هدایت شده از سیصدودلتنگ نفر💔
♨️دوشنبه روز زیارت #امامحسن و #امام_حسین علیهماالسلام
💢زیارت این دو بزرگوار در روز دوشنبه
🔸فقط یک دقیقه برای عرض ارادت به این دو امام بزرگوار زمان بگذاریم.
کانال سیصدو دلتنگ نفر💔
@sisadodelltangnafar
شهیدمحمود رضا بیضایی
♨️دوشنبه روز زیارت #امامحسن و #امام_حسین علیهماالسلام 💢زیارت این دو بزرگوار در روز دوشنبه 🔸فقط یک
#دوشنبه_های_امام_حسنی 💚
🌱قسم بهحضرت سبحان، دوشنبهها قلبم؛
🌱دخیلِ نامحسن شد، همین مرا کافیست...
#جانبهقربانکریمیکهکرمزندهازاوست
محضر مقدسشان صلواتی بفرستیم
شهیدمحمود رضا بیضایی
#دوشنبه_های_امام_حسنی 💚 🌱قسم بهحضرت سبحان، دوشنبهها قلبم؛ 🌱دخیلِ نامحسن شد، همین مرا کافیست..
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
هر چه هستم هر که هستم تا ابد
من شما را دوست دارم یا حسن
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
آهـــــــــ...ـای آقاپســ..ـری ڪه
راست راست تو ڪوچه خیابــــونا میری وچشم چرونــــی 👀میکنـــی وهردختــری رومی بینــی چشمت دنبالشه
آهــــــ...ـای دختـــ....ـر خانــومی که
باافتضاح ترین آرایش وبدتـــرین لباسا 🧥میای توجامعه جوونای مــــردم روبه گنـــاه میندازی..👁
آهــــ...ـای جـــــوونایی که راحت از اَدا ڪـــردن نماز و روزه هاتـــ..ـون میگذرید😔
راحـــــت تومجلــــس گناه پامیـــ..ـزاری👣
راحـــــت بادخترعمّــه وپسرخالـــه ودخترداییت میگی میخنـــدی و دست میدی...
👨👩👩🦱👨👩🦰
راحــــت بخـــــــاطر یه پسر ودختــر غریبه سر پدر ومادرت داد میڪشی...🗣
امــــــــــام زمـــــان(عج)ازدستت ناراحته...
👈فــــردای قیامت باید جواب اشکــای مهدی فاطمه(س)روبدیاااا...
👈فـــردای قیامت زهــرای سادات ازت میپرسه باامانتش چیڪـــارکردیاااا...
👈فـــــردای قیامت باید جواب سیلــی های ناحقی که به صورت دُردانه ی اهل بیت زدی بدیااا...
📋بشین حساب کن باخودت ببین این گناه هایی که میکنـــی،بقول خودت این جوونــی کردنا،ارزش اون همه بدی کــردن به امام زمان(عج) روداره؟؟؟
امام زمانتو به چی فروختـــی؟؟؟
به آرایشت؟💄
به زیباییت؟🧝♀
به نگاهت؟👀
به ثروتمندشدنت با ربا ونزول خوری؟
به چـــــــــــــــــی؟؟
اگه تونستی راحــــ..ـت ازاین حساب کتابت بگذری به گنـــاه کردنات ادامه بده
#تلنگر
8.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دیدن این کلیپ به شددددت توصیه میشود👌👌✅✅
#نشر_حداکثری ✔️✔️
@Modafeaneharaam
شهیدمحمود رضا بیضایی
🕊.♥️ #قصھ_دلبࢪی #قسمت_چهاردهم با آدمی که تا دیروز مثل کارد و پنیر بودیم ، حالا باید با هم می نشستی
🕊.♥️
#قصھ_دلبࢪی
#قسمت_شانزدهم
می خواستم کم نیاورم، گفتم:((خب منم میام!))😁
منـبـر کاملی رفت مثل آخوندها، از دانشگاه و مسائل جامعه گرفته تا اهداف زندگی اش ..
از خواستگاری هایش گفت واینکه کجاها رفته و هرکدام را چه کسی معرفی کرده، حتی چیزهایی که به آن ها گفته بود🤦🏻♀
گفتم:((من نیازی نمی بینم اینا رو بشنویم!))😐
می گفت:((اتفاقا باید بدونین تا بتونین خوب تصمیم بگیرین!))☺️
گفت:((ازوقتی شما به دلم نشستین، به خاطر اصرار خانواده بقیه خواستگاریا رو صوری می رفتم.
می رفتم تا بهونه ای پیدا کنم یا بهونه ای بدم دست طرف!))😅
می خندیدکه:((چون اکثر دخترا از ریش بلند خوششون نمیاد، این شکلی می رفتم.
اگه کسی هم پیدا می شد که خوشش میومد و می پرسید که آیا ریشاتون رو درست و مرتب می کنین، می گفتم نه من همین ریختی می چرخم!))😂
یادم می آید از قبل به مادرم گفته بودم که من پذیرایی نمی کنم.
مادرم در زد و چای و میوه آورد وگفت:((حرفتون که تموم شد،کارتون دارم!))😊
ازبس دل شوره داشتم، دست و دلم به هیچ چیز نمی رفت.
یک ریزحرف می زد لابه لایش میوه پوست می کند و می خورد..
گاهی با خنده به من تعارف می کرد:((خونه خودتونه، بفرمایین!))😁😂
زیاد سوال می پرسید.
