.
✍استادعلیرضاپناهیان؛
وقتی مابرایِ ظهور دعامیکنیم،در واقع شأنِ خود را ارتقاء داده ایم.دعا برای فرج،فرصتی است برای اینکه انسان کمال پیدا کند وخود را از درگیری با مشکلاتِ ناچیز نجات دهدو فهم و شعور خود را افزایش دهد.خدا با آدمهایِ فهمیده دردنیا وآخرت برخورد بهتری دارد و آنها را بیشتر رعایت میکند.
#دعاکنیمبیاید
@mahmoodreza_beizayi
⚘شهیدمحمود رضا بیضایی⚘
چرا #ابراهیم_هادی؟🌹 🗣نویسنده کتاب 👇👇👇
#کتاب_سلام_بر_ابراهیم1
#قسمت هجدهم
ادامه ی شکستن نفس 🌺
👇👇👇
💢توي زمين چمن بودم. مشــغول فوتبال. يکدفعه ديدم ابراهيم در كنار سكو ايســتاده.
💢سريع رفتم به سراغش. سلام کردم باخوشحالي گفتم: چه عجب، اين طرف ها اومدي
💢مجله اي دستش بود. آورد بالا و گفت: عکست رو چاپ کردن!
💢از خوشحالي داشتم بال در مي آوردم، جلوتر رفتم و خواستم مجله را از دستش بگيرم.
💢دستش را كشيد عقب و گفت: يه شرط داره!
💢گفتم: هر چي باشه قبول.
💢دوباره گفت: هر چي بگم قبول ميکني؟
💢گفتم: آره بابا قبول.
💢مجله را به من داد. داخل صفحه وسط، عکس قدي و بزرگي از من چاپ شــده بود. در كنارآن نوشــته بود: پديده جديد فوتبال جوانان و کلي از من تعريف کرده بود.
💢کنار سكو نشستم. دوباره متن صفحه را خواندم. حسابي مجله را ورق زدم. بعد سرم را بلند کردم و گفتم: دمت گرم ابرام جون، خيلي خوشحالم کردي، راستي شرطت چي بود!؟
💢آهسته گفت: هر چي باشه قبول ديگه؟
💢گفتم: آره بابا بگو
💢کمي مکث کرد و گفت: ديگه دنبال فوتبال نرو
#ادامه فردا ساعت ۲۰
@mahmoodreza_beizayi
#زندگی.نامه.شهیدمحمودرضابیضایی
🌼🕊بـسـم الله الرحمن الرحیم🕊🌼
شهید محمودرضا بیضائی در ۱۸ آذرماه سال ۱۳۶۰ در خانوادهای مذهبی و دارای ریشه روحانیت در تبریز متولد شد. تحصیلات ابتدائی، راهنمایی و دبیرستان را در تبریز گذراند. در دوره تحصیلات دبیرستان به عضویت پایگاه مقاومت شهید بابایی – مسجد چهارده معصوم (ع) شهرک پرواز تبریز – درآمد و حضور مستمر در جمع بسیجیان پایگاه، اولین بارقههای عشق به فرهنگ مقاومت و ایثار و شهادت را در او بوجود آورد. در همین ایام با رزمنده هنرمند بسیجی، حاج بهزاد پروین قدس، آشنا شد. این آشنایی، بعدها زمینه ساز آشنایی مبسوط با میراث مکتوب و تصویری دفاع مقدس و انس با فرهنگ جبهه و جنگ شد. دیدار و مصاحبه با خانواده شهدا و گردآوری خاطرات شهدا و جمع آوری کتابها و نشریات حوزه ادبیات دفاع مقدس از ثمراتی بود که آشنایی با حاج بهزاد با خود داشت. ورزشکار بود و به ورزش کاراته علاقه داشت و از ۱۰ سالگی به این ورزش پرداخته بود. در سال ۷۲ همراه تیم استان آذربایجانشرقی در مسابقات چهارجانبه بین المللی در تبریز به مقام قهرمانی دست پیدا کرد. فوتبال، دیگر ورزش مورد علاقه او بود و بدنبال تعقیب حرفهای این ورزش بود که بخاطر پرداختن به درس از پیگیری آن منصرف شد. در سال ۷۸ با اخذ دیپلم متوسطه در رشته علوم تجربی، عازم خدمت سربازی شد. دوره آموزش