eitaa logo
🖤شهید محمودرضا بیضایی🖤
969 دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
6.5هزار ویدیو
11 فایل
‹بِسـم‌ِرَب‌ِّالحُسَـیْن🌱› صلی‌اللّٰـه‌علیک‌ِیـٰافاطمـةالزهـرا♥𐇵!' . «امام‌زمـان(عجل‌اللّٰه)امروزسرباز باهـوش‌وپـای‌کارمی‌خواهند؛ آدمی‌که‌شجـاع‌ومردمیدان‌باشـد.» #شـهیدبیضائی🎙!" . ◞پشت‌سنگر: @etlaeatkanal
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ببینیم 👌 💠 فضیلت اشک بر اباعبدلله(ع) از زبان استاد صفایی حائری
🌹 خدایٰاثروت‌چشمانم،گـوهر‌ اشڪ‌برحسین‌فاطمه است!シ🖤 🏴🏴
[﷽] 💝زندگینامه 💝 💢 از زبان . یک داعشی که چهره اش به شیطان ها می ماند،😈 آمده بود خانه مان و ایستاده بود توی هال. آرام آرام آمد طرفم.😰 وحشت کردم.😨گفتم: "نکند بلایی سرم بیاورد!" دیدم سری را توی دستش گرفته.😢 نگاه کردم دیدم محسنم است. سر را جلویم محکم به دیوار زد و رفت توی یکی از اتاق هایمان.😭😭😭 با ترس و دلهره از پشت سر نگاهش کردم. دیدم چند نفر دست بسته توی اتاقند و آن داعشی دارند با تبر سرهایشان را میزند.😖 اما هیچ خونی از آن سرها نمی چکید! 😲 یکدفعه شوهرم از خواب بیدارم کرد. گفت: "چت شده!? خواب بد می بینی!?"🧐 وحشت زده شده بودم. گفتم: "اون داعشی، محسنم، محسنم…"😭 فردا یا پس فرداش بود که خبر اسارت محسن به گوشم خورد. من که مادرزنش بودم یک لحظه آرام و قرار نداشتم، تا چه رسد به مادرش و پدرش. 😭😔 . 💢از زبان 💢 شانزده مرداد ٩٦ بود. حول و حوش ساعت ٤ صبح. محسن از خیلی قبل رفته بود جلو که به پایگاه ها سر بزند.😌 یک ساعتی بود خوابیده بودم. یکدفعه با صدای چند انفجار شدید که از سمت پایگاه ها آمد ،از خواب پریدم.💥 قلبم تند تند درون سینه ام کوبید. گفتم: "خدایا خودت کمک کن. حتما داعش پایگاه ها رو زده!"😥 سریع بی سیم زدم به محسن، اما هیچ جوابی نداد. هر چه میگفتم: "جابر جابر، احمد" چیزی نمی گفت.😱 آمریکایی ها زهر خودشان را ریخته بودند. دستگاهی به نام "جَمِر" را داده بودند به داعشی ها که براحتی ارتباط بی سیمی ما را با هم قطع میکردند.😖 بدون معطلی با تعدادی از بچه ها حرکت کردیم سمت پایگاه ها. داعشی ها اول صبح حرکت کرده بودند به پایگاه چهارم و آنجا را زده بودند.😩 همانجا که محسن بود! 😔😢 ضربان قلبم بالا رفت. یکی از بچه های افغانستانی را دیدم. با هول و ولا از او پرسیدم: "جابر، جابر کو!?"😨 گفت: "زخمی شد و بیهوش افتاد روی زمین. بردنش عقب." سریع خودم را به عقب رساندم.😰 همینجور فریاد می زدم: "جابر کو!? جابر کو!?" جنازه ای را نشانم دادند. گفتند: "اونجاست."😢 قلبم میخواست بایستد. با خودم گفتم: "یعنی محسن شهید شده!?" رفتم جلو و پتو رو از روی جنازه کنار زدم… …💟
[﷽] 💛 در سوریه 💛 🖇♥️ . …ضربان قلبم بالا رفت. یکی از بچه های افغانستانی را دیدم. با هول و ولا از او پرسیدم: "جابر، جابر کو!?"😨 گفت: "زخمی شد و بیهوش افتاد روی زمین. بردنش عقب." سریع خودم را به عقب رساندم.😰 همینجور فریاد می زدم: "جابر کو!? جابر کو!?" . جنازه ای را نشانم دادند. گفتند: "اونجاست."😢 قلبم میخواست بایستد. با خودم گفتم: "یعنی محسن شهید شده!?" رفتم جلو و پتو رو از روی جنازه کنار زدم.😥 دیدم محسن نیست.😌 . فریاد کشیدم: "اینکه جابر نیست."🤨 دیگر داشتم دیوانه می شدم. یعنی محسن کجا بود!?😫 . بی سیم زدم به بچه هایی که جلو بودند. بهشان گفتم: "من الان اونجا بودم. بهم گفتن جابر زخمی شده و فرستادنش عقب. اومدم عقب اما جابر اینجا نیست اشتباه شده. ببینید کجاست?"⁉️😞 گفتند: "ما همه شهدا و زخمی‌ها را منتقل کرده ایم عقب. هیچکس اینجا نیست."