eitaa logo
شهید‌محمود رضا بیضایی
956 دنبال‌کننده
17.7هزار عکس
7.8هزار ویدیو
23 فایل
‹بِسـم‌ِرَب‌ِّالحُسَـیْن🌱› صلی‌اللّٰـه‌علیک‌ِیـٰافاطمـةالزهـرا♥𐇵!' . «امام‌زمـان(عجل‌اللّٰه)امروزسرباز باهـوش‌وپـای‌کارمی‌خواهند؛ آدمی‌که‌شجـاع‌ومردمیدان‌باشـد.» #شـهیدبیضائی🎙!" . ◞پشت‌سنگر: @etlaeatkanal
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از سیصدودلتنگ نفر💔
♨️دوشنبه روز زیارت و علیهماالسلام 💢زیارت این دو بزرگوار در روز دوشنبه 🔸فقط یک‌ دقیقه برای عرض ارادت به این دو امام بزرگوار زمان بگذاریم. کانال سیصدو دلتنگ نفر💔 @sisadodelltangnafar
آهـــــــــ...ـای آقاپســ..ـری ڪه راست راست تو ڪوچه خیابــــونا میری وچشم چرونــــی 👀میکنـــی وهردختــری رومی بینــی چشمت دنبالشه آهــــــ...ـای دختـــ....ـر خانــومی که باافتضاح ترین آرایش وبدتـــرین لباسا 🧥میای توجامعه جوونای مــــردم روبه گنـــاه میندازی..👁 آهــــ...ـای جـــــوونایی که راحت از اَدا ڪـــردن نماز و روزه هاتـــ..ـون میگذرید😔 راحـــــت تومجلــــس گناه پامیـــ..ـزاری👣 راحـــــت بادخترعمّــه وپسرخالـــه ودخترداییت میگی میخنـــدی و دست میدی... 👨👩👩‍🦱👨👩‍🦰 راحــــت بخـــــــاطر یه پسر ودختــر غریبه سر پدر ومادرت داد میڪشی...🗣 امــــــــــام زمـــــان(عج)ازدستت ناراحته... 👈فــــردای قیامت باید جواب اشکــای مهدی فاطمه(س)روبدیاااا... 👈فـــردای قیامت زهــرای سادات ازت میپرسه باامانتش چیڪـــارکردیاااا... 👈فـــــردای قیامت باید جواب سیلــی های ناحقی که به صورت دُردانه ی اهل بیت زدی بدیااا... 📋بشین حساب کن باخودت ببین این گناه هایی که میکنـــی،بقول خودت این جوونــی کردنا،ارزش اون همه بدی کــردن به امام زمان(عج) روداره؟؟؟ امام زمانتو به چی فروختـــی؟؟؟ به آرایشت؟💄 به زیباییت؟🧝‍♀ به نگاهت؟👀 به ثروتمندشدنت با ربا ونزول خوری؟ به چـــــــــــــــــی؟؟ اگه تونستی راحــــ..ـت ازاین حساب کتابت بگذری به گنـــاه کردنات ادامه بده
8.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دیدن این کلیپ به شددددت توصیه میشود👌👌✅✅ ✔️✔️ @Modafeaneharaam
شهید‌محمود رضا بیضایی
🕊.♥️ #قصھ_دلبࢪی #قسمت_چهاردهم با آدمی که تا دیروز مثل کارد و پنیر بودیم ، حالا باید با هم می نشستی
🕊.♥️ می خواستم کم نیاورم، گفتم:((خب منم میام!))😁 منـبـر کاملی رفت مثل آخوندها، از دانشگاه و مسائل جامعه گرفته تا اهداف زندگی اش .. از خواستگاری هایش گفت واینکه کجاها رفته و هرکدام را چه کسی معرفی کرده، حتی چیزهایی که به آن ها گفته بود🤦🏻‍♀ گفتم:((من نیازی نمی بینم اینا رو بشنویم!))😐 می گفت:((اتفاقا باید بدونین تا بتونین خوب تصمیم بگیرین!))☺️ گفت:((ازوقتی شما به دلم نشستین، به خاطر اصرار خانواده بقیه خواستگاریا رو صوری می رفتم. می رفتم تا بهونه ای پیدا کنم یا بهونه ای بدم دست طرف!))😅 می خندیدکه:((چون اکثر دخترا از ریش بلند خوششون نمیاد، این شکلی می رفتم. اگه کسی هم پیدا می شد که خوشش میومد و می پرسید که آیا ریشاتون رو درست و مرتب می کنین، می گفتم نه من همین ریختی می چرخم!))😂 یادم می آید از قبل به مادرم گفته بودم که من پذیرایی نمی کنم. مادرم در زد و چای و میوه آورد وگفت:((حرفتون که تموم شد،کارتون دارم!))😊 ازبس دل شوره داشتم، دست و دلم به هیچ چیز نمی رفت. یک ریزحرف می زد لابه لایش میوه پوست می کند و می خورد.. گاهی با خنده به من تعارف می کرد:((خونه خودتونه، بفرمایین!))😁😂 زیاد سوال می پرسید. بعضی هایش سخت بود، بعضی هم خنده دار😅 خاطرم هست که پرسید:((نظرشمادرباره حضرت آقا چیه؟))🤔 گفتم:((ایشون رو قبول دارم و هرچی بگن اطاعت می کنم!)) گیرداد که((چقدر قبولشون دارید؟))🤔 در آن لحظه مضطرب بودم وچیزی به ذهنم نمی رسید ..🚶🏻‍♀
