eitaa logo
🖤شهید محمودرضا بیضایی🖤
966 دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
6.4هزار ویدیو
10 فایل
‹بِسـم‌ِرَب‌ِّالحُسَـیْن🌱› صلی‌اللّٰـه‌علیک‌ِیـٰافاطمـةالزهـرا♥𐇵!' . «امام‌زمـان(عجل‌اللّٰه)امروزسرباز باهـوش‌وپـای‌کارمی‌خواهند؛ آدمی‌که‌شجـاع‌ومردمیدان‌باشـد.» #شـهیدبیضائی🎙!" . ◞پشت‌سنگر: @etlaeatkanal
مشاهده در ایتا
دانلود
کـٰاخ‌هَمہ‌شـٰاهـٰانِ‌جَھـٰان‌را‌کِہ‌بگرد؎ دَربـٰارِ‌کَسـےپَنجرھ‌فولـٰاد‌نَدارد!(꧇♥️
🔖 🍃🌸 محمودرضا تو سوریه با اسم مستعار حسین نصرتے شناخته میشد ولے خیلے از رزمنده هاے مقاومت براے رعایت اختصار، نصرت صداش میزدن تو مقطعے ڪه محمودرضا به عنوان دیده بان بچه هاے ادوات تیپ فاطمیون عمل ڪرده بود بچه هاے فاطمیون براے صدا زدنش تو بیسیم هم از همین اسم استفاده مے ڪردن مثلا اینجورے: نصرت، نصرت،...علی یڪے از بچه هاے فاطمیون مے گفت هنوزم بعد چند سال از شهادت محمودرضا نداے بیسیم هاے ما نصرت هست یعنے بچه هاے فاطمیون الانم دیده بانشون رو پشت بیسیم نصرت صدا مے زنن...✨ ‍ 🆔 @Rasoulkhalili
{🌱📿} 🌸 مولاعلی علیه السلام: هر کس میـــخواهد ارزش خودرا در پیشگاه خدا بداند ، باید ببیند به هنگام گناه چقدر برای خدا ارزش قائل است. __ چقدر باارزشن ادمایی که تو موقع گناه وقتی یاده خدا میوفتن فکر گناه از سرشون میپره☺️ توهم ازینجور ادما هستی مگه نه؟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌
حاجی به گوشی؟؟ به بچه ها بگو:ماکه رفتیم... ولی حواسشون به "حیات عند رب" شهداباشد! خط به خط چیزی که توفضای مجازی می نویسن رو همه شهدا می بینن! نکنه شرمنده شهدا بشن. 🌸
💌 🌹 شهـــید مهدی زین الدین: در زمان غيبت كبري به كسي «منتظر» گفته مي‌شود و كسي مي‌تواند زندگي كند كه منتظر باشد، منتظر شـها‌دت، منتظر ظهور امـام زمـان(عج). ┈┄┅═✾•••✾═┅
جانباز شهید حمید حکمت‏ پور در اردیبهشت ماه سال 1343 در خانواده‏اى مذهبى در شهر مشهد به دنیا آمد. پدرش غلام‌محمد، فرش‌فروش بود و مادرش مهری نام داشت. در شش مالگى همراه خانواده‏اش توفیق زیارت و تشرف به کربلاى معلا را یافت. وى پس از پشت سرگذاشتن دوران ابتدایى و راهنمایى در حالى که در سال اول دبیرستان تحصیل مى‌کرد براى اولین بار عازم جبهه گردید و پس از شرکت در عملیات رمضان از ناحیه ران چپ مورد اصابت ترکش قرار گرفت و در بیمارستان 17 شهریور بسترى شد. پس از بهبودى دوباره به جبهه رفت و در عملیات والفجر مقدماتى از ناحیه دست چپ مجروح گردید. او مدتى به فعالیت‌هاى خود در پشت جبهه ادامه داد و در مسجد حمزه(ع) مسؤول بسیج پایگاه شد. در عملیات والفجر 4 و 5 مختصر جراحتى برداشت. علاوه بر جراحات شیمیایی و میکروبی، بر اثر مجروحیت شدید در عملیات والفجر یک از ناحیه کتف (قطع دست چپ در فروردین ۱۳۶۱) جانباز شد. بدن ایشان پر از ترکشهایی بود که گاهی بعد از عفونت کردن از بدن خارج میشد و تعدادی را نیز با پیکر مطهرشان به گواهی سالها مجاهدت به محضر الهی بردند‌. وى در عملیاتهاى کربلاى 5،4،2 و 8 به طور کامل شرکت کرد و حدود 17 ماه قبل از شهادت از طرف بنیاد شهید انقلاب اسلامى به دانشگاه فردوسى مشهد معرفى و در واحد امور داوطلبین دانشگاه مشغول به کار شد.  سرانجام پس از 5 سال حضور در جبهه ها حتی بعد از جانبازی، در عملیات کربلاى 10 در واحد اطلاعات و عملیات لشکر 5 نصر ، در ییست و ششم اردیبهشت 1366، با سمت فرمانده دسته بر اثر اصابت ترکش خمپاره به پهلو به شهادت رسید و مدت 45 روز جنازه ایشان، مفقود بود.
