eitaa logo
شهید‌محمود رضا بیضایی
952 دنبال‌کننده
17.9هزار عکس
7.9هزار ویدیو
24 فایل
‹بِسـم‌ِرَب‌ِّالحُسَـیْن🌱› صلی‌اللّٰـه‌علیک‌ِیـٰافاطمـةالزهـرا♥𐇵!' . «امام‌زمـان(عجل‌اللّٰه)امروزسرباز باهـوش‌وپـای‌کارمی‌خواهند؛ آدمی‌که‌شجـاع‌ومردمیدان‌باشـد.» #شـهیدبیضائی🎙!" . ◞پشت‌سنگر: @etlaeatkanal
مشاهده در ایتا
دانلود
. . . ساعت 7بود تقریبا که همه سوار هواپیما شدیم بهمون یه کاراتایی دادن که بدونیم برای کدوم کاروان هستیم تا بحال با کاروان مسافرت نرفته بودم. جالب بود حسین زیاد اینجوری مسافرت میره سه سالم هست هراربعین میره کربلا پدرجون و مادر جون صندلی های جلویی ما نشسته بودن منو حسین هم کنار هم پشت سرمونم یه خانوم اقا جوون نشسته. بودن که از همون اول بچشون داشت گریه. میکرد😩 چه حالو حوصله ای دارن بابچه کوچیک میان همچین سفرایی سرمو تکیه داده بودم به شیشه صدای بچه داشت کلافم میکرد از یه طرفم استرس پرواز چون واقعا از ارتفاع میترسم بخاطر همینم هیچوقت حاضر نمیشدم سوار هواپیما بشم اینسری وقتی فهمیدم سفرمون هوایه بدون هیچ حرفی قبول کردم مامان بابا تعجب کردن میترسیدم اما به روی خودم نمیوردم😅😅 حسین_حلمایی خوبی؟ ساکتی چرا یکم سوال بپرس حوصلم سر رفت😁😊 حلما_😒الان منظورت این بود که من خیلی سوال میپرسم 😒 حسین_عه نههه باز لوس شد 😂 حلما_میگم چقدر تو راهیم؟ حسین_حدوده یه ساعت حلما_چرا راه نمیوفته پس🙁 حسین_راه افتاده دیگه داره سرعت میگیره😊 حلما_اووم چیزه میگم خیلی میره بالا حسین_میترسی خواهری؟ حلما_نههه کی گفته همینجوری گفتم حسین_ولی رنگت پریده ها بیا این شکلاتو بخور از هیچیم نترس خان داداشت مثل شیر پشتته😁 حلما_باشه😂😂😘 حدوده بیست دقیقه ای بود که راه افتاده بودیم یکم برام عادی شده بود اون فسقلی هم دیگه گریه نمیکرد تازه کلی سوال اومد تو ذهنم😂😂 حلما_میگما حسین اول کجا میریم؟ حسین_میریم فرودگاه نجف حلما_اهان بعد خیلی راهه تا حرم؟ حسین_نه خیلی بیست دقیقه باماشین حلما_زینب بهم گفت منو حتما تو نجف یاد کنید 😁😁 من ممکنه یادم بره خودت ویژه دعاااااش کن😁😝😬😝 حسین یه چند ثانیه خیره نگاهم کرد بعد زد زیر خنده حسین_ای شیطون☺️😂 حلما_خو راست میگم دیگه خودت دعاش کن😌 منم که هیچی نمیدونم🙄 یکم سربه سر حسین گذاشتم چشمام سنگین شده بود حلما_من یکم میخوابم نزدیک شدیم بیدارم کن😊 حسین_باشه وروجک چشمامو بستم ولی از هیجان خوابم نمیبرد همش فکر. میکردم و کلی سوال میومد تو ذهنم صدای اقاهه بلند شد مسافرین برای فرود آماده شید چشمامو باز کردم مگه چقدر گذشت من که نخوابیدم اصلا . . . خیلی زودتر از چیزی که فکر میکردم رسیدیم . . . ادامه دارد... 🌸🍃🌸🍃🌸🍃 نویسنده: