°•°خاطره📖
خودش تعریف میکرد :
«به سوری ها توپ ۱۰۶ داده بودیم مدتها بود نظامی های ارتش سوریه نکته ای را با سلاح های منحنی زن هدف گرفته بودند ولی نمی توانستند بزنند
روزی که آمدم توپ را به آنها آموزش بدهم بنا بود اولین شلیک را هم خودم انجام دهم تا آن ها ببینند» میگفت
«به نظامی های صوری گفتم همان نقطهای را که نمی توانید بزنید هم آنجا را هدف قرار می دهیم می خواستم ای آتش بکنم که در دلم گفتم خدا کند به هدف بخورد اگر نخورد آبروی جمهوری اسلامی میرود برداشت من این است که محمودرضا آنجا به خودش به عنوان نماینده جمهوری اسلامی نگاه میکرد میگفت شلیک کردم و به هدف مورد نظر اصابت کرد بلافاصله از بی سیم ها صدای فریاد خوشحالی بلند شد می گفت نظامی های ارتش سوریه دور ما حلقه زدند چند دقیقه بعد سر و کله فرمانده شان هم پیدا شد آمد از من پرسید شما در حدی تان چیست فکر میکرد من آدم مهمی هستم گفتم من از نیروهای مردمی هستم می گفت بعد از اصابت توپ به هدف توی دلم گفتم خدایا شکرت که آبروی جمهوری اسلامی نرفت»
این جمله اش را هیچ وقت فراموش نمیکنم
#کتاب_توشهید_نمیشوی
#به_روایت_برادرشهید
#شهید_محمودرضا_بیضایی
@mahmoodreza_beizayi