🕊.♥️ گفتم:((خیلی!))😑 خودم را راحت کردم و گفتم:(( که نمی توانم بگویم چقدر))😐 زیرکی به خرج داد و گفت:((اگه اقا به شما بگوید مرا بکشید ، میکشید؟!))😁 گفتم:((اگه آقا بگن ، بله میکشمتون ..))😂 نتوانست جلوی خنده اش بگیرد😂 او که انگار از اول بله را شنیده، شروع کرد درباره آینده شغلی اش حرف زد. گفت دوست دارد برود در تشکیلات سپاه، فقط هم سپاه قدس😁 روی گزینه های بعدی فکر کرده بود: طلبگی یا معلمی.🙃 هنوز دانشجوبود. خندید وگفت که از دار دنیا فقط یک موتور تریل دارد که آن را هم پلیس از رفیقش گرفته وفعلا توقیف شده است😐 پررو پررو گفت:((اسم بچه هامونم انتخاب کردم: امیرحسین،امیرعباس،زینب،زهرا.))😬😑😁 انگارکتری آبجوش ریختند روی سرم .. کسی نبود بهش بگوید:((هنوز نه به باره نه به داره!))😑 یکی یکی درجیب های کتش دست می کرد. یاد چراغ جادو افتادم. هرچه بیرون می آورد،تمامی نداشت. باهمان هدیه ها جادویم کرد: تکه ای از کفن شهید گمنام که خودش تفحص کرده بود، پلاک شهید، مهر و تسبیح تربت با کلی خرت و پرت هایی که از لبنان و سوریه خریده بود.😅😍 مطمئن شده بود که جوابم مثبت است.تیر خلاص را زد.صدایش را پایین ترآورد وگفت:((دوتا نامه نوشتم براتون :یکی توی حرم امام رضا(ع)،یکی هم، کنار شهدای گمنام بهشت زهرا!))😅 ‌ 🕊.♥️ برگه هارا گذاشت جلوی رویم. کاغذ کوچکی هم گذاشت روی آن ها .. درشت نوشته بود. ازهمان جا خواندم، زبانم قفل شد: ت مرجانی،تو درجانی،تو مرواریدغلتانی اگر قلبم صدف باشد میان آن تو پنهانی 💞 انگار در این عالم نبود، سرخوش! مادر و خاله ام آمدند و به او گفتند:((هیچ کاری توی خونه بلد نیست، اصلا دور گاز پیداش نمی شه ..😐 یه پوست تخمه جابه جا نمی کنه!خیلی نازنازیه!))😑💣 خندیدوگفت:((من فکر کردم چه مسئله مهمی می خواین بگین! اینا که مهم نیست!))😂❤️ حرفی نمانده بود. سه چهارساعتی صحبت هایمان طول کشید. گیر داد اول شما از اتاق بروید بیرون . پایم خواب رفته بود و نمی توانستم از جایم تکان بخورم😑 از بس به نقطه ای خیره مانده بودم، گردنم گرفته بود و صاف نمی شد. التماس می کردم:((شما بفرمایین،من بعد از شام میام!)) ول کن نبود، مرغش یک پا داشت. حرصم درآمده بود که چرا این قدر یک دندگی می کند.😑💣 خجالت می کشیدم بگویم چرا بلند نمی شوم. دیدم بیرون برو نیست، دل رو به دریا زدم و گفتم:((پام خواب رفته!)) گفت:((فکر می کردم عیبی دارین وقراره سر من کلاه بره!))😂😂 دلش روشن بود که این ازدواج سر می گیرد ..😅❤️
صلوات خاصه امام رضا(ع) به وقت عاشقی عرض ادب میکنیم به امام رئوف، شمس الشموس، انیس والنفوس
ارادتی که شهید حسین معز غلامی به شهید محمود رضا بیضائی داشته💐
🧕🏻 . . يہ خانوم چادرے از همه رنگا لباس داره🙂 نگا به مشڪیه چادرش نڪن چادرياهم آرايش ڪردن بلدن💄 چادريا هم لباس زیبا خريدن بلدن😌 چادريا هم بلدن لاڪ بزنن💅🏻 خلاصه خانومے ڪہ رنگارنگ ميرے تو خيابون😏 و فڪر ميڪنے چادرے جماعتـ عقبـ موندس و بہ روز نيستــ 🙄 چرا چادريا همــــــہ اين ڪارها رو بلــدن 😉 منتها فقط ☝️🏿 براے يه نَفَر،اونم همسرشون💑 نه مرداے تو خيابون ✧❁🌷یازهرا🌷❁✧