eitaa logo
🖤شهید محمودرضا بیضایی🖤
973 دنبال‌کننده
15.9هزار عکس
6.3هزار ویدیو
9 فایل
‹بِسـم‌ِرَب‌ِّالحُسَـیْن🌱› صلی‌اللّٰـه‌علیک‌ِیـٰافاطمـةالزهـرا♥𐇵!' . «امام‌زمـان(عجل‌اللّٰه)امروزسرباز باهـوش‌وپـای‌کارمی‌خواهند؛ آدمی‌که‌شجـاع‌ومردمیدان‌باشـد.» #شـهیدبیضائی🎙!" . ◞پشت‌سنگر: @etlaeatkanal
مشاهده در ایتا
دانلود
هوالمحبوب 🕊رمان قسمت مراسمی که سپاه صابرین گرفت و خیلی از دوستان و همرزمان حسین اومده بودن و حضورشون از داغ نبودن حسین کم میکرد ولی اون روز این بود که بعد از مراسم سالگرد، به جای مزار حسین رفتیم مزار شهید میر دوستی شب وقتی همه دوستات و اقوام رفتن و ما خودمون تنها شدیم. ۱۰۰ شاخه گل رز قرمز خریدیم و رفتیم بهشت زهرا🌹 مرتضی:آجی الان میریم پیش آقا سید؟ -آره عزیزم میریم اونجا به یاد داداش# حسین میریم مزار شهدای گمنام نفری یه دونه شاخه گل میذاریم روی مزارشون مرتضی: آجی من با تو بیام؟ - آره عزیزم قبل از شروع اینکه گل هامون رو هدیه کنیم ،از گلها یه عکس گرفتم هر شهید گمنامی که دیدیم یه شاخه گل رز قرمز گذاشتیم سر مزارشون.🌷 شب که برگشتیم خونه یه پست تو صفحه اینستای گذاشتم. " برادر شهیدم امروز اولین سالگردشهادتت بود تمام ۳۶۵ روز گذشته را در انتظار بازگشت پیکر نازت بودم امروز تمام دوستان و همرزمانت آمدن اما جای تو شدیدا خالی بود ولی با تمام با تمام با تمام با تمام به قول همسر شهید صدر زاده ، ما شهیدمان را تقدیم بی بی زینب کردیم🕊 مادر در حال پرورش یه پسر دیگر است برای آزادسازی قدس امروز خانواده ات صد شاخه گل رز را به یاد تو تقدیم شهدای🌷 گمنام کردن. هنوز منتظر بازگشت پیکر زیبایت هستیم * خداروشکر فردای سالگرد حسین جمعه بود و مدرسه نداشتیم؛ اصلا حوصله درس و مدرسه رو نداشتم روز شنبه عطیه اومد دنبالم که بریم مدرسه عطیه : _رفتید ناحیه ؟مدارکتون دادید برای سوریه؟ -آره عطیه: به بهار هم گفتی؟ -وای نه یادم رفت عطیه: حالا فردا بگو به بابا تا برن بگن به احتمال زیادے اجازه میدن -جانم چرا خجالت میکشی؟.. چی شده ؟ عطیه : به احتمال نود و نه درصد پنجم عید عروسیمون رو بگیریم -واقعا؟ عطیه:آره.. اخه ان شاالله خدا بخواد سید ۲۵ فروردین میره .. برای همین میخوایم عروسیمون رو زودتر بگیریم -پس مدرسه؟ عطیه: این چند ماه اجازه دارم بیام مدرسه ولی سال بعد ان شاالله میرم بزرگسالان -اوهوم فردای اون روز رفتیم سپاه برای اینکه موضوع اومدن بهار رو هم مطرح کنیم وقتی اسم و فامیل بهار رو گفتم آقای کرمی گفتن به احتمال زیاد با اومدنشون موافقت میشه روزها پشت هم میگذشت و ما خیلی بی تاب روزهای پایانی اسفند ماه بودیم چون سفر ما تا ششم فروردین طول میکشید عروسی سید محمد و عطیه موکول شد هشتم فروردین ماه سالروز ولادت حضرت علی علیه السلام اتفاق جالبِ سفرِ ما این بود که تعدادی از خود مدافعین حرم با ما همسفر شدن و جالبترش اینکه آقا هم جزو اون مدافعین حرم بودن ادامہ دارد... نام نویسنده؛بانومینودرے