شهیدمحمود رضا بیضایی
🕊🌷*﷽*🕊🌷 زندگی نامه شهیدحمید سیاهکالی مرادی حمید سیاهکالی مرادی ۴ اردیبهشت ماه ۱۳۶۸ در قزوین به دنیا
☘️🪴☘️🪴
*﷽*
🌹 روز بیست و هفتم🌹
🕊شهید حمید سیاهکالی مرادی🕊
🎁 *بسته هدیه به شهید بزرگوار :
۱ فاتحه
۲_ آیت الکرسی
۳ _ سلام بر امام حسین علیه السلام
۴ _ ۱۴ مرتبه شاخه گل صلوات
ان شاءالله مورد شفاعت شهدا واقع شویم
~🕊
#ڪݪام_شـھید💌
احتیاط کن
توی ذهنت باشد که یکی دارد مرا میبیند!
دست از پا خطا نکنم،
مهدیِ فاطمه خجالت بکشد!
وقتی میرود خدمت مادرش که گزارش بدهد
شرمنده شود و سرش را پایین بیندازد!
#شهید_سید_مجتبی_علمدار♥️🕊
#شادے_روح_شهـــــــدا_صلوات
#اللهمعجللوليكالفرج خدایا بحق حضرت زینب سلام الله علیها
.
شهادت آرزومه🕊🕊🕊
~🕊
🌿#ڪݪام_شـھید💌
شیعه بودن تنها به نماز ایستادن
و روزه گرفتن نیست!
شیعه مرد عمل میخواهد🖐🏻
حضرت زینب(س) سجاده نشین نمیخواهد...
#شهید_رضا_کارگربرزی
یادش با صلوات
هدایت شده از شهیدمحمود رضا بیضایی
مَرد عمل بودید
تا وعده ؛
صادق و زلال ؛
این سرزمین
به مرامتان نیاز دارد
برگردید ...
- مردان بی ادعا!!
یادشان با صلوات
هدایت شده از شهیدمحمود رضا بیضایی
•| #برادر_شهید که داشته باشی
میدونی یکی حواسش بهت هست...
یکی که اومده تا وصلت کنه ✨
به خدا...☺️☝️
یاد شهدا با صلوات
🍃بــــرکــات معنـــوی اســتغفـــار🍃
➊مغفرت و آمرزش خداوند
➋پذيرفته شدن توبه
➌رفع بوى بد گناهان و معطّر شدن به عطر استغفار
➍دست يافتن به رضوان خداوند
➎همراهى با امامان معصوم (ع) مخصوصاً امام زمان (ع)
➏محبوبيت نزد خدا و امام زمان (عليه السلام)
➐ورود در نور اعظم خدا
➑درخشش نامه عمل ، آن گاه كه بالا مى رود
➒زمين خوردن شيطان و خنثى شدن وسوسه هاى او
➓زوال كابوس يأس و اميدوار شدن به مغفرت خداوند
➊➊پاك شدن زنگار دل و صفا يافتن قلب انسان
➋➊روى آوردن خير و خوبى به انسان
➌➊بازگشت روح ايمان و تكميل حقيقتش در انسان
➍➊ورود به بهشت
╔❀✨•••❀•••✨❀╗
شهیدمحمود رضا بیضایی
سهدقیقهدرقیامت🤍-! پارت21 ±شهيدوشهادت در اين سفر كوتاه به قيامت، نگاه من به شهيد و شهادت تغيير ك
سهدقیقهدرقیامت🤍-!
پارت22
±قرآن
در ميان دوستان ما جوان فوق العاده پر استعدادي بود که در نوجواني حافظ و قاري قرآن شد و براي بسياري از بچههاي محل الگو گرديد.
از لحاظ درس و اخلاق از همه بهتر بود و خيلي از بزرگترها به ما ميگفتند: كاش مثل فلانی بوديد.
اين پسر به دنبال مفاهيم قرآن رفت، در شانزده سالگي يك استاد كامل شده بود. در جلسات هفتگي مسجد، براي ما از درسهاي قرآن ميگفت و در جواناني مثل من، خيلي تأثير داشت.دوران دبيرستان تمام شد، او به دانشگاه يكي از شهرها رفت و ما هم استخدام شديم. ديگر از او خبر نداشتم.گذشت تا اينكه در آن وادی، يكباره ياد او افتادم. البته به ياد قرآن افتادم،چون ديدم برخي از كساني كه در دنيا با قرآن مأنوس بودند و به آن عمل ميكردند چه جايگاه والایی داشتند. آنها همينطور آيات قرآن را ميخواندند و بالا ميرفتند.
اما برخالف آنها، قاريان و كساني كه مردم، آنها را به عنوان حافظ و عامل به قرآن ميشناختند، اما اهل عمل به دستورات قرآن نبودند، در عذاب سختي گرفتار بودند.به خصوص كساني كه برخي حقايق قرآني در زمينه مقام اهل بيت: و پيروي از اين بزرگواران را فهميده بودند، اما در عمل، در مقابل اين واقعيتهاي ديني موضع گرفتند.
من يكباره دوست قرآني دوران نوجواني ام را در چنين جايگاهي ديدم.جايي در جهنم براي او آماده شده بود كه بسيار وحشتناك بود.
خداوند قسمت كسي نكند، چنان ترسي داشتم كه نميتوانستم سؤالي بپرسم، اما با يك نگاه دقيق، كل ماجرا را فهميدم.او با اينكه بسياري از حقايق قرآني را فهميده بود، اما به خاطر روحيه راحت طلبي و تحت تأثير برخي اساتيد كه بحث يكسان بودن
اديان را مطرح ميكردند، دين خودش را تغيير داد!!
دوست قرآني من، با آنكه راه درست را ميشناخت، اما با تغيير دين، راه جهنم را براي خود هموار كرد.
او حتي در زمينه گمراهي برخي جوانان محل، مجرم شناخته شد.چرا كه الگويي براي آنها شده بود و خبر تغيير دين او، واكنشهاي بدي در بين جوانان ايجاد كرد.البته اساتيد او هم در اين گمراهي و در آنجايگاه جهنمي با او شريك بودند.
از ديگر موقعيت هايي كه در جهنم و در نزديكي او مشاهده كردم، نحوه عذاب برخي افراد بود كه من از سابقه ايمان و انقلابی بودن آنها مطلع بودم!
مثلاً جايي را ديدم كه شبيه يك سطح معمولي بود، وقتي خوب دقت كردم ديدم اين سطح، پر از نوك شمشير يا نيزه است! اصلا نميشد آنجا راه رفت! يعني شبيه پشت جوجه تيغي بود. بعد ديدم كسي را از دور ميآورند.پاهايش را بسته بودند، او را سر و ته آويزان کرده و بدنش را روي اين سطح ميكشيدند. فريادهاي او دل هر كسي را به لرزه ميانداخت.
تمام بدنش زخمي بود.كمي آن طرفتر را نگاه كردم، يك استخر پر از مواد مذاب بود. مانند آنچه از آتشفشانها خارج ميشود!
يك سيني گرد، با قطر حدود يك متر در وسط آن قرار داشت و شخصي روي اين سيني نشسته بود.
هر چند دقيقه يكبار، اين شخص تعادل خود را از دست داده و داخل مواد مذاب می افتاد، بعد تلاش ميكرد و به روي اين سيني بر ميگشت!
كمي كه دردهاي بدنش بهتر ميشد دوباره همين ماجرا تكرار ميشد. واقعاً وحشت كردم.
من اين افراد را شناختم و گفتم: اين ها كه خيلي براي اسالم و انقالب زحمت كشيدند، فقط در چند مورد...
نگذاشتند سخن من تمام شود. ماجراي طلحه و زبير را به ياد من، آوردند، كساني كه در صدر اسلام و در جواني، براي خدا و اسلام بسيار زحمت كشيدند، اما سرانجام در مقابل اسلام واقعي قرار گرفتند و فتنههاي بزرگي ايجاد كردند.
ما همانطور کھ #نماز خواندیم
قبض روح میشویم .
اگر نماز ما خوب باشد ،
مرگ ما عروسی است...!
#آیتاللهجاودان
『 -'🌱•. 』
سر سجادهها برای همدیگر دعا کنیم