eitaa logo
🖤شهید محمودرضا بیضایی🖤
973 دنبال‌کننده
16هزار عکس
6.4هزار ویدیو
9 فایل
‹بِسـم‌ِرَب‌ِّالحُسَـیْن🌱› صلی‌اللّٰـه‌علیک‌ِیـٰافاطمـةالزهـرا♥𐇵!' . «امام‌زمـان(عجل‌اللّٰه)امروزسرباز باهـوش‌وپـای‌کارمی‌خواهند؛ آدمی‌که‌شجـاع‌ومردمیدان‌باشـد.» #شـهیدبیضائی🎙!" . ◞پشت‌سنگر: @etlaeatkanal
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان زیبا و هیجانی🍃فدای بانوی دمشق 🍃 رسیدیم پایگاه رفتیم داخل و با این صحنه مواجه شدیم👈🏻🤨 بله فرمانده منتظر ما بوده 😂😬 رفیتم جلو چادرمو یکم مرتب کردم وگفتم:سلام حاج آقا 😰 آسیه هم طبق معمول ساکت عقب‌تر واستاده بود که فرمانده بهش گیر نده😤 حاج آقا گفت: علیکم السلام میشه بگین این چه وقت امدنه😠🤨 بعد از کمی مِن مِن کردن گفتم:ببخشید فرمانده😔ترافیک بود نرسیدیم دوباره تکرار نمیشه🙁 آسیه اون پشت به مظلوم شدن من میخندید🤪 منم توی دلم گفتم حسابتو بعدا میرسم 🔪 بعد فرمانده گفت:خیله خب برید توی اتاق بچه ها اومدن منم الان میام، فقط دفعه‌ی اخرتون باشه وگرنه توبیخ میکنم☝️🏻💣 منم که از خدام بود گفتم :چشم چشم از این به بعد نیم ساعت زودتر میایم با اجازه.. 🚶‍♀🚶‍♀😁 همونجور داشتم برای آسیه خط ونشون میکشیدم رفتیم داخل اتاق 😒 از صحنه ای که میدیم شاخ در اوردم😳😧 امیرعلی وعلیرضا ومحسن اونجا بودن 😳 دیدم فاطمه هم اونورتر سر به زیر نشسته 😳 یواش سلام کردیم ورفتیم کنار فاطمه نشستیم 😐🤦‍♀ یواش جوری که اون آقایون نشنون بهش گفتم :اینا اینجا چیکار میکنن؟ 🤨مگه نگفتی رفتن ماموریت پس اینجا چیکار میکنن😐🤦‍♀ گفت:اولا سلام بعدم خودمم نمیدونم اومدم دیدم اینجا نشستن😂 منم زدم زیر خنده که یهو دیدم آقایون دارن نگاه میکنن👀 خودمو جمع کردم🙄😂 نزدیک بود از خجالت برم تو زمین🙈😅 +فاطمه _جونم +بزنم لهت کنم؟ _چرااا😟😂 +چرا موقعی که ما عجله داریم زنگ میزنی به آسیه؟ 🤨 _ببخشید🤪 +حسابتو دارم😑 همون موقع فرمانده آمد... ادامه دارد... 😍 🌸به قلم سیده بیضایی 🌸