eitaa logo
شهید‌محمود رضا بیضایی
952 دنبال‌کننده
18هزار عکس
7.9هزار ویدیو
26 فایل
‹بِسـم‌ِرَب‌ِّالحُسَـیْن🌱› صلی‌اللّٰـه‌علیک‌ِیـٰافاطمـةالزهـرا♥𐇵!' . «امام‌زمـان(عجل‌اللّٰه)امروزسرباز باهـوش‌وپـای‌کارمی‌خواهند؛ آدمی‌که‌شجـاع‌ومردمیدان‌باشـد.» #شـهیدبیضائی🎙!" . ◞پشت‌سنگر: @etlaeatkanal
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید مدافع حرم حجت الاسلام محمد امین کریمیان تاریخ تولد : 1373/06/30 محل تولد : بابلسر - مازندران تاریخ شهادت : 1395/03/27 محل شهادت : حلب - سوریه وضعیت تاهل : مجرد محل مزار شهید : مازندران - بابلسر - بهمنیر - گلزار شهدای روستای حاجیکلا ✯شهید محمدامین کریمیان متولد ۱۳۷۳ در شهر بابلسر استان مازندران بود، او طلبه جوان ایرانی بود که به خاطر تسلط به زبان‌های انگلیسی و عربی به لبنان و از آنجا دو مرتبه به سوریه اعزام شد و پس‌ازآن توانست با زحمت فراوان همراه با رزمندگان فاطمیون خود را برای سومین مرتبه به جبهه دفاع از حریم اسلام در سوریه برساند. نهایتاً در ۲۷ خرداد ۱۳۹۵ یعنی وقتی ۲۲ سال سن داشت در حلب سوریه به شهادت رسید. پیکر مطهر این روحانی جوان بعد از ۶ سال تفحص شد و به وطن بازگشت. ✯فرازی از وصیت نامه شهید مدافع حرم حجت الاسلام محمد امین کریمیان آمده است: «من از این دنیا با همه زیبایی‌اش می‌روم و همه آرزوهایم را رها می‌کنم اما به ولایت و حقانیت علی ابن ابی‌طالب و خداوندی خدا یقه‌تان را می‌گیرم اگر امام خامنه‌ای را تنها بگذارید.»
شهید مدافع حرم حجت الاسلام محمد امین کریمیان تاریخ تولد : 1373/06/30 محل تولد : بابلسر - مازندران تاریخ شهادت : 1395/03/27 محل شهادت : حلب - سوریه وضعیت تاهل : مجرد محل مزار شهید : مازندران - بابلسر - بهمنیر - گلزار شهدای روستای حاجیکلا ✯شهید محمدامین کریمیان متولد ۱۳۷۳ در شهر بابلسر استان مازندران بود، او طلبه جوان ایرانی بود که به خاطر تسلط به زبان‌های انگلیسی و عربی به لبنان و از آنجا دو مرتبه به سوریه اعزام شد و پس‌ازآن توانست با زحمت فراوان همراه با رزمندگان فاطمیون خود را برای سومین مرتبه به جبهه دفاع از حریم اسلام در سوریه برساند. نهایتاً در ۲۷ خرداد ۱۳۹۵ یعنی وقتی ۲۲ سال سن داشت در حلب سوریه به شهادت رسید. پیکر مطهر این روحانی جوان بعد از ۶ سال تفحص شد و به وطن بازگشت. ✯فرازی از وصیت نامه شهید مدافع حرم حجت الاسلام محمد امین کریمیان آمده است: «من از این دنیا با همه زیبایی‌اش می‌روم و همه آرزوهایم را رها می‌کنم اما به ولایت و حقانیت علی ابن ابی‌طالب و خداوندی خدا یقه‌تان را می‌گیرم اگر امام خامنه‌ای را تنها بگذارید.»
به روایت رهبر کبیر انقلاب آیت الله خامنه ای.... ❇️ چند خصوصیت در شهید قدوسی وجود داشت، یکی این بود که وی مردی صریح و صادق و صاف بود و نسبت به آن چه احساس وظیفه می‌کرد، به شدت پیگیر و علاقه‌مند بود. یک روحانیِ با صفای خالصی بود. 🔹خصوصیت دوم پرکاری و پشتکار داشتن ایشان بود. هم پر کار بود و خسته نمی‌شد، هم پشتکار داشت و این طور نبود که یک کاری را رها کند ودنبال کار دیگری برود. 🔹از خصوصیات دیگر ایشان این بود که مردی مثبت و خوش بین بود. حالت‌های منفی گرایی و منفی سرایی که در خیلی‌ها وجود دارد، در ایشان نبود. 💢نگذارید چهره شهید گرانقدری مثل شهید قدوسی در زیر غبار فراموشی‌ها پنهان بماند. متاسفانه من می‌بینم که از شهید قدوسی یاد زیادی نمی‌شود. البته عکس و نام ایشان هست، ولی آن مقدار که لازم است حضور ایشان تامین بشود من نیافتم. شهید آیت‌ الله علی قدوسی (۱۳۰۶ - ۱۳۶۰ ش)، مبارز انقلابی و دادستان کل انقلاب اسلامی که در ۱۴ شهریور ۱۳۶۰ در دفتر دادستانی بر اثر انفجار بمب به شهادت رسید....
✨️شهیدی با تسلط به سه زبان خارجی/ روحانی مدافع حرمی که به «شهید اربعین» معروف شد؛ او که در وصیت‌نامه‌اش آورده «نگران نباشید! شهید به آرزوی قلبی‌اش رسیده». یکی از شهدای مدافع حرم بود که با نام جهادی ابوقاسم در سوریه به شهادت رسید زندگینامه شهید به نقل از پدر حسینعلی تقی پور. شهید محمود تقی پور متولد ۲۵ آبان ۶۱ در گرگان بود. بعد از اینکه در سال ۶۸ به مشهد مهاجرت کردیم، تحصیلاتش را در مشهد ادامه داد. از همان دوران کودکی و نوجوانی همراه من به مسجد می آمد و در جلسات مذهبی شرکت می کرد و با پسر روحانی مسجد محل آشنا شد. پسرم بعد از کلاس نهم از ما خواست تا وارد حوزه علمیه شود و می‌گفت می خواهم سرباز امام زمان(عج) شوم. اما ما به او گفتیم که بهتر است ابتدا دیپلم بگیری و بعد به سمت حوزه بروی. او هم که بسیار متواضع و با ادب بود پذیرفت. پسرم خیلی مقید به نماز شب بود همه را به آن سفارش می کرد.کوهنوردی میکرد،به مستضعفین کمک میکرد و... محمود حدود سه سال و به صورت داوطلبانه به پادگان ها و اماکن نظامی می رفت و در آنجا تبلیغ دین می کرد و در نهایت در سال ۹۴ از طریق تیپ امام صادق (ع) فاطمیون قم به سوریه اعزام شد. او به خاطر تسلطش به زبان های انگلیسی، فرانسوی و عربی، در جنگ سوریه فارسی صحبت نمی کرد تا شناخته نشود. محمود درنهایت در اربعین ۹۶ بر اثر انفجار تله انفجاری در دیرالزور زخمی و در راه بیمارستان و در حالی که لبخند به لب داشت و شهادتین می گفت، به شهادت رسید.
🌿طلبه ورزشکار بودودرخانواده ای مذهبی وروحانی تربیت یافت از کودکی با قرآن انس داشت .اراده ی قوی ومحکم داشت وحافظ قرآن بودند .احترام ویژه ای برای پدر ومادر قائل بود.خیلی زرنگ واهل کار بود.تعطیلات تابستان یا وقت هایی که از سوریه برمی‌گشت کاری برای انجام دادن دست وپا می‌کرد. آقا را خیلی دوست داشت وقتی بحثی پیش می‌آمد. برای دیگران به صحبت های آقا استدلال می‌کرد. نمازش همیشه اول وقت می‌خواند واهل نماز شب ونماز جماعت بود .گمنامی را دوست داشت .وصیت کرده بود که روی قبرش چیزی ننویسند وفقط بنویسند 🌷احمد خیلی با قرآن انس داشت. به حرم زیاد می‌رفت و قرآن می‌خواند. در ماشین قرآن را تکرار می‌کرد و بعضی اوقات چله می‌گرفت و در حرم و جمکران قرآن می‌خواند. 🌷از همان سه‌سالگی بدون هیچ‌گونه آموزشی، تنها با شنیدن صدای پدر در هنگام اقامه نماز، قادر به خواندن نماز بود، با هوش خارق‌العاده‌اش مصمم به یادگیری و حفظ کلام‌الله مجید و روایات اهل‌بیت (ع) بود؛ او تنها حافظ نبود، چنان غرق در مفاهیم آیات و روایات می‌شد که با گذر زمان عقل و دینش نیز کامل‌تر شد. 🌷جوانی که دوران طلبگی را پشت سر گذاشت، حافظ قرآن شد، نامش را جزو مدافعان حریم اهل بیت علیهم السلام ثبت کرد و از تمام تعلقات دنیا جدا شد تا به آرزویش، شهادت، برسد.
🌷روحانی شهید ابوالقاسم بزاز : ايمان به واجبات ودوري از محرمات و علي الخصوص علي الخصوص علي الخصوص آشنائي وآشتي با فرهنگ اصيل اسلاميتان آشنا شويد و سعي در نشر و پخش آن نمائيد (طلب العلم فريضه) شهیدان ابوالقاسم بزاز شهادت و سید حسین گلریز
📜بخشی از وصیت‌نامه # شهیدحجت ‌الاسلام سید محمد موسوی ناجی 🍂توصیه من به جوانان این است که امروز شیعه در غربت به سر می‌برد و تحت فشار استکبار است، جهت رهایی از این مظلومیت برای فرج عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف دعا کنید که حتما فرج و گشایشی برای خودتان است و تا آن موقع پای اعتقادات خود بایستید و هرگز تن به ذلت ندهید حتی اگر به قیمت جانتان باشد که جان ما عزیزتر از جان عزیز فاطمه نیست... 🔹توصیه من به ملت خود و تمامی شیعه این است: ... پشت رهبرم محکم بایستید تا دشمن نتواند برای ما برنامه‌ریزی بکند دشمن ما برای داشتن مثل همچین فرشته‌ای دارد غبطه می‌خورد و ما باید قدرش را بدانیم. 🌷 📚 کتاب یادواره شهدای طلبه و روحانی مدافع حرم، آبان ماه ۱۳۹۶، ص ۸۴.
5.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
طلبه ی شهیدی که روز شهادت امام هادی(ع) متولد و در راه دفاع از حرم سامرا در شهر امام هادی (ع) به شهادت رسید. «طلبه‌ی شهید محمد هادی ذوالفقاری» ۱۳ بهمن ۱۳۶۷ مصادف با شهادت امام هادی (ع) بدنیا اومد ، اسمشو گذاشتن «محمدهادی». بچه میدون خراسان بود از بیکاری بیزار بود و خیلی کاری و فعال بود. دوران نوجوانی در یک فلافلی کار میکرد برای همین اسم کتابش شد «پسرک فلافل فروش». عاشق و دلداده ی مولا علی (ع) بود سال ۱۳۹۰ برای تحصیل درس طلبگی مقیم نجف شد و تا سال ۱۳۹۳ مشغول جهاد و فعالیت های رسانه ای و فرهنگی در گروه حشد الشعبی عراق بود. با شروع بحران داعش موسسه ی اسلام اصیل نجف به پایگاه حشدالشعبی برای جذب نیرو تبدیل شد. هادی آن موقع میخواست به سوریه اعزام شود أما با اعزام او مخالفت کردند. سید به او گفته بود: تو مهمان مردم عراق هستی و امکان اعزام به سوریه را نداری. او به جهت فعالیت های هنری در زمینه ی عکس و فیلم از سید خواست به عنوان تصویر بردار با گروه حشدالشعبی اعزام شود. سید با این شرط که هادی فقط حماسه‌ی رزمندگان را ثبت کند موافقت کرد. به امام هادی(ع) علاقه زیادی داشت. تا این که ۲۶ بهمن ۱۳۹۳ در راه دفاع از حرم سامرا در شهر امام هادی (ع) به شهادت رسید و طبق وصیتش در وادی السلام نجف دفن شد. 🌷
شهیددرسال ۱۳۴۵ درخانواده مذهبی در روستای عباس آباد از توابع شهرستان ازنا متولد شد.تا سال پنجم در زادگاهش به تحصیل ادامه داد بعداز آن به شهرستان دورود هجرت نمود ودر حوزه علمیه به کسب علوم دینی وقرآنی پرداخت.در زمان انقلاب وی نوارها واعلامیه های امام را به کمک دوستانش درسطح شهر پخش میکرد.پس از پیروزی انقلاب سال ۱۳۵۹ به عضویت بسیج درآمد ودر سال ۱۳۶۱به عضویت سپاه ودرهمان سال ازدواج نمود. اما پس از مدتی کوتاه باشنیدن ندای(هل من ناصرینصرنی)با کاروان مردان غیرتمند روزگار عازم رزمگاه شد تا از دین وناموسش دفاع کند.سال ۶۲ پدرش نیز به این ندا لبیک گفته وایشان هم عازم رزمگاه شده.ودر جوار پدر حدود سه ماه به رزم پرداخت پس از سه ماه برای مرخصی برگشت و خبر مفقودشدن پدرش را ارمغان آورد.وسپس مجدد به میدان جنگ برگشت ودر تیپ امام حسن(ع) در یکی از گردان‌های پیاده گام‌های مردانه اش را برخاک‌پست شهوات کوبید واز دنیا گذر کرد و رفت ودر عملیات والفجر ۸ به دوستان شهیدش پیوست... 🔹فرازی از وصیتنامه شهید... آنچه که خیلی مهم است که اين عزیزان حفظ کنند وحدت واخوت است که بزرگترین منبع در رشد معنویات است قرآن بخوانید وسعی کنید درعمل پاسداران حریم قرآن وانقلاب باشیدنه اینکه فقط شعار دهید.این طورنباشد تازمانی که منافع ما در خطر نیست بگوییم اسلام وانقلاب ولی زمانی که لازم باشد در صحنه‌جنگ باشیم میدان مبارزه را خالی بگذاریم.سعی کنیم دنباله رو خط سرخ شهدا بالاخص امام حسین(ع) باشیم..
شهیدی که روز شهادتش را به همرزمانش گفته بود.اسفند ۱۳۶۵ به همراه ۱۰ نفر از بسیجیان جان برکف به جاده فاو اعزام شدیم.نزدیکترین نقطه به عراقی ها همگی اصفهانی بودیم .دربین ما بسیجی عاشقی بود که نور ایمان از چهره اش همیشه تابان بود.سالک کوی عرفان ومتکی به ایمان الهی بود.پیرو حضرت علی(ع)وشیفته حضرت زهرا(س)بود.وآرزویش این بود که مانند حضرت زهرا(س)مظلومانه به دیدار حق بشتابد. او کسی نبود مگر روحانی والامقام حجةالاسلام احمدسلیمانی قهرمانی از دیار فریدن روستای گل امیر. یک شب درعالم رویا حالت عجیبی پیدا کرده بودوبه او الهام شده بود که بیست روز دیگر به شهادت میرسدوعاشقانه پرواز خواهد کرد.روزها می‌گذشت واو همچنان مشتاق دیدار یار .شش روز قبل از شهادتش بازهم سروش غیب در عالم خواب خبراز عروج ملکوتیش داد.هرگز واهمه ای نداشت خم به ابرو نمی آورد ولحظه شماری می‌کرد ومدام میگفت:خداوندا آیا شهادت نصیبم خواهد شد؟لحظه ها برای ما به سرعت می‌گذشت وبرای او به کندی ،دیگر طاقت ماندن نداشت،یادم هست دوشب قبل شهادتش بچه ها را جمع کرد وحلالیت طلبید،همه را درآغوش کشید .اشک شوق می‌ریخت. او میگفت:بچه هاباز هم خواب ديده ام که دوروز دیگر میهمان امام حسینم وبه اتفاق برادر ایوبی شهید خواهم شدوبرادر حسینی مجروح.شب آخر فرا رسیدبچه ها به نوبت به پست نگهبانی میرفتنددشمن منطقه را زیر گلوله گرفته بودانگار همه منتظر حادثه بودندتا اینکه سپیده دم طلوع کرد ووعده دیدار نزدیک شد.حاج آقا سلیمانی نماز صبح را با همسنگرانش خواندوبعد به اتفاق برادر ایوبی وحسینی به سنگر نگهبانی رفتند ...
🌹شب عملیات والفجر 8 بود. من لباس غواصی تنم بود و آماده می‌شدم تا کنار اروند بروم. دیدم جواد به سمتم آمد. مرا در آغوش کشید و بوسید. گفت: مرتضی تو داری می‌ری که شهید بشی؟ گفتم: نه، من شهید بشو نیستم، من می‌خواهم تا آخر جنگ بایستم! جواد خداحافظی کرد و از من جدا شد. حس غریبی داشتم. می‌فهمیدم که این آخرین دیدارم با جواد است، اما نمی‌دانستم قرار است برای من اتفاقی بیافتد یا برای جواد. به سمت نخلستان رفتم. ده دقیقه نگذشته بود که دیدم جواد دارد به سمت من می‌دود و من را صدا می‌زند. ایستادم تا به من رسید. باز من را بغل کرد. صورتم را بوسید، پیشانی‌ام را بوسید. من را محکم به سینه‌اش چسباند. باز به دلم افتاد که این آخرین بار است که جواد را می‌بینم. آن شب من به شدت مجروح شدم و به مشهد منتقل شدم. حدود بیست روز بعد از بیمارستان مشهد مرخص شدم و به شیراز آمدم، هم زمان قرار شد جواد هم از جبهه به شیراز بیاید! آمد، اما...
، 🔹️تیر به کف دستش خورده و انگشتان دست راستش حرکت نداشت. 🔸️سال ۶۷ بود. عراق مثل ابتدای جنگ، به طور گسترده در حال گذر از مرزهای ایران و تصرف خاک ایران بود، جبهه ها خالی از نیرو شده بود. حضرت امام فرمان دادند که مردم جبهه را پر کنند. حسین سر از پا نمی شناخت بلافاصله آماده شد تا به جبهه برود لباس پوشید، پوتین را به پا کرد، اما چون انگشتانش حس نداشت، نمی توانست بند پوتین را ببندد. صدای مادرش زد تا بند پوتین را برایش ببندد. تا مادر بیاید چند دقیقه طول کشید.. ناگهان حسین با ناراحتی پایش را چند بار به زمین کوبید و گفت: عجله کنید، حرف امام زمین مانده.. حرف امام عقب افتاد.. بعد ازشهادت حسین, آیت الله نجابت به منزل آمدند و فرمودند: مدتی پیش درعالم خواب دیدم در باغی هستم که دو نهر یکی از شیر و دیگری از عسل جاری است. همه شهیدان دور شهید دستغیب نشسته بودند.در همین هنگام حاج حسین وارد شد وهمه شهدا به احترام ایشان ایستادند. از خواب پریدم, ساعت و تاریخ خواب را یادداشت کردم که بعد دیدم منطبق با ساعت وتاریخ شهادت حاج حسین است..