✨سه کار است که شیعه
باید هر روز آن را انجام دهد:
-خواندن دعای عهد
-دعای فرج
-سه بارسوره توحید و هدیه آن به #امام_زمان (عجل الله)
|میرزا جواد آقا ملکی تبریزی
سلام وقتتون بخیر
نمازهای نافله مستحبی شرطش داشتن وضو هست و هر نماز مستحبی مثل نماز شب نماز استغفار و...... درحد امکان باید شرایطش رعایت کنیم ولی اگر مثلا در حالت خستگی و مسافرت یا کارهای خانه و..... باشیم میتوانیم نیت کنیم و
درحین حرکت راه رفتن وحتی در حالت دراز کشیدن ونشستن و یا داخل ماشین .. نماز بخونیم
ونیازنیست که حتما روبه قبله باشد
و نیاز به قامت گرفتن
یا رکوع و سجده رفتن نسیت
فقط تمرکز داشته باشیم ونماز رو از رو ترتیب انجام بدیم ان شاالله
🥀🥀
اللهم عجل لولیک الفرج
#نماز_شب
اومد بهم گفت : " میشہ ساعت ۴ صبح بیدارم ڪنی تا داروهام رو بخورم ؟ "
ساعت ۴ صبح بیدارش ڪردم ،
تشڪر ڪرد و بلند شد از سنگر رفت بیرون ...
بیست الی بیست و پنج دقیقہ گذشت ، اما نیومد ...
نگرانش شدم ؛
رفتم دنبالش و دیدم یہ قبر ڪنده و توش نماز شب می خونہ و زار زار گریہ می ڪنہ !
بهش گفتم :
" مرد حسابی تو ڪه منو نصف جون ڪردی !
می خواستی نماز شب بخونی چرا بہ دروغ گفتی مریضم و می خوام داروهام رو بخورم ؟! "
برگشت و گفت :
" خدا شاهده من مریضم ،
چشمای من مریضہ ، دلم مریضہ ،
من ۱۶ سالمہ !
چشام مریضہ ! چون توی این ۱۷ سال امام زمان عج رو ندیده ...
دلم مریضہ ! بعد از ۱۶ سال هنوز نتونستم با خدا خوب ارتباط برقرار ڪنم ...
گوشام مریضہ ! هنوز نتونستم یہ صدای الهی بشنوم ... "
✍ « ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺷﻬﯿﺪ ﺻﺎﺣﺐ ﺍﻟﺰﻣﺎﻧﯽ »
#شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
#شهدایطلبه
#شهیدطلبهاحمدسلیمانی
شهیدی که روز شهادتش را به همرزمانش گفته بود.اسفند ۱۳۶۵ به همراه ۱۰ نفر از بسیجیان جان برکف به جاده فاو اعزام شدیم.نزدیکترین نقطه به عراقی ها همگی اصفهانی بودیم .دربین ما بسیجی عاشقی بود که نور ایمان از چهره اش همیشه تابان بود.سالک کوی عرفان ومتکی به ایمان الهی بود.پیرو حضرت علی(ع)وشیفته حضرت زهرا(س)بود.وآرزویش این بود که مانند حضرت زهرا(س)مظلومانه به دیدار حق بشتابد. او کسی نبود مگر روحانی والامقام حجةالاسلام احمدسلیمانی قهرمانی از دیار فریدن روستای گل امیر.
یک شب درعالم رویا حالت عجیبی پیدا کرده بودوبه او الهام شده بود که بیست روز دیگر به شهادت میرسدوعاشقانه پرواز خواهد کرد.روزها میگذشت واو همچنان مشتاق دیدار یار .شش روز قبل از شهادتش بازهم سروش غیب در عالم خواب خبراز عروج ملکوتیش داد.هرگز واهمه ای نداشت خم به ابرو نمی آورد ولحظه شماری میکرد ومدام میگفت:خداوندا آیا شهادت نصیبم خواهد شد؟لحظه ها برای ما به سرعت میگذشت وبرای او به کندی ،دیگر طاقت ماندن نداشت،یادم هست دوشب قبل شهادتش بچه ها را جمع کرد وحلالیت طلبید،همه را درآغوش کشید .اشک شوق میریخت. او میگفت:بچه هاباز هم خواب ديده ام که دوروز دیگر میهمان امام حسینم وبه اتفاق برادر ایوبی شهید خواهم شدوبرادر حسینی مجروح.شب آخر فرا رسیدبچه ها به نوبت به پست نگهبانی میرفتنددشمن منطقه را زیر گلوله گرفته بودانگار همه منتظر حادثه بودندتا اینکه سپیده دم طلوع کرد ووعده دیدار نزدیک شد.حاج آقا سلیمانی نماز صبح را با همسنگرانش خواندوبعد به اتفاق برادر ایوبی وحسینی به سنگر نگهبانی رفتند ...