🖤شهید محمودرضا بیضایی🖤
جانباز شهید حمید حکمت‏ پور در اردیبهشت ماه سال 1343 در خانواده‏اى مذهبى در شهر مشهد به دنیا آمد. پدر
☘️🪴☘️🪴 *﷽* 🌹 روز بیست و چهارم🌹 🕊شهید حمید حکمت‌پور🕊 🎁 *بسته هدیه به شهید بزرگوار : ۱ فاتحه ۲_ آیت الکرسی ۳ _ سلام بر امام حسین علیه السلام ۴ _ ۱۴ مرتبه شاخه گل صلوات ان شاءالله مورد شفاعت شهدا واقع شویم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از مُکتَ‌ـِب
منم ازتون میخوام براش خیلی دعاکنید کوچولوی‌قشنگم از بیمارستان مرخص‌شه:) -
🖤شهید محمودرضا بیضایی🖤
سلام ذکر یونسیه برمیدارم برای شفای این دختر نازنینم
قبول باشه ان شاءالله 🌹 و شما هم به نیت شهید محمود رضا بیضائی ارسال کنید هر چیزی که می‌تونه برا بهبود حالشون تسکین باشه @bent_mahdi14
🖤شهید محمودرضا بیضایی🖤
همراهان گرامی برای ختم این ذکر ۴۰۰ مرتبه عنوان کردند یا علی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿 • مےگفٺ: ⇐یه جورێ زندگے کن که اگه خواستے گوشیٺ رو بدے دستِ امامٺ دستاٺ نلرزه از شرم🙂✋🏻... • همین الان مےتونے گوشیٺ رو بد؁⁉️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*┅═✧﷽✧═┅* *فرا رسیدن شب اول ذی القعده شب میلاد باسرسعادت و پر نور و شعف بانوی آفتاب و آیینه بانوی عفت و پاکدامنی و دریایی از کرامات عصمت طه فرزند و نور دیدگان سه نور رحمت گستر حق تعالی حضرت آقا رسول الله و آقا امیرالمؤمنین حیدر و بی بی فاطمه الزهرا صلوات الله علیهما اجمعین بنت آقا امام موسی بن جعفر علیه السلام و اخت الرضا علیه السلام حضرت بی بی فاطمه معصومه سلام الله علیها را به جمال زیبای درخشان بقیه الله الاعظم امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف و تمامی شیعیان و محبان اهل بیت علیهم السلام و شما بزرگواران و عاشقان راه و طریقت فاطمی سرشت و نیز خدمت تمام دختران محجبه و عفیف این مرز و بوم تبریک و تهنیت فراوان عرض میکنیم...* 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🖤شهید محمودرضا بیضایی🖤
*┅═✧﷽✧═┅* *فرا رسیدن شب اول ذی القعده شب میلاد باسرسعادت و پر نور و شعف بانوی آفتاب و آیینه بانوی
سلام‌علیکم پیشاپیش عیدتان مبارک با اجازه داداش محمودرضا چون اولین باره که کلیپ این چنینی در کانال قرار میدیم. شادی روحش صلوات 🌺
روایتگرے حاج حسین کاجی" 🌷رفتم سر مزار رفقای شهیدم و فاتحه ای خوندم و برگشتم شب تو خواب رفقای شهیدم رو دیدم گفتن: فلانی خیلی دلمون برات سوخت گفتم: چرا جواب دادن: وقتی اومدی مزار ما فاتحه خوندی ما شهدا آماده بودیم هرچی از خدا میخوای برات واسطه بشیم ولی تو هیچی طلب نکردی و برگشتی خیلی دلمون برات سوخت... 🌹رفتین مزار شهدا حاجت هاتون رو بخواید برآورده میشه... شهدا زنده هستند وناظر ما شادی روح شهدا صلوات
