eitaa logo
شهید‌محمود رضا بیضایی
957 دنبال‌کننده
17.8هزار عکس
7.8هزار ویدیو
23 فایل
‹بِسـم‌ِرَب‌ِّالحُسَـیْن🌱› صلی‌اللّٰـه‌علیک‌ِیـٰافاطمـةالزهـرا♥𐇵!' . «امام‌زمـان(عجل‌اللّٰه)امروزسرباز باهـوش‌وپـای‌کارمی‌خواهند؛ آدمی‌که‌شجـاع‌ومردمیدان‌باشـد.» #شـهیدبیضائی🎙!" . ◞پشت‌سنگر: @etlaeatkanal
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان زیبا وهیجانی 🍃فدای بانوی دمشق 🍃 یکی دوید سمت این مرده انگار این رئیسشونه گفت :جوووووون😍شارمین این همون دختره نیست 😉عجب آدمی هستیاا عجب کسیو رو انتخاب کردی چییی😳 اینا همون دو نفری آن که اون روز مزاحم شده بودن 😳😳 چشمام از این بیشتر باز نمیشد یعنی این از اون روزا منو زیر نظر داشته 😳 وقتی نگاه های منو دید صورتشو آورد نزدیک و گفت: آره خوشکله من همونم 😆 دیگه داشت خیلی خیلی نزدیک به صورتم میشد داد زدم _گمشو به من نزدیک نشوو😡😡 +فکر نمیکردم اینقدر وحشی باشی😏 رو به اون یکی کرد و گفت: جنازه اش آروم تره 😏 و دوتایی زدن زیر خنده دیگه حالم داشت بهم میخورد سرشو به سمتم کج کرد که در عرض یک ثانیه همه ی اون 15 نفر دورم بودن 😰 دیگه واقعا داشتم میترسیدم اومد نزدیکم و گفت : همچین بکنم باهات که بفهمی دوباره با من درست حرف بزنی بعد خیلی بدتر از سیلی قبلی زد و افتادم رو زمین وقتی افتادم رو زمین فهمیدم یکی دستامو باز کرده و فهمیدم بخاطر چیه بخاطر اینکه اگه به صندلی وصل باشم راحت نمیتونن بزنمم صندلی پرت کرد اونور و یه اشاره کرد و خودش رفت عقب تر روی یه صندلی نشست و با یک لبخند خبیثانه نگام می‌کرد تا خواستم تکون برخوردم اولین ضربه رو به پهلوم زدن افتاده بودم زیر لگدای 7 تا مرد 😭😰 صدای داد و فریادم بلند شد و در بین صدای جیغ های من صدای خنده های اون شارمین وحشی میومد + نمیخوام زنده بمونه بعد از تقریبا 10 دقیقا کتک خوردن در حد مرگ گفت بسه چرا الان گفتی نامرد😭 از شدت رد حتی نمیتونستم جابه جا بشم احتمالا دستم شکسته بود تمام بدنم کبود بود 😭 تنها کاری که میتونستم بکنم این بود که چشمامو باز نگه دارم و یکم نفس بکشم اومد روبه روم نشست و خم شد و گفت +این کمترین کتکاییه که قراره بخوری پس اگه میخوای دیگه کتک نخوری اون فرمول لعنتی رو بهم بگو 😡 با صدایی که از ته چاه در میومد گفتم +نمیگم خندید و بلند شد یکم رفت و یهو برگشت و سفترین ضربه رو به شکمم زد 😭😭 دیگه گریم دست خوردم نبود به داخل جمع شدم و شروع کردم به گریه کردن 😭😭😫 گفت +روی عشقت حساسی مگه نه؟ 👿 عشقم؟! کیو میگه😧 +محسن جون 😈😏 یاخدا نه آقا محسن 😭 _توروخدا التماست میکنم به اون کاری نداشته باش تورو جون هرکی دوست داری +توام اونو دوست داری بنظرت معشوقشو توی این وضع ببینه چیکار میکنه؟ مخصوصا یه آقای غیرتی که جلوش بگم عشقم؟ 😏 _تورو خداااا توروخدااا😭 من داد میزدم. و. گریه میکردم و حتی نمیتونستم دستمو تکون بدم ولی اونا رفتن😭🥀 تقریبا یکی دوساعت گذشت که صدای مردونه ای اومد _هووی با من چیکار دارین😠 وقتی اومد نزدیک و منو دید فهمیدم دیگه نمیتونه نفس بکشه بعد از یک دقيقه داد زد _نامردا اااا چیکار کردین 🤬😡 من مثل یک دختر بچه ی کوچولو که باباشو وسط چندتا گرگ دیده گفتم +آقا محسن 😭😭😭آق محسن کمکم کن😭😭دارم میمیرم 😭😭 انگار با دیدنم حالش هزاران برابر بدتر شده بود به زور بردنش و به یک ستون جلوی من بستنش منم همچنان روی زمین افتاده بودم شارمین نامرد اومد وسطمون و گفت +عجب پسری احسنت😂😏 روبه من مرد و گفت +عشقم میبینیش چه پسر خوبیه بعد باز رو کرد سمت محسن و گفت +عشق منو میبینی چه خوشکله من بهش میگم جوجو خوشکله 😂😏اسم قشنگیه مگه نه؟ 😈 صدای نعره ی محسن اومد که داد زد _خفه شووو 🤬😡خفه شو اسم ناموس منو نیار به زبون کثیفت😡 +عه توام که مثل عشقم بی ادب و وحشی ای🤩😏😏 نمیدونم چیشد که شارمین داد زد +این وحشی فقط به درد خودت میخوره که عین تو وحشی باشه 😡 خوشحال شدم که ول کن من شده بود😍 رفت سمت محسن و با خشم گفت +به اون عشق وحشیت بگو همین الان فرمول رو به من بده محسن نگام کرد و سرمو به نشونه ی منفی تکون دادم اقامحسن میدونست من بی دلیل چیزی نمیگم و حتما موضوع مهمیه که بخاطرش اینجوری کتک خوردم گفت _تو اگه هردومونو بکشی اون فرمولو بهت نمیدیم 😏😡 +خب انگار هیچ کدومتون حرف آدمی حالیتون نمیشه 😠😤 یه چاقو تقریبا بزرگ درآورد و اومد نزدیکم و. گفت +اول معشوقو بکشم یا رفت طرف محسن و ادامه داد +یا عاشقو؟ یکی داد زد آقا شارمین عاشق تحمل دیدن مردن معشوقشو نداره 👿وقتی معشوقشو بکشی خودش میمیره 😂 و صدای خنده هاشون بلند شد +افرین حرف درستو گفتی پس معشوقه رو میکشیم اومد طرف من و نشست پشت سرم من فقط اشک می‌ریختم سرشو آورد نزدیک و. گفت +نمیخوای بگی؟ _نه 😠 ادامه دارد... 😍 🌸به قلم سیده بیضایی 🌸 ‼️کپی با ذکر نام نویسنده و آی‌دی کانال ازاد‼️