🙄 عقلم به جای قد نمی داد. نمی دانستم چه بکنم.😩 با تعدادی از بچه ها، تا شب همه آن منطقه را گشتیم و زیر و رو کردیم. اما خبری از محسن نبود. دیگر راستی راستی داشتم دیوانه می‌شدم.😭 . ساعت ۱۰ شب رفتم اتاق کنترل پهباد. با اصرار از بچه‌های آنجا خواستم تا یک پهپاد بفرستند بالای پایگاه چهارم; جایی که محسن آنجا بود; شاید از این طریق پیدا شود.😢🙏🏻 خودم هم ایستادم پایه مانیتور. استرس و اضطراب داشت و را می کشت.😔😭 یک دفعه یکی از نیروهای عراقی آمد طرفم و موبایلش را داد دستم.😰 نفسم بند آمد. چشمانم سیاهی رفت. آب دهانم خشک شد.😖 آنچه را می دیدم باور نمی کردم. یک داعشی چچنی با خنجری که توی دست داشت محسن را به اسارت گرفته بود! 🛍️😮😱 …💟
ی چالش اسم برادر شهیدتون رو و دوتا از خوبیاش رو بگید و من ازشون تحقیق کنم و در کانال قرار میدم🌸 . https://harfeto.timefriend.net/16292025277487 صندوقچهـ جواب هاتون🦋درکانال شهیدبیضائی🌸🌈😍❤️
🖤شهید محمودرضا بیضایی🖤
#تو_شهید_نمیشوی📚 قسمت هشتاد و ششم🌱 | سبقت در حبِّ ولایت | وقتی پیکرش را داخل قبر گذاشتم،از طرف هم
📚 قسمت هشتاد و هفتم🌱 | کربلایی محمود | اربعین ۱۳۹۲ می‌خواست با دوستانش برود کربلا.گفتم:((برای یک نفر دیگر هم جا دارید؟))گفت:((می‌آیی؟))گفتم:((می‌آیم.))گفت:((دو سه روز مهلت بده،جواب می‌دهم.))طول کشید.فکر کنم یک هفته بعد بود که زنگ زد و گفت جور نشد.گفت برای خودش هم مشکلی پیش آمده که نمی تواند برود.پرسیدم:((چرا جور نشده؟)) گفت:((کربلا رفتن مشکلی نیست.هیچ طوری جور نشد،از طریق بچه های عراق می رویم.گفته اند تو تا مرز شملچه بیا،ما از آنجا می بریمت کربلا.ولی الان مشکلی هست و شاید نتوانم بروم. شاید هم با یک کاروان دیگر رفتم.))درست نفهمیدم چه مشکلی برایش پیش آمده.گیر ندادم.گفتم:((در هر حال مرا هم در نظر بگیر.)) قولش را داد.تا چند روز،مرتب به محمودرضا زنگ زدم و پیگیر شدم،اما آخرش جور نشد که نشد!نمی‌دانم چرا!محمودرضا،درست ۲۷ روز بعد از اربعین سال۱۳۹۲،در روز میلاد پیامبر(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم)از قاسمیه ی سوریه به دیدار سالار شهیدان(عَلَیهِ السَّلام)رفت و من همچنان از زیارت جاماندم. @Shbeyzaei_313
9.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
{ببینید!} هزینه هایی که اسرائیل برای مداحان اهل البیت؛ صرف کرده! «معلم انقلابی🌿» @Shbeyzaei_313
🌚✨ خاطری‌گرنظرم‌هست همه‌خوبی‌توست حسرتی‌گربه‌دلم‌هست همان‌دوری‌توست 🌙 •°• خب‌دوستان!🙂♥️ خوب‌یابد... دفترامروزهم‌بسته‌شد😊🌿 به‌امیدفردایی‌زیباترازامروز🌈🌼🤲🏻 شبتون‌حسینی‌رفقا:)💚🌱 با ۅضۅ💎 بۍگناه📿 یاعلی✋🏼😴 ↓ ❥↬•| @Shbeyzaei_313
سلامی به گرمای نگاه محمودرضا 😍🌱 اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِي هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِي كُلِّ سَاعَةٍ وَلِيّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِيلًا وَ عَيْناً حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِيهَا طَوِيلا... 🍂🌻 آغاز صبحی دیگر با ذکر صلوات... 🌼✨ ♥️|@mahmoodreza_beizayi
❤️ذکر روز چهارشنبه❤️ 🍁یا حَیُّ یا قَیّومُ 🍁 🌾ای زنده،‌ ای پاینده🌾 ذکر روز چهارشنبه به اسم موسی بن جعفرو علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمداست. روایت شده در این روز زیارت این چهار امام خوانده شود. ذکر روز چهارشنبه موجب عزت دائمی می‌شود.🌺🌙 💥 🕊 ♥️|@mahmoodreza_beizayi
گلزار شهدای کرمان✨ تاسوعای حسینی🖤 محرم ۱۴۰۰🏴