را در اردکان یزد گذراند و ادامه خدمت را در پادگان الزهراء (س) نیروی هوایی سپاه پاسداران در تبریز به انجام رساند. آشنایی نزدیک با نهاد مقدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در این دوره، نقطه عطف زندگی شهید بیضائی محسوب میشود. بعد از اتمام خدمت سربازی، علیرغم تشویق اطرافیان به ادامه تحصیل در دانشگاه، با اختیار خود و با یقین کامل، عضویت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را انتخاب نمود و در بهمن ماه سال ۸۲ وارد دوره افسری دانشکده امام علی (ع) سپاه شد. ورود او به دانشکده افسری ملازم با هجرت او از تبریز به تهران بود که با این هجرت ادامه زندگی را در جهاد فی سبیل الله رقم زد. او نام مستعار «حسین نصرتی» را در سپاه برای خود انتخاب نموده بود که به گفته خودش برگرفته از ندای «هل من ناصر ینصرنی» مولای خود حسین بن علی (ع) و کنایه از لبیک به این ندا بود. در شهریور ماه سال ۸۵ از دانشکده افسری فارغ التحصیل گردید و قدم در راهی گذاشت که تا آخرین لحظه حیات ظاهری او، هیچ تزلزلی در پیمودن آن در وی مشاهده نشد. پرکاری و ساعتهای انگشت شمار خواب در طول شبانه روز از ویژگیهای بارز او بود بطوریکه کار در روزهای جمعه را هم در یکی از جلسات اداری در محل کار خود به تصویب رسانده بود و به این ترتیب کارش تعطیلی نداشت. معتقد بود شهادت در راه خدا مزد کسانی است که در راه خدا پرکارند و شهدای جنگ تحمیلی را شاهد این حرف خود معرفی میکرد. بدلیل علاقه فراوان به کار خود، برای تشکیل خانواده حاضر به رجعت به تبریز نبود و در ۲۵ اسفند سال ۸۷ مقارن با سالروز میلاد پیامبر اعظم (ص) و امام جعفر صادق (ع) با همسری فاضله از خانوادهای ولایتمدار در تهران ازدواج کرد و ساکن تهران شد. ثمره این ازدواج دختری بنام «کوثر» است که در ۲۵ اسفند ۹۱ متولد شد. علاقه و عشق وصف ناشدنی محمودرضا به آرمان جهانی امام خمینی (ره)، یعنی تشکیل نهضت جهانی اسلام، روحیه خاصی را در وی بوجود آورده بود که تا آغاز جنگ در سوریه، در جهت تحقق آن تلاش و مجاهدت شبانه روزی داشت. همواره مطالعه دینی و سیاسی داشت و به اخبار و وقایع داخلی و خارجی بخصوص تحولات جهان اسلام اشراف داشت و این وقایع را تحلیل میکرد.
#زندگی.نامه.شهیدمحمودرضابیضایی
"شش درس از شش شهید"
#شهید محمودرضا بیضائی :
شیعه به دنیا آمده ایم تا مؤثر در تحقق ظهور مولا باشیم.
#شهید مصطفی احمدی روشن:
ظهور اتفاق می افتد، مهم این است که ما کجای ظهور ایستاده ایم.
#شهید روح اله قربانی :
(شهادت خوب است اما تقوی بهتر است تقوایی که در قلب است و در رفتار بروز پیدا می کند.
#شهید رسول خلیلی:
کوچکترین غفلت ها از طریق ، باعث دور شدن بسیار می گردد و اگر ادامه پیدا کند به قطع و نابودی هم می رسد( جدایی مطلق)
#شهید مصطفی صدرزاده :
سخنان مقام معظم رهبری را حتما گوش کنید، قلب شما را بیدار می کند و راه درست را نشانتان می دهد.