سه‌دقیقه‌درقیامت🤍-! پارت18 ±با‌نامحرم خوب آن ايام را به خاطر دارم. اردوي خواهران برگزار شده بود. به من گفتند: شما بايد پيگير برنامه‌هاي تداركاتي اين اردو باشي.اما مربيان خواهر، كار اردو را پيگيري ميكنند، فقط برنامه تغذيه و توزيع غذا با شماست. در ضمن از سربازها استفاده نكن.من سه وعده در روز با ماشين حامل غذا به محل اردو ميرفتم و غذا را ميكشيدم و روي ميز ميچيدم و با هيچكس حرفي نميزدم. شب اول، يكي از دختراني كه در اردو بود، ديرتر از بقيه آمد و وقتي احساس كرد كه اطرافش خلوت است، خيلي گرم شروع به سلام و احوالپرسي كرد. من سرم پايين بود و فقط جواب سلام را دادم.روز بعد دوباره با خنده و عشوه به سراغ من آمد و قبل از اينكه با ظروف غذا از محوطه اردوگاه خارج شوم، مطلب ديگري گفت و خنديد و حرف هايي زد که... من هیچ عکس العملی نشان ندادم. خالصه هربار كه به اين اردوگاه ميامدم، با برخورد شيطاني اين دختر جوان روبرو بودم. اما خدا توفيق داد که واکنشي نشان ندادم.در بررسي اعمال، وقتي به اين اردو رسيديم، جوان پشت ميز به من گفت: اگر در مكر و حيله آن زن گرفتار ميشدي، به جز آبرو، كار و حتي خانوادهات را از دست ميدادي! برخي گناهان، اثر نامطلوب اينگونه در زندگي روزمره دارد...يكي از دوستان همكارم، فرزند شهيد بود. خيلي با هم رفيق بوديم و شوخي ميكرديم. يكبار دوست ديگر ما، به شوخي به من گفت: تو بايد بروي با مادر فلاني ازدواج كني تا با هم فاميل شويد. اگه ازدواج كنيد فلاني هم پسرت ميشود! از آن روز به بعد، سر شوخي ما باز شد. اين رفيق را پسرم صدا ميكردم و... هر زمان به منزل دوستم ميرفتيم و مادر اين بنده خدا را ميديديم، ناخودآگاه ميخنديديم. در آن وادي وانفسا، پدر همين رفيق من در مقابلم قرار گرفت. همان شهيدي كه ما در مورد همسرش شوخي ميكرديم.ايشان با ناراحتي گفت: چه حقي داشتيد در مورد يك زن نامحرم و يك انسان اينطور شوخي كنيد؟! ±باغ‌بهشـت از ديگر اتفاقاتي كه در آن بيابان مشاهده كردم، اين بود كه برخي بستگان و آشنايان كه قبلا از دنيا رفته بودند را ديدار كردم. يكي ازآنها عموي خدا بيامرز من بود.او در بيمارستان هم كنار من بود.او را ديدم كه در يك باغ بزرگ قرار دارد.سؤال كردم: عمو اين باغ‌زيبا را در نتيجه كار خاصي به شما دادند؟ گفت: من و پدرت در سنين كودكي يتيم شديم. پدر ما يك باغ بزرگ را به عنوان ارث براي ما گذاشت. شخصي آمد و قرار شد درباغ ما كار كند و سود فروش محصوالت را به مادر ما بدهد. اما او با چند نفر ديگر كاري كردند كه باغ از دست ما خارج شد.آنها باغ را بين خودشان تقسيم كردند و فروختند و... البته هيچكدام آنها عاقبت به خير نشدند. در اينجا نيز تمام آنها گرفتارند. چون با اموال چند يتيم اين كار را كردند. حالا اين باغ را به جاي‌باغي كه در دنيا از دست دادم به من داده‌اند تا با ياري خدا در قيامت به باغ اصلي برويم. بعد اشاره به در ديگر باغ كرد و گفت: اين باغ دو در دارد كه يكي از آنها براي پدر شماست كه به زودي باز ميشود. در نزديكي باغ عمويم، يك باغ بزرگ بود كه سرسبزي آن مثال زدني بود. اين باغ متعلق به يكي از بستگان ما بود. او به‌خاطر يك وقف بزرگ، صاحب اين باغ شده بود. 'ادامه دارد...