بعضی هایش سخت بود، بعضی هم خنده دار😅
خاطرم هست که پرسید:((نظرشمادرباره حضرت آقا چیه؟))🤔
گفتم:((ایشون رو قبول دارم و هرچی بگن اطاعت می کنم!))
گیرداد که((چقدر قبولشون دارید؟))🤔
در آن لحظه مضطرب بودم وچیزی به ذهنم نمی رسید ..🚶🏻♀
#کپیباذکرصلواتمانعیندارد
🕊.♥️
#قصھ_دلبࢪی
#قسمت_هفدهم
گفتم:((خیلی!))😑
خودم را راحت کردم و گفتم:(( که نمی توانم بگویم چقدر))😐
زیرکی به خرج داد و گفت:((اگه اقا به شما بگوید مرا بکشید ، میکشید؟!))😁
گفتم:((اگه آقا بگن ، بله میکشمتون ..))😂
نتوانست جلوی خنده اش بگیرد😂
او که انگار از اول بله را شنیده، شروع کرد درباره آینده شغلی اش حرف زد.
گفت دوست دارد برود در تشکیلات سپاه، فقط هم سپاه قدس😁
روی گزینه های بعدی فکر کرده بود: طلبگی یا معلمی.🙃
هنوز دانشجوبود.
خندید وگفت که از دار دنیا فقط یک موتور تریل دارد که آن را هم پلیس از رفیقش گرفته وفعلا توقیف شده است😐
پررو پررو گفت:((اسم بچه هامونم انتخاب کردم:
امیرحسین،امیرعباس،زینب،زهرا.))😬😑😁
انگارکتری آبجوش ریختند روی سرم ..
کسی نبود بهش بگوید:((هنوز نه به باره نه به داره!))😑
یکی یکی درجیب های کتش دست می کرد.
یاد چراغ جادو افتادم. هرچه بیرون می آورد،تمامی نداشت.
باهمان هدیه ها جادویم کرد: تکه ای از کفن شهید گمنام که خودش تفحص کرده بود، پلاک شهید، مهر و تسبیح تربت با کلی خرت و پرت هایی که از لبنان و سوریه خریده بود.😅😍
مطمئن شده بود که جوابم مثبت است.تیر خلاص را زد.صدایش را پایین ترآورد وگفت:((دوتا نامه نوشتم براتون :یکی توی حرم امام رضا(ع)،یکی هم، کنار شهدای گمنام بهشت زهرا!))😅
#کپیباذکرصلواتمانعیندارد
🕊.♥️
#قصھ_دلبࢪی
#قسمت_هجدهم
برگه هارا گذاشت جلوی رویم.
کاغذ کوچکی هم گذاشت روی آن ها ..
درشت نوشته بود. ازهمان جا خواندم، زبانم قفل شد:
ت مرجانی،تو درجانی،تو مرواریدغلتانی
اگر قلبم صدف باشد میان آن تو پنهانی 💞
انگار در این عالم نبود، سرخوش!
مادر و خاله ام آمدند و به او گفتند:((هیچ کاری توی خونه بلد نیست، اصلا دور گاز پیداش نمی شه ..😐
یه پوست تخمه جابه جا نمی کنه!خیلی نازنازیه!))😑💣
خندیدوگفت:((من فکر کردم چه مسئله مهمی می خواین بگین!
اینا که مهم نیست!))😂❤️
حرفی نمانده بود.
سه چهارساعتی صحبت هایمان طول کشید.
گیر داد اول شما از اتاق بروید بیرون .
پایم خواب رفته بود و نمی توانستم از جایم تکان بخورم😑
از بس به نقطه ای خیره مانده بودم، گردنم گرفته بود و صاف نمی شد.
التماس می کردم:((شما بفرمایین،من بعد از شام میام!))
ول کن نبود، مرغش یک پا داشت.
حرصم درآمده بود که چرا این قدر یک دندگی
می کند.😑💣
خجالت می کشیدم بگویم چرا بلند نمی شوم.
دیدم بیرون برو نیست، دل رو به دریا زدم و گفتم:((پام خواب رفته!))
گفت:((فکر می کردم عیبی دارین وقراره سر من کلاه بره!))😂😂
دلش روشن بود که این ازدواج سر می گیرد ..😅❤️
#کپیباذکرصلواتمانعیندارد
صلوات خاصه امام رضا(ع)
به وقت عاشقی
عرض ادب میکنیم به امام رئوف، شمس الشموس، انیس والنفوس
#آقا_علی_بن_موسی_الرضا
#علیه_السلام
#چادرانه🧕🏻
.
.
يہ خانوم چادرے
از همه رنگا لباس داره🙂
نگا به مشڪیه چادرش نڪن
چادرياهم آرايش ڪردن بلدن💄
چادريا هم لباس زیبا خريدن بلدن😌
چادريا هم بلدن لاڪ بزنن💅🏻
خلاصه
خانومے ڪہ
رنگارنگ ميرے تو خيابون😏
و فڪر ميڪنے چادرے جماعتـ
عقبـ موندس و بہ روز نيستــ 🙄
چرا چادريا همــــــہ
اين ڪارها رو بلــدن 😉
منتها فقط ☝️🏿
براے يه نَفَر،اونم همسرشون💑
نه مرداے تو خيابون
✧❁🌷یازهرا🌷❁✧