#شهید حسین معز غلامی :
در بدترین شرایط اجتماعی و اقتصادی و .. ، پیرو ولی فقیه باشید و هیچگاه این سید مظلوم حضرت آقا سید علی آقا را تنها نگذارید...
♥️ #اللهم_ارزقنا_شهادت
🍂 #حفظ_حجاب 🥀🍂
پیام حضرت رقیه (س) در عاشورا است🥀🍂
عصر عاشورا بود🌅
حجاب از سر زنان و دختران حسینی ربوده شد(وای بر من)😭🥀🍂
🥀🍂هنگامی كه حضرت رقیه(س)
🍂بعد از شهادت پدر
🍂و سیلی خوردن از دست شمر
🍂و اصابت كعب نی به بازو
🍂و پاره شدن گوش،
عمه اش زینب را می بیند از هیچكدام از این مصیبت ها شكایت نمی كند.🥀🍂
بلکه شكایت حضرت رقیه(س) به عمه اش این است كه می گوید:👇🥀
🍂یا عمتاه هل من خرقة أستر بها رأسی عن أعین النظار🍂
🥀ای عمه جان آیا پارچه ای هست كه سر خود را از نامحرمان بپوشانم؟🥀😭
┘◄منبع :بحارالانوارجلد 45صفحه 61
🥀🍂
🍂گمان میکنم که نکته اخلاقی این روایت
برای همه دختر خانمهای محترم جامعه ی ما مشهود است.🥀🥀
دختران امام حسین(ع)در سخت ترین شرایط ممکن هم🍂🥀
به فکر حفظ حجاب خویش بودند🍂🥀
ولی متاسفانه امروزه عده ای دنبال بهانه هستند تا حجاب خود را کمتر کنند.🍂🥀
آری حفظ حجاب است که هنر دارد
و موجب خشنودی حضرت فاطمه،حضرت زینب و حضرت رقیه(س)میشود.🍂
🥀پس بیایید به جای جلب رضایت مردان
🥀به فکر رضایت این حضرات باشید🍂
تا ان شاالله همین امر موجب
شفاعت شما توسط این بزرگواران
🍂در لحظه مرگ،
🍂عالم برزخ
🍂و قیامتتان گردد.
🍂🥀بیایید همه مثل حر بن ریاحی از شر بدی های خودو اشتباهاتمان به حریم امام حسین علیه السلام پناه ببریم.🥀🍂
🍂🥀راه توبه باز است و ارباب هم چشم انتظار بازگشت ما🥀🍂
#خادم الشهدا
@mahmoodreza_beizayi
🔖فرازی از وصیت نامه شهید علی تجلایی:
🌷اگر میخواهی محبوب خدا شـوی گمنام باش کار کن برای خدا نه بـرای معروفیت...
▪️نفر چهارم از چپ شهید علی تجلایی
@mahmoodreza_beizayi
⚘شهیدمحمود رضا بیضایی⚘
چرا #ابراهیم_هادی؟🌹 🗣نویسنده کتاب 👇👇👇
#کتاب_سلام_بر_ابراهیم1
#قسمت نوزدهم
ادامه ی شکستن نفس🌺
👇👇👇
💢خشکم زد. با چشماني گرد شــده و با تعجب گفتم: ديگه فوتبال بازي نکنم؟! يعني چي، من تازه دارم مطرح ميشم!!
💢گفت: نه اينکه بازي نکني، اما اينطوري دنبال فوتبال حرفه اي نرو.
💢گفتم: چرا؟!
