#تباهیات🚶🏽♂
تأسفآوره...
ڪاراون شخصیڪہ..
برایسبڪ ڪردنبدنش ...
دوساعت رویتردمیل میدوه ...
امابرای سبکڪردن ..
بارگناهاش دودقیقه ..
دربرابر پروردگار نمیایستد ...
_____________________
▫️﷽▫️
🌷✨امیرالمومنین حضرت علی (ع) :
✍🏻چهار چيز برای چهار مقصد ديگر آفريده شده اند :
❶ مال برای خرج کردن در
احتياجات زندگی نه برای نگهداری
② علم برای عمل کردن به آن
نه جدال و کشمکش و بحث
❸ انسان برای بندگی و اطاعت
از خدا نه خوشگذرانی و معصيت
④ دنيا برای جمع آوری توشه آخرت
نه غفلت از آخرت و آباد ساختن دنيا
📚م
[🌻🌙]
•
•
توی کوچه پیرمردی رو دیدم
که روی زمین سرد خــوابیده بود.
سن و سالم ڪم بود و چیزی
نداشتـم تا کمکش کنم؛
اون شب رختخواب آزارم میداد!
و خــوابم نمیبرد ازفڪر پیرمرد.
رختخوابم را جمــع ڪردم و روی زمیـــن
سـرد خـوابیدم میخـواستم توی رنــج
پیرمــرد شریڪ باشــم.
اون شـب ســرمـــا توی بدنم
نفـــوذ ڪرد و مـریـض شدم
اما روحم شفا پیداکرد.
چه مریضی لذت بخشی(:
•
•
#شهیدمصطفیچمران
#شهیـدانهـ
#حاجقاسمسلیمانی🌿:
خداوندا..!
پاهایم جرأت عبور از صراط را ندارد،
من آنها را در #بینالحرمین برهنه دواندم...
در سنگرها خمیده جمع کردم و در دفاع از
دینت دویدم، جهیدم، خندیدم و گریستم افتادم و بلند شدم...
امید دارم آن جهیدنها و خزیدنها و
به حُرمت آن #حریمها آنها را ببخشی..♥️
از چراغانی چشمان تو
من جان دارم
بی تو
یک نسبت نزدیک
به باران دارم!
روشنم
از تو و آن منحنی لب هایت!
من
به لبخند پر از صبح تو
ایمان دارم...
#شهید_محمودرضا_بیضائی 💖
﷽...✨
#حـکــمــتـــ...💭🎈
.
#شهادت یک واژه و راهِ تمام نشدنی است ...
و آنقدر دست یافتنی است که هرکس می تواند،
آرزویش را داشته باشد
و امیدش را هم به دل، که حتما به آن دست خواهد یافت ...
و اما...هر آرزویی ... بهایی دارد ...
بعضی ها با پول به آرزوهایشان می رسند
و ما با #جان ...
و جان دادن، #لایق_شدن میخواهد
خالص و مخلص شدن میخواهد ...
سختی و درد کشیدن می خواهد!
و همه ی اینها ...
خلاصه می شود در شهیدانه زندگی کردن...
شهیدانه زندگی کنیم شهید می شویم...
#شهدا این گونه زیستند ...
و اینگونه #شهید شدند ...
•
#شهادت
#شهیـدانهـ
↻💎❄••||
بسٺہ ام عــهد
ڪہ در
راه شهــیدان🥀باشمـ...
چـــادر مشڪے مـنـ
رنگــ شـــهادٺ دارد...♥️
#چـادرانـهـ
ارباب
من دلم پیش کسی نیست
خیالت راحت....✨
منم و یک دل دیوانه و
خاطرخواهت....✨
#بهتوازدورسلام
#شبتون امام حسینی 🌙
♥️| @mahmoodreza_beizayi
🖤شهید محمودرضا بیضایی🖤
#تو_شهید_نمیشوی📚 قسمت شصت و یکم🌱 | ادامه رمز و راز شهادت | یک سماوربزرگ چندمتر آن طرف ترگذاشته
#تو_شهید_نمیشوی📚
قسمت شصت و دوم🌱
| خودم می روم |
روزی که برای تشییع پیکر شهید والامقام،محمد حسین مرادی تهران بودم،برای همان شب بلیط برگشت قطار به تبریز گرفته بودم.شام را آن شب مهمان محمود رضا بودم.
بعد از شام،محمودرضا و برادر خانمش مرا رساندند راه آهن.نیم ساعتی تا حرکت قطار وقت داشتم.نشستیم توی ماشین و حرف زدیم.داشتیم درباره ی آموزش زبان انگلیسی بحث میکردیم که گوشی محمودرضا زنگ خورد.
محمودرضا از ماشین پیاده شد و جواب داد. ده دوازده قدم از ماشین فاصله گرفت. رفت آن طرفتر ایستاد و مشغول صحبت شد.وقتی صحبتش تمام شد و داشت برمیگشت سمت ماشین،من هم پیاده شدم.
دیدم سرش پایین است و اخم هایش رفته توی هم.حرف زدم که تماس از سوریه بوده. نزدیک که شد پرسیدم:((از آن طرف بود؟))بدون اینکه بگوید بله یا نه.گفت:((فردا ساعت ۱۰ صبح میروم سوریه)) گفتم: سوریه؟ گفت:« بله.» گفتم:« تو که همه اش دوسه روز است برگشته ای» گفت:« هرچه زحمت کشیده بودیم برباد رفته. آمده اند جلو موضع را گرفته اند. باید برگردم اگر نروم بچه ها کاری از دستشان ساخته نیست» و همین طور از این حرفها را زد.
@mahmoodreza_beizayi