🍃🌸🍃🌸🍃
#هوالعشق
#معجزه_زندگی_من
#قسمت_بیست_ششم
.
.
.
شب زود خوابیدم اصلا نفهمیدم مامان اینا کی برگشتن...
صبح که بیدار شدم چند تا تماس از یه شماره ناشناس داشتم
یعنی کی میتونه باشه؟؟
معمولا شماره غریبه رو جواب نمیدم ولی کنجکاو شدم بدونم کیه که4 بار زنگ زده!
خوبه گوشیم سایلنت بود حالا
چقدرم گرسنمه
جدیدا انقدر غذا میخورم دارم پر میشم یه باشگاهی چیزی هم برم خوبه
سرم هم گرم میشه
حسین_حلماااااا
کجایی؟ تو باغ نیستی ها خواهری
به چی فکر میکردی؟
_وااای چرا داد میزنی حسین
ترسیدم
داشتم فکر میکردم خوبه باشگاه برم هم برای سلامتیم خوبه هم حوصلم خونه سر میره
حسین_چقدر بهت گفتم با زینب خانم برو مسجد برنامه های خوبی گذاشتن
_ول کن بابا همین مونده برم برنامه های مسجد شرکت کنم...
حسین_ مگه برنامه های مسجد چشه؟
خیلی متنوع و سرگرم کنندس تازه محیط امنی هم داره
من میگم یه بار برو حالا شاید خوشت امد و حتی عضو بسیج هم شدی
_کی میره این همه راهو
چه فکرایی میکنی ها حسین
عضو بسیج بشم که چی بشه؟؟
_یه سری ادمِ خشک و از خودراضی میرن اونجا برادم قیافه میگیرن برم چیکار
حسین_خواهر گلم تو که نرفتی آخه برای چی پیش پیش درباره همه چی قضاوت میکنی رای هم صادر میکنی اصلا کاره درستی نیستا
حلما_توام همش بگو چی درسته چی غلط
_خودم میدونم
_مامان کجاست؟
حسین_رفته کلاس قرآن
حلما_من حوصلم سررفته
حسین_من میخوام با علی برم بیرون
میخوای توام بزارم پیش زینب خانوم
حلما_اوهوم بزار زنگ بزنم ببینم کاری نداره
جای نمیخواد بره..
حسین_باشه
گوشیمو برداشتم شماره زینبو گرفتم بعد دوتا بوق جواب داد
زینب_سلام حلما جووون
حلما_سلام عزیزم خوبی کجایی
زینب_خونه گلم ممنون تو خوبی
حلما_جای نمیخوای بری کاری نداری؟
زینب_نه عزیزم
حلما_خو من میخوام بیام پیشت مزاحم که نیستم؟
زینب_اخ جوون بیا ناهار منتظرتما
حلما_باجه پس میبینمت فعلا
زینب_منتظرتم
رفتم به حسین خبر بدم که میام
حلما_حسیییین کوشیییی
حسین_تو اتاقمم جانم
حلما_صبرکن منم کارامو بکنم میام
حسین_تا12اماده باشیا
حلما_اووه الان یازدهه من کلی کار دارم
حسین_یه ساعت کاراتو انجام بده دیگه طولش نده با علی قرار دارم 12نیم
حلما_ خو حالا چه شخص مهمی سعیمو میکنم زودتر کارامو انجام بدم
وای دلم ضعف رفت
برم یه چیزی بخورم بیام آماده بشم
یادم باشه از زینب اون کتابارم بگیرم
.
.
.
یه جین مشکی پوشیدم یه پاییزه شیری رنگ شال ستش رو هم برداشتم یه بلیز هم برداشتم اونجا بپوشم
رفتم جلو آیینه یکمم آرایش کنم صورتم خیلی بی روحه یکم کرم پودر زدم یکمم ریمل با یه رژ کالباسی آرایشمو تکمیل کردم
حسین_حلمااااااا حلمااااا
حلما_الان میام چقدرصدا میکنییی
موهامو جمع کردم با یه کِش بالای سرم بستم شالمو سرکردم اومم خیلی موهام معلوم نیست اما الان حسین میخواد کلی غر بزنه
کیفمو برداشتم رفتم بیرون
حلما_من امادم بریم
...
ادامه دارد...
🍃🌸🍃🌸🍃
✍نویسنده: #رز_سرخ