💢جلو آمد و مجله را از دســتم گرفت. عکسم را به خودم نشان داد و گفت: اين عکس رنگي رو ببين، اينجا عکس تو با لباس و شورت ورزشيه. اين مجله فقط دست من و تو نيست. دست همه مردم هست. خيلي از دخترها ممکنه اين رو ديده باشن يا ببينن. بعد ادامه داد: چون بچه مسجدي هستي دارم اين حرف ها رو ميزنم وگرنه کاري باهات نداشتم. تو برو اعتقادات رو قوي کن، بعد دنبال ورزش حرفه اي برو تا برات مشکلي پيش نياد.
💢بعد گفت: کار دارم خداحافظي کرد و رفت.
💢من خيلي جا خوردم. نشستم و کلی به حرف هاي ابراهيم فکر کردم. از آدمي که هميشه شوخی ميکرد و حرف های عوامانه ميزد اين حرفها بعيد بود.
💢هر چند بعدها به سخن او رسيدم. زماني که ميديدم بعضی از بچه های مسجدی و نمازخوان که اعتقادات محکمی نداشتند به دنبال ورزش حرفه ای رفتند و به مرور به خاطر جو زدگی و... حتی نمازشان را هم ترک کردند!
#ادامه فردا ساعت 20
#خادم الشهدا
@mahmoodreza_beizayi
💚سلام و صبح بخیر بـہ امام زمانم!✋
💚آقا سلام می دهم از جان و دل به تو🌺
💚تا اینکه بشنوم
«و علیک السّلام» را 🥀
💚یقین دارم صدایم را میشنوی و سلامم را پاسخ میدهي☘
#صبحتون_مهدوے💚
#خادم الشهدا
@mahmoodreza_beizayi
✍شهید حسین پور جعفری
شهیدی ڪه حاج قاسم همیشه او را با نامِ کوچک «حسین» صدا میزد و میگفت: «اگر دو نفر در این دنیا من را حلال کنند من میتوانم شهید و وارد بهشت شوم؛ یکی خانمم و دیگری، حسین است.» کسیکه خیلے وقتها به خاطر مشغله کاری اش، قبل از اذان صبح دم در خانه حاج قاسم منتظر مےایستاد..
حتی یک کارتن در ماشین داشت که نماز صبحش را روی آن میخواند و منتظر حاجی میماند!! موقع بازگشت هم وقتے مطمئن میشد حاج قاسم داخل خانه شده است به منزل خودش برمیگشت.
#خادم الشهدا
@mahmoodreza_beizayi
لبخدت در ❤️م غوغا میکند...
چه زیبا فارغ از هیاهوی جهان
آرام گرفته ای و میخندی❣
#فدایی_رهبر
@mahmoodreza_beizayi
⚘شهیدمحمود رضا بیضایی⚘
#کتاب_سلام_بر_ابراهیم1 #قسمت نوزدهم ادامه ی شکستن نفس🌺 👇👇👇 💢خشکم زد. با چشماني گرد شــده و با ت
#کتاب_سلام_بر_ابراهیم1
#قسمت بیستم
یدالله🌺
👇👇👇
💢ابراهيم در يکي از مغازه هاي بازار مشــغول کار بود.
💢يك روز ابراهيم را در وضعيتي ديدم که خيلي تعجب کردم! دو کارتن بزرگ اجناس روي دوشــش بود. جلوي يک مغازه، کارتن ها را روي زمين گذاشت.
💢وقتی کار تحويل تمام شد، جلو رفتم و سلام کردم. بعد گفتم: آقا ابرام براي شما زشته، اين کار باربرهاست نه کار شما!
💢نگاهي به من کرد و گفت: کار که عيب نيست، بيکاري عيبه، اين کاري هم که من انجام ميدم براي خودم خوبه، مطمئن ميشم که هيچي نيستم. جلوي غرورم رو ميگيره!
💢گفتم: اگه کســي شــما رو اينطور ببينه خوب نيســت، تو ورزشكاري و... خیلی ها ميشناسنت.
💢ابراهيــم خنديد وگفت اي بابا، هميشــه كاري كن كه اگه خدا تو رو ديد خوشش بياد، نه مردم.
#ادامه، فردا ساعت ۲۰
@mahmoodreza_beizayi