سه‌دقیقه‌درقیامت🤍-! پارت19 ±باغ‌بهشـت همينطور كه به باغ او خيره بودم، يكباره تمام باغ سوخت و تبديل به خاكستر شد! اين فاميل ما، بنده خدا باحسرت به اطرافش نگاه ميكرد. من از اين ماجرا شگفتزده شدم. باتعجب گفتم: چرا باغ شما سوخت؟! او هم گفت: پسرم، همه اينها از بلايي است كه پسرم بر سر من ميآورد. او نميگذارد ثواب خيرات اين زمين وقف شده به من برسد.اين بنده خدا با حسرت اين جمالت را تكرار ميكرد. بعد پرسيدم:حالا چه ميشود؟ چه كار بايد بكنيد؟ گفت: مدتي طول ميكشد تا دوباره با ثواب خيرات، باغ من آبادشود، به شرطي كه پسرم نابودش نكند. من در جريان ماجراي او و زمين وقفي و پسرناخلفش بودم، براي همين بحث را ادامه ندادم...آنجا ميتوانستيم به هركجا كه ميخواهيم سر بزنيم، يعني همين كه اراده ميكرديم، بدون لحظه‌اي درنگ، به مقصد ميرسيديم! پسر عمه ام در دوران دفاع مقدس شهيد شده بود. يك لحظه دوست داشتم جايگاهش را ببينم. بلافاصله وارد باغ بسيار زيبايي شدم. مشكلي كه در بيان مطالب آنجاست، عدم وجود مشابه در اين‌دنياست. يعني نميدانيم زيبايي‌هاي آنجا را چگونه توصيف كنيم؟! كسي كه تا كنون شمال ايران و دريا و سرسبزي جنگل‌ها را نديده و هيچ تصوير و فيلمي از آنجا مشاهده نكرده، هرچه برايش بگوييم، نميتواند تصور درستي در ذهن خود ايجاد كند.حكايت ما با بقيه مردم همينگونه است. اما بايد طوري بگويم كه بتواند به ذهن نزديك باشد.من وارد باغ بزرگي شدم كه انتهاي آن مشخص نبود. از روي چمن‌هايي عبور ميكردم كه بسيار نرم و زيبا بودند. بوي عطر گل‌هاي مختلف مشام انسان را نوازش ميداد. درختان آنجا،همه نوع ميوهاي را در خود داشتند. ميوه‌هايي زيبا و درخشان.من بر روي چمن‌ها دراز كشيدم. گويي يك تخت نرم و راحت و شبيه پر قو بود. بوي عطرهمه جا را گرفته بود. نغمه پرندگان و صداي شرشر آب رودخانه به گوش مي‌رسيد. اصلا نميشود آنجا را توصيف كرد. به بالای سرم نگاه كردم. درختان ميوه و يك درخت نخل پر از خرما را ديدم. با خودم گفتم: خرماي اينجا چه مزهاي دارد؟يكباره ديدم درخت نخل به سمت من خم شد. من دستم را بلند كردم و يكي از خرماها را چيدم و داخل دهان گذاشتم. نميتوانم شيريني آن خرما را با چيزي در اين دنيا مثال بزنم.در اينجا اگر چيزي خيلي شيرين باشد، باعث دلزدگي ميشود. اما آن خرما نميدانيد چقدر خوشمزه بود. از جا بلند شدم. ديدم چمن‌ها به حالت قبل برگشت. به سمت رودخانه رفتم. در دنيا كنار رودخانه‌ها، زمين گل‌آلود است و بايدمراقب باشيم تا پاي ما كثيف نشود.اما همين كه به كنار رودخانه رسيدم، ديدم اطراف رودخانه مانند بلور زيباست! به آب نگاه كردم،آنقدر زلال بود كه تا انتهاي رود مشخص بود. دوست داشتم داخل آب بپرم.اما با خودم گفتم: بهتر است سريعتر به سمت قصر پسر عمه ام بروم.ناگفته نماند. آن طرف رود، يك قصر زيباي سفيد و بزرگ نمايان بود. نميدانم چطور توصيف كنم. با تمام قصرهاي دنيا متفاوت بود. چيزي شبيه قصرهاي يخي كه در كارتون‌هاي بچگي ميديديم، تمام ديوارهاي قصر نوراني بود. ميخواستم به دنبال پلي براي عبور از رودخانه باشم، اما متوجه شدم، اگر بخواهم ميتوانم از روي آب عبور كنم! از روي آب گذشتم و مبهوت قصر زيباي پسر عمه ام شدم.وقتي با او صحبت ميكردم، ميگفت: ما در اينجا در همسايگي اهل بيت :هستيم. ما ميتوانيم به ملاقات امامان برويم و اين يكي از نعمت‌هاي بزرگ بهشت برزخي است. حتي ميتوانيم به ملاقات دوستان شهيد و شهداي محل و دوستان و بستگان خود برويم. 'ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دختراا روزتون مبارککککککک🌹🌹🌹 نفری یدونه صلوات برای دخترها و خانوم فاطمه معصومه (س) آجیِ امام رئوف بفرستید ببینم
این پست هر شب تکرار می شود یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (علیه السلام) و حضرت نرجس (سلام الله علیها) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (ارواحنا فداه) ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیه الله فی ارضه به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد
هروقت احساس کردید از امام‌زمان دور شدید و دلتون واسه آقا تنگ نیست این دعاے کوچیڪ رو بخونید بخصوص توے قنوت هاتون ( *لـَیِّـنْ قَـلبے لِـوَلِـیِّ أَمـرِڪْ* ) یعنی" خداجون‌ و دلمو واسه‌ امامم‌ نرم‌ کن🥲 تعجیل درظهوروسلامتی مولا پنج صلوات🌱 به رسم وفای هرشب دعای فرج💌