ࢪازدࢪخت ڪاج
ݕـہ قݪم:معصومـہ رامهࢪمزی
ناشࢪ:نشࢪشاھـد
این ڪتاب خاطࢪات مادࢪ شهیده زینب ڪمایی از زندگی کوتاه اما پر بار دختر شهیده اش است
روایتی از لبخند ها اشڪ ها و درد های یڪ مادر
و سبڪ باࢪی و اشتیاق نوجوان ۱۴ ساݪه برای شهادت.....
هنوز لحظه ی رسیدن میوه ی دل ما نیست؟
منتظر این کتاب در کانال شهیدبیضائی باشید...
﴿🌤🌱﴾
³¹³شُهَــدایـےبـاشـیمـ↯💛⃟ ⃟⃟ ⃟🌻
📚🖇
#باهم_بخوانیم
#راز_درخت_کاج
#فصل_اول
#قسمت_اول
از زبان مادر شهیده زینب کمایی
هرسال که به فصل بهار نزدیڪ میشدیم خانه ی ما حال و هوای دیگࢪی پیدا میڪرد.
از اول اسفند در فڪر مقدمات سال تحویل بودیم من انواع و اقسام سبزه ها مثل گندم،عدس،ماش و شاهی را می ڪاشتم وقتی سبزه ها بلند می شدند دوࢪ آنہا ࢪا با ࢪبآن های رنگی تزئین می ڪردم و روی طاقچه می گذاشتم.
به ڪمڪ بچه هایم همه ی خانه را از بالا تا پایین تزئین میڪردیم،فرش ها ملافه ها پرده ها همه چیز باید همراه بهار بهاری می شد بچه ها هم این روز ها بدون غر زدن و از زیر کار در رفتن پا به پای من کمک میکردند.بهار انقدر برای همه عزیز بودڪه انرژی همه چند برابر می شد.خرید عید هم برای بچه ها عتلمی داشت.گاهی وقتا می دیدم که بچه هایم لباس ها و ڪفش هایشان را شب بالای سرشان می گذاشتند و می خوابیدند.
همه ی این شادی ها ڪم ڪم با شروع جنگ فراموش شد و فقط خاطراتش ماند
اولین شب فروردین ماه سال ۱۳۶۱ بی قرار و نگران در خانه راه می رفتم چند ساعتی ازوقت نماز مغرب و عشاء می گذشت. اما هنوز خبری از زینب نبود.زینب ساعتی قبل از اذان برای خواندن نماز جماعت به مسجد المهدی رفته بود.اومعمولا نمازهایش را در مسجد به جماعت می خواندو همیشه بلافاصله بعد تمام شدن نماز به خانه برمی گشت.آن شب وقتی متوجه تاخیر زینب شدم پیش خودم فڪر ڪردم شاید سخنرانی یا ختم قرآن به مناسبت اولین روز سال نو درمسجد برگزار شده و به همین دلیل زینب در مسجد مانده است
با گذشت چند ساعت نگران شدم و به مسجد رفتم اما هیچکس در مسجد نبود.مسجد تمام شده بود و همه ی نمازگزارها رفته بودند.آشوبی به دلم افتاد.هوا تاریڪ بود و باد سردی می آمد
یعنی زینب ڪجا رفته است؟
زینب دختری نیست ڪه بی اطلاع به من به جایی برود و خبری هم ندهد.بدون آنڪه متوجه باشم خیابان های اطراف مسجد و خانه مان را جستجو کردم اما مگر تمڪان داشت ڪه زینب توی خیابان ها مانده باشد؟
او باید تا آن ساعت به خانه برمی گشت.
مادرم و دختر بزرگترم شھلا و پسر ڪوچڪم شھرام در خانه منتظر بودند به خانه برگشتم مادرم خیلی نگران بود امانمی خواست حرفی بزندڪه دلھره ی من بیشتر شود. او مرتب زیر لب دعا میخواند
شھلا گفت:مامان ما باید به خانه ی خانم دارابی برویم و از آنجا با چند تا از دوستان زینب تماس بگیریم
شاید آنھا خبری از زینب داشته باشند.
آن زمان ما تلفن نداشتیم و برای تماس های ضروری به خانه همسایه می رفتیم. من و شهلا به خانه ی دارابی رفتیم
سفره ی هفت سین خانه ی دارابی وسط خانه پهن بود و همه دور هم تلویزیون نگاه می کردند و صدای خنده و شادی انها بلند بود خانواده ی دارابی با شنیدن خبر تاخیر زینب خیلی ناراحت شدند. خانم دارابی گفت:راحت باشید و خجالت نکشید با هرکجا که لازم است تماس بگیرید تا ان شاالله از زینب خبری بگیرید
شهلا به خانه ی چند نفر از دوستان زینب زنگ زد شهلا خجالت می کشید که بگوید زینب گم شده آخر دوستانش چه فڪری میڪردند اما چاره ای نبود شاید بالاخره ڪسی اورا دیده باشد ویا دوستانش خبری از او داشته باشند
من گوش هایم.را تیز کرده و به شهلا زل زده بودم
شهلا باید برای تک تک دوست های زینب اول توضیح می داد که چه اتفاقی افتاده و بعد از آنها کسب خبر می کرد ولی در واقع آنها بودند که خبر جدید می شنیدند و آن خبر گم شدن زینب بود.
ادامه دارد....
³¹³شُهَــدایـےبـاشـیمـ↯💛⃟ ⃟⃟ ⃟🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای بی نشان محض نشان از که جویمت
گم گشته در تو هر دو جهان از که جویمت
سی و هشتمین سالگرد شهادت شهید حمیدباکری گرامی باد
شهید حمید باکری قبل از شهادت خطاب به همرزمانش چنین گفته بود :
دعا کنید که خداوند شهادت را نصیب شما کند. در غیر این صورت زمانی فرامیرسد که جنگ تمام میشود و رزمندگان سه دسته میشوند: دستهای که به مخالفت با گذشته خود برمیخیزند و از آن پشیماناند. دستهای که راه بیتفاوتی در پیشگرفته و غرق زندگی مادی میشوند و دستهای که به گذشته وفادار میمانند و احساس وظیفه میکنند و از شدت مصائب و غصهها دق خواهند کرد. پس از خداوند بخواهید با رسیدن به شهادت از عواقب زندگی پس از جنگ در امان باشید، چون عاقبت دو دسته اول ختم به خیر نخواهد شد و جزء دسته سوم ماندن هم بسیار سخت خواهد بود .
شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
ای بی نشان محض نشان از که جویمت
گم گشته در تو هر دو جهان از که جویمت
سی و هشتمین سالگرد شهادت شهید حمیدباکری گرامی باد
شهید حمید باکری قبل از شهادت خطاب به همرزمانش چنین گفته بود :
دعا کنید که خداوند شهادت را نصیب شما کند. در غیر این صورت زمانی فرامیرسد که جنگ تمام میشود و رزمندگان سه دسته میشوند: دستهای که به مخالفت با گذشته خود برمیخیزند و از آن پشیماناند. دستهای که راه بیتفاوتی در پیشگرفته و غرق زندگی مادی میشوند و دستهای که به گذشته وفادار میمانند و احساس وظیفه میکنند و از شدت مصائب و غصهها دق خواهند کرد. پس از خداوند بخواهید با رسیدن به شهادت از عواقب زندگی پس از جنگ در امان باشید، چون عاقبت دو دسته اول ختم به خیر نخواهد شد و جزء دسته سوم ماندن هم بسیار سخت خواهد بود .
شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
♨️اخلاق بدمان را بخاطر امام زمان ترک کنیم...
🔸مهدی باوران خوب می دانند که امام زمانشان خواهان کسی است که از نظر اخلاقی بهترین باشد.
برای بهتر شدن هیچ زمانی دیر نیست.در طول تاریخ فراوانند افرادی که لحظه ای فکر کردند و تصمیم گرفتند خوب باشند.
🔸کسانی که #امام_زمان را دوست دارند، باورش دارند و خود را منتظرش می دانند باید بیش از سایرین بدنبال رشد و ترقی اخلاقی باشند.
مردم به اخلاق منتظران نگاه میکنند.
اخلاق و رفتار مهدی باوران سایرین را به امام زمان عجل الله جذب می کند.
🔸امام صادق علیه السلام فرموده اند:
«کسى که مایل است جزء یاران حضرت مهدى قرار گیرد باید منتظر باشد و اعمال و رفتارش در حال انتظار با تقوى و اخلاق نیکو توأم گردد».(۱)
📌حالا این گوی و این میدان.
کدوم اخلاق بدت رو حاضری بخاطر امام زمان ترک کنی؟!
از الان با این ثواب شروع کن🤔🤔
۵شاخه گل صلوات هدیه به مولا❤
خاطره ای از شهید مدافع حرم محمود رضا بیضایی
یکی از همسنگرهاش تو سوریه میگفت :
من بستنِ کمربند ایمنی رو توی سوریه
از محمودرضا یاد گرفتم..
تا مینشست پشتِ فرمان
کمربندش رو میبست..
یکبار بهش گفتم :
اینجا دیگر چرا میبندی..؟!
اینجا که پلیس نیست!
گفت :
میدانی چقدر زحمت کشیدم
با تصادف نمیرم..؟!
شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم