🌸زیارت ائمه در روزیکشنبه🌸
السَّلامُ عَلَيْكِ يَا مُمْتَحَنَةُ،☘ امْتَحَنَكِ الَّذِى خَلَقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صَابِرَةً، 💐أَنَا لَكِ مُصَدِّقٌ صَابِرٌ عَلَىٰ مَا أَتىٰ بِهِ أَبُوكِ وَوَصِيُّهُ صَلَواتُ اللّٰهِ عَلَيْهِما، وَأَنَا أَسْأَلُكِ إِنْ كُنْتُ صَدَّقْتُكِ إِلّا أَلْحَقْتِنِى بِتَصْدِيقِى لَهُمَا، لِتُسَرَّ نَفْسِى، فَاشْهَدِى أَنِّى ظاهِرٌ بِوَلَايَتِكِ وَوَِلايَةِ آلِ بَيْتِكِ صَلَوَاتُ اللّٰهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ🎊❄️.السَّلامُ عَلَيْكِ يَا مُمْتَحَنَةُ، امْتَحَنَكِ الَّذِى خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَكِ، وَكُنْتِ لِمَا امْتَحَنَكِ بِهِ صَابِرَةً، وَنَحْنُ لَكِ أَوْلِيَاءٌ مُصَدِّقُونَ، وَ لِكُلِّ مَا أَتىٰ بِهِ أَبُوكِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ وَأَتىٰ بِهِ وَصِيُّهُ عَلَيْهِ السَّلامُ مُسَلِّمُونَ، 🌺وَنَحْنُ نَسْأَلُكَ اللّٰهُمَّ إِذْ كُنَّا مُصَدِّقِينَ لَهُمْ أَنْ تُلْحِقَنَا بِتَصْدِيقِنا بِالدَّرَجَةِ الْعَالِيَةِ، لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنَا بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنا بِوَِلايَتِهِمْ عَلَيْهِمُ السَّلامُ.❤️
🌸『@mahmoodreza_beizayi』
#نیازمندیها 📬
ازلحاظروحینیازدارم..
بشینمرویِسنگهایِخنکحیاطجمکرانو
زار،زارگریهکنم(:
دراینحددلتنگــ💔
•°~🖇♥️
نگاهبهنامحرمخنجربهایمانتانمیزند
وچیزیجزگناهبهزندگیتاناضافهنمیڪند.
اینهمهنگاهخوبوجودداردمثل:⇩
نگاهبهچهرهپدرومادر،
عالمربانے،
قرآن،
ونگاهمحبتبهزنوبچه
کههمهاینهاعبـادتاست...!🌱
#استادانصاریان
🌻🌞🌻🌞🌻🌞🌻🌞🌻
ای پادشه خوبان داد از غم تنهائی
دل بی تو به جان آمد وقتست که بازآئی
🍃 اللهم عجل لولیک فرج 🍃
🌸『@mahmoodreza_beizayi』🌸
⚘شهیدمحمود رضا بیضایی⚘
#تو_شهید_نمیشوی 📚 قسمت بیست و پنجم🌱 | فیلم شناس | آمده بود تبریز. من داشتم توی لپ تاپم قسمتی از س
#تو_شهید_نمیشوی 📚
قسمت بیست و ششم🌱
| اسرائیل کتک خورده |
بعد از جنگ ۳۳ روزه در سال ۲۰۰۶ (۱۳۸۴)، پیروزی مقاومت اسلامی لبنان در این جنگ به یکی از موضوعات شدیداً مورد علاقه ی محمودرضا تبدیل شده بود.
من هنوز هم هرچه درباره ی این جنگ می دانم،مربوط به معلوماتی است که از محمودرضا شنیدهام.
ابتکارات فرماندهان حزبالله و عملیات رزمندگان حزب الله مثل نحوه ی شکار تانک های مرکاوای اسرائیل یا علت هدف قرار گرفتن سربازان اسرائیلی از پشت سر،نکته هایی بود که یادم هست محمودرضا از نظر نظامی آنها را تشریح می کرد.
همه ی اینها را هم با حس افتخار و غرور خاصی توضیح می داد؛طوری که انگار خودش هم توی جنگ بوده!
همان روزها بود که سه حلقه سی دی به من داد و گفت این ها را ببین.
مجموعه ی مستندی به نام «بادهای شمالی» بود.
در این مستند،سران نظامی رژیم صهیونیستی در خصوص جنگ ۳۳ روزه اظهارنظر میکردند.
بعدها محمودرضا نمادهایی از حزب الله و چند پوستر از سید حسن نصرالله به من داد.
تا چند ماه بعد از خاتمه ی جنگ ۳۳ روزه، تقریباً هر بار که محمودرضا را میدیدم،توی حرفهایش یک چیزی درباره ی این جنگ می گفت یا چیزهایی برای دیدن یا مطالعه کردن میداد.
@mahmoodreza_beizayi
❀⊱ #شاید_تلنــــــــگࢪ
ما قطـعہ شـهدا رو
واسہ لایو و سلفے و پست خواستیم..!
ڪاش یڪ بار نگاه بہ قبرها میڪردیم
یڪم ازتاریخ تولد و شهادتها
خجالت میڪشیدیم💔...|
#حواسمونهسٺ؟!(:🌱
@mahmoodreza_beizayi
رمان زیبا وهیجانی 🍃فدای بانوی دمشق🍃
#پارت_13
فرمانده با یه لبخند اومد نزدیکمون😁
_سلام حالتون خوبه بچها؟😄
+سلام ممنون حاج آقا☺️
_خب سریع توضیح میدم که وقت کمه⏰
همونجورکه گفتم خانم حسینی و محسن مسئولان اصلی هستن😉 هر کدوم از شما مشکلی بود به این دو نفر بگین از زائرا هم اگه کسی مشکل یا سوالی داشت بیاد پیش این دو نفر🎊
بقیه هم مسئولیتشون مدیریت اتوبوسه و توی اردوگاه وموقع ناهاروشام ونماز وتوقفگاه ها هم باید به زائرا کمک کننو کارهای دیگه که آشنا هستین نیاز به توضیح نیست حواستون باشه که زائرا هرچی بخوان براشون فراهم کنید🤨🌸
خب دوتا لیست به خانم حسینی ومحسن میدم☘❄️
که برای مدیریتشونه که بفهمن چی به چیه
مراقب باشید، یاعلی 🍃💐
لیست رو از فرمانده گرفتم که گفت
_خانم حسینی و محسن بیاین کارتون دارم
منم پشت سرفرمانده به راه افتادم🚶♀
فرمانده خیلی جدی شروع کرد🤨
_شما مسئولیتتون سخته توقع میره به بهترین نحو عمل کنید🍃
شما دو نفر عضو بهترین شاگردای من هستید😍 برای همین شما رو انتخاب کردم 😉
کم کاری نکنید به هیچ وجه‼️
کسی رو پیش من نفرستید کاری بود خودتون بیاین 💐 باید مسئولیت پذیر باشید و قراره در آینده جای منو بگیرین
مراقب خودتون و بقیه باشید🌸
برید دیرشد 🍃
ما هم تشکر کردیم و راه افتادیم یهو آقا محسن گفت👇🏻🌸
_لطفا مشکلی بود به بنده بگین کاری بود بگید منو محمد حسین انجام میدیم
لطفا تعارف نکنید واگه کاری بود حتما بگین✨🌙
+چشم، شما لطف دارین آقا سید خودشون هستن به شما زحمت نمیدم
ادامه دارد.... 😍
🌸به قلم سیده بیضایی 🌸
‼️کپی با ذکر نام نویسنده وایدی کانال ازاد‼️
رمان زیبا وهیجانی 🍃فدای بانوی دمشق🍃
#پارت_14
رفتم سوار اتوبوسی شدم که باید مدیریتش میکردم 😍
وقتی مطمئن شدم که همه هستند بلند شدم و روبه روی همه ایستادم گفتم:
بسم الله الرحمن الرحیم😍
سلام خواهران عزیز🌸
امیدوارم حالتون خوب باشه🍃
بنده سیده زینب حسینی هستم ☺️
مشگلی، سوالی خلاصه هر کاری داشتین به من بگین🎊
خیلی خوشحالم که امسال شهدا مارو باهم طلبیدن💐
امیدوارم حاجتتون رو همینجا شهدا بدن
امری داشتید به بنده بگین
سوالی نیست؟ 🤨
همه با خوشروئی جوابمو میدادن 😍❤️
به سوالاتی که میپرسیدن تک به تک جواب میدادم
نشستم سر جایم و مشغول بررسی لیست ها شدم 🤓🤓
خداروشکر همه چی عالی بود وهیچ مشکلی نبود
رسیدیم به اولین اردوگاه 😉
دو اردوگاه بود یکی برای خواهران یکی برای برادران که فاصله ی زیادی باهم نداشتن😐ولی خب زیادم نزدیک نبود در حد 20،30 متر
من باید پایان هر روز لیست و گزارش کارم رو به آقا محسن میدادم، خاک تو سرم اینجا نباید بگم آقا محسن باید بگم آقای موحد 🤦♀🤦♀😂
رفتم جلوی درب اردوگاه آقایون😬
چقدر شلوغ بود 😵
مشکل این بود که هیچ کدوم از آشناها گوشی شون رو جواب نمیدادن🤦♀اگه جواب میدادن مجبور نبودم بیام اینجا
چش چش میکردم که یکی از آشنا هامو پیدا کنم که آقا علیرضا رو دیدم
نزدیکتر شدم و گفتم:آقای شمس🤭
که چرخید سمتم و وقتی فهمید منم اومد نزدیک وگفت:
_سلام خواهر، کاری دارین؟ 🤔
+سلام آقا علیرضا اول اینکه دایی زنگ زد گفت که گوشیتون خاموشه نگران شد گفتن که بهشون زنگ بزنید
_اخ اخ گوشیم شارژ نداره🤦♀ بعد که شارژر گیر آوردم بهشون زنگ میزنم از یکی از زائرا میگیرم مشگلی نیست
وکار دوم؟! 🤨
+اینکه لطفا آقای موحد رو بگین بیاد کارشون دارم 🤦♀
_باشه چشم! امر دیگه ای نیست؟✨
+نه ممنون، من میرم پیش حاج آقا به آقای موحد بگین بیاین اونجا... 🚶♀🚶♂
_چشم، فقط از این به بعد نیاین وسط اینهمه آقا، تماس بگیرید 🥀🤦♀
+شماکه گوشیتون خاموش بود، محمدحسینم سرش شلوغ بودجواب نمیداد شماره ی آقای موحد روهم ندارم 😐😕🙁
_باشه باشه فهمیدم چرا اینهمه دلیل میارین تقصیر مابوده
گوشیتون رو بدین شماره ی آقای موحد رو براتون سیو کنم
فقط دختر عمه لطفا از این به بعد به هیچ وجه نیاید اینجا خوب نیست محمدحسین کفری میشه من باید غر غراشو تحمل کنم
+باشه چشم پسردایی😅ببخشید که داداشم عصبانیتشو رو شما خالی میکنه خب در هر صورت شما از بچگی باهم بودین و باشما راحتتره
بفرمایید اینم گوشی📱
_بله کاملا درست میگین
بعد که شماره ی آقا محسن رو سیو کرد خداحافظی کردم و رفتم پیش حاجی
ادامه دارد... 😍
🌸به قلم سیده بیضایی🌸
‼️کپی با ذکر نام نویسنده وایدی کانال ازاد‼️