eitaa logo
🖤شهید محمودرضا بیضایی🖤
973 دنبال‌کننده
16هزار عکس
6.4هزار ویدیو
9 فایل
‹بِسـم‌ِرَب‌ِّالحُسَـیْن🌱› صلی‌اللّٰـه‌علیک‌ِیـٰافاطمـةالزهـرا♥𐇵!' . «امام‌زمـان(عجل‌اللّٰه)امروزسرباز باهـوش‌وپـای‌کارمی‌خواهند؛ آدمی‌که‌شجـاع‌ومردمیدان‌باشـد.» #شـهیدبیضائی🎙!" . ◞پشت‌سنگر: @etlaeatkanal
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸🍃🌸🍃 . . زینبو برداشتیم رفتیم بیمارستان بابا پول عملو واریز کرد چند ساعت دیگه قراره عملش کنن منو زینب رفتیم پیش نرگس خانوم بنده خدا از درد کبود شده بود خداکنه عملش موفق باشه زینب_نرگس جون استرس بچه هارو نداشته باش ما کنارشون هستیم نرگس_نمیدونم چطور ازتون تشکر کنم حلماعزیزم الهی خوشبخت بشی ممنون بابت تمام زحماتتون حسن بهم گفت که پول عمل رو پدرشمامیده من ندیدمشون ازشون تشکر کن ان شاالله اگر عمری باشه جبران میکنم حلما_ان شاالله که به سلامتی بیاین و سایتون بالاسرحسن و هدیه باشه به هیچی جز سلامتیتون فکرنکنید تا وقتی حالتون کامل خوب شه ما مراقب بچه ها هستیم اومدیم بیرون از بخش حسن و هدیه پیش حسین و علی بودن هدیه رو از دور دیدم داره گریه میکنه تا زینبو دید پرید بغلش حسن هم باقیافه مظلوم نشسته بود رو صندلی حسین و علی داشتن دلداریش میدادن هدیه_خاله اگه مامانم یچیزیش بشه ما چیکار کنیم حلما_عزیزدلم گریه نکن دکترش گفته عمل کنه خوبه خوب میشه توام براش دعا کن خب؟ زینب_علی چند ساعت دیگه عملشون میکنن؟ علی_دوساعت دیگه ان شاالله شما بچه هارو بردارین برین خونه اینجا که کاری از دستون برنمیاد حلما_اره زینب بیاد بریم خونه ما مامان منتظره حسن_اگه اجازه بدین من میخوام بمونم هدیه رو ببرید زینب_باشه پس مارو بیخبر نزارید حلما_حسین میمونی توام؟ حسین_نه صبر کنید میرسونمتون _علی داداش کاری نیست دیگه؟ علی_نه قربونت خیلی زحمت کشیدی برو داداش حسین_حسن جان شماکاری نداری حسن_دستتون درد نکنه حسین آقا نه ممنون برید به سلامت حسین_باشه مارو بی خبر نزارید فعلا یا علی . . . حسین مارو رسوند خونه خودش رفت سرکار مامان_سلام دخترا خوش اومدین خوبی هدیه جان هدیه_ممنون خاله خوبم مامان_ برین لباساتون رو عوض کنید بیاین ناهار زینب_چشم دستتون درد نکنه افتادین تو زحمت مامان_نه عزیزم این چه حرفیه ساعت نزدیک دوِ عمل نرگس ساعت سهِ به هدیه چیزی نگفتیم همینجوری کلی استرس داره بچه علی قراره به زینب خبر بده نتیجه رو خداکنه بخیر بگذره زینب_شما برید غذا بخورید منم نمازبخونم میام حلما_باشه چادرووجانماز اینجاست زینب_مرسی گلم حلما_هدیه جان بیا عزیزم به به دستت درد نکنه مامان جونم چه کردی مامان_زینب کو پس حلما_گفت نمازبخونم میام نشسته بودیم سرمیز برای هدیه غذا کشیدم ما صبر کردیم تا زینب بیاد... ساعت نزدیکه 8بود علی زنگ زد به زینب و خبر داد حال نرگس خانوم خوبه و عملش موفق بوده خداروشکر یه حس خوبی اومد سراغم خوش حال بابت این که تونستیم به یه خونواده کمک کنیم هدیه با زینب احساس صمیمیت بیشتری میکرد قرار شد ببرتش پیش خودش خب حقم داره بچه زینبو بیشتر از من دیده علی اومد دنبالشون بعد کلی تشکر رفتن بعد رفتن اونا بابا و حسین هم اومدن دورهم نشسته بودیم از اتفاقای امروز صحبت میکردیم حلما_باباجونم من بهت افتخار میکنم راستی نرگس خانوم قبل عمل ازم خواست ازتون تشکر کنم بابا_من کاری نکردم که دخترم خواست خدا بوده و ما وسیله شدیم مامان_بله خداروشکر که بخیر گذشت _ راستی حاجی برای پس فردا یه سری خرید دارم زحمتشو بکش بابا_چشم خانوم حسین_چخبره پس فردا مامان_قراره حاج کاظم اینا بیان دیگه حسین_آهان به سلامتی . . عههه اصلا یادم نبود انقدر تو این یکی دو روز اتفاقای مختلف افتاد پاک یادم رفته بود این مهمونی مزخرفو چاره ای نیست بخاطر مامان و بابا باید چند ساعتی رو تحمل کنم دیگه ... 🍃🌸🍃🌸🍃 ✍نویسنده: