eitaa logo
🖤شهید محمودرضا بیضایی🖤
965 دنبال‌کننده
16هزار عکس
6.4هزار ویدیو