#صرفاجھتاطلاع
یادمونباشہیک روز،جوونایۍ
ازچشمـاۍخوشگلشونگذشتن
تا،امـروزمـا
چشمامونغرقِخدآباشـہ
نہغرقگنـاه...
✦࿐჻ᭂ🦋✨🦋჻ᭂ࿐✦
✨🌷
حکایت حکایت همان جنگ است
دیروزپدرانمان درکانال های جنگ سخت
و امروز مادر کانال های جنگ نرم
#دیروز_جان_گرفتند
#امروز_ایمان
#مواظب حمله های دشمن باشیم
#قاسم_بن_الحسن
#شهدا۰۱۲۰
✦࿐჻ᭂ🦋✨🦋჻ᭂ࿐✦
✨🌷
خداحـافظ بچههـا؛ ما رفتیم تهــرون!
🔸هنوز آمبولانس چند متری دور نشده و حرف قاسم تمام نشده بود که در مقابل چشمان ناباور ما، گلولهای مستقیم را دیدیم که از سمت چپ، از تانکی عراقی شلیک شد و عجولانه از پهلو، از درِ عقب پشت راننده وارد شد و در حالی که وحشیانه از طرف دیگر خارج میشد، بدنهای تکهتکه را که بعضی در حال سوختن بودند، هرکدام را به طرفی پرت کرد.
🌷 با منهدم شدن آمبولانس و آتش گرفتنش در «ســه راه شهـــادت»، اجساد شهدا در جاده پخش شدند و عراق از شادمانی زدن آمبولانس پر از مجروح، با خمپاره ۶۰ آنجا را زیر آتش گرفت، تا کسی نتواند جلو برود.
🔸 یک آن از همان فاصله ۴۰-۵۰ متری، متوجه تکانخوردنهای مشکوکی شدم. با خودم گفتم: «امکان دارد کسی از آنها زنده باشد و به کمک نیاز داشته باشد.» بیخیال خمپارهها شدم و با ذکر «وجعلنا» به طرف آمبولانس دویدم.
کنارش که رسیدم، سریع روی زمین دراز کشیدم. سعی کردم در فرصت اندک، با چشمانم اطراف را بکاوم و هر که را زنده است پیدا کنم.
🔹 تنهای تنها، کنار آمبولانسی که میسوخت، دراز کشیده بودم؛ ولی هیچ ندیدم جز تکههای بدن که در حال جان دادن بودند. دستها، پاها و سرهایی که به اطراف پاشیده شده بودند.
آنچه از دور دیده بودم، چیزی نبود جز تکانهای غیرارادی دستوپای قطعشده شهدایی که بدنشان متلاشی شده بود.
📚 از معـراج برگشتگان / حمید داودآبـادی
#قاسم_بن_الحسن
#شهدا۰۱۲۰
✦࿐჻ᭂ🦋✨🦋჻ᭂ࿐✦
⚘شهیدمحمود رضا بیضایی⚘
خلاصه ی کتاب پا برهنه در وادی مقدس ( زندگی و خاطرات شهید سید حمید میرافضلی ) قسمت نهم ( ادامه قسم
خلاصه ی کتاب پا برهنه در وادی مقدس
( زندگی و خاطرات شهید سید حمید میرافصلی )
قسمت دهم ( تا خدا نخواهد )
يك شب بچه ها از سيد ايراد گرفتند که شجاعت شما بيش از حد زياد است! اين اقدامات شما، شايد بي دليل جانتان را به خطر کشته شدن بيندازد و شرعًا مسئول باشيد. مي گفت: من معتقدم تا خدا مرا نخواهد من روي زمين هستم و با هيچ گلوله اي شهيد نمي شوم. بعد نام عملياتي را برد که حجم آتش عراقي ها در آنجا خيلي زياد بود. به طوري که هر قدمي که برمي داشت هزاران گلوله به سمتش مي آمد. سيد مي گفت: در آن عمليات هيچ يک از گلوله ها و ترکش ها به من نخورد! آنجا بود که فهميدم تا خدا نخواهد شهيد نمي شوم. سيد با صحنه هايي از جنگ که شاهدش بود فهميد که گاهي فقط با يک تير، فردي شهيد مي شود و گاهي انبوهي از گلوله بر سر فردي فرود مي آيد ولي او سالم مي ماند! براي همين معروف بود که مي گفت : روي هر گلوله نام فرد يا افرادي که بايد با آن گلوله شهيد شوند نوشته شده است. يادم هست خاطره اي اين گونه نقل مي کرد: جواني بود سفيدرو و خوش چهره. توي يکي از حمله ها برخوردم به اين آقا و ديدم با يک حالت زاري به من گفت: آقا من زخمي شدم چه کنم؟
ادامه دارد ...
با کسب اجازه از ناشر کتاب ( انتشارات شهید هادی )
امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
📜فرازی از خطبه_غدیر
هان مردمان !
در خانه ی خدا حج گزارید؛
که هیچ خاندانی داخل آن نشد
مگر بی نیاز شد و مژده گرفت.
۵ روز تا #عید_غدیر💚
#من_غدیری_ام
#غدیر
🇮🇷 نگذارید اصل #حجاب در جامعه اسلامی کم رنگ شود...
اینجا جامعه #امام_زمان است
🙏 به حرمت نام #امام_رضا گناه نکنیم