💦💠💦💠💦💠💦 *❄️💠زیارت امام عصر* *(عجل الله تعالی فرجه الشریف)* *در هر صبحگاه💠 ❄️* *🌟اَللّـهُمَّ بَلِّغْ مَوْلاىَ صاحِبَ الزَّمانِ صَلَواتُ اللهِ عَلَيْهِ عَنْ جَميعِ الْمُؤْمِنينَ وَالْمُؤْمِناتِ في مَشارِقِ الاَْرْضِ وَمَغارِبِها، وَبَرِّها وَبَحْرِها وَسَهْلِها وَجَبَلِها، حَيِّهِمْ وَمَيِّتِهِمْ، وَعَنْ والِدِيَّ وَوَُلَْدي وَعَنّي مِنَ الصَّلَواتِ وَالتَّحِيّاتِ زِنَةَ عَرْشِ اللهِ وَمِدادَ كَلِماتِهِ، وَمُنْتَهى رِضاهُ وَعَدَدَ ما اَحْصاهُ كِتابُهُ وأحاط بِهِ عِلْمُهُ، اَللّـهُمَّ اِنّي اُجَدِّدُ لَهُ في هذَا الْيَوْمِ وَفي كُلِّ يَوْم عَهْداً وَعَقْداً وَبَيْعَةً في رَقَبَتي اَللّـهُمَّ كَما شَرَّفْتَني بِهذَا التَّشْريفِ وَفَضَّلْتَنى بِهذِهِ الْفَضيلَةِ وَخَصَصْتَنى بِهذِهِ النِّعْمَةِ، فَصَلِّ عَلى مَوْلايَ وَسَيِّدي صاحِبِ الزَّمانِ، وَاجْعَلْني مِنْ اَنْصارِهِ وأشياعه وَالذّابّينَ عَنْهُ، وَاجْعَلْني مِنَ الْمُسْتَشْهَدينَ بَيْنَ يَدَيْهِ طائِعاً غَيْرَ مُكْرَه فِي الصَّفِّ الَّذي نَعَتَّ اَهْلَهُ في كِتابِكَ فَقُلْتَ: (صَفّاً كَاَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصوُصٌ) عَلى طاعَتِكَ وَطاعَةِ رَسُولِكَ وَآلِهِ عليهم السلام، اَللّـهُمَّ هذِهِ بَيْعَةٌ لَهُ في عُنُقي اِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ 🌟* 💠💦💠💦💠💦💠💦💠 .
❣ 📖 السَّلامُ عَلی وَلِیِّ اللَّهِ وَ ابْنِ اَوْلِیآئِهِ... 🌱سلام بر تو ای مولایی که همچون پدران پاکت، بر ذره ذره این عالم ولایت داری. سلام بر تو و بر روزی که زیر پرچم ولایت تو جهان آباد خواهد شد. 📚 اللهم عجل لولیک الفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام خدمت دوستان و همراهان عزیز ان شاءالله که سلامت باشید دفتر امروز را به رسم ادب ب نام و یاد و یاری خدای مهربان می‌گشاییم انشاءالله روزگارتان الهی و امام زمان پسند باشد مزین میکنیم امروزخودمان را با قرائت 7 مرتبه سوره مبارکه حمد جهت شفاء بیماران خصوصا بیماران کرونایی و ۱۴ صلوات هدیه به ساحت مقدس ۱۴ معصوم صلوات الله علیهم اجمعین 💐🌸💐🌸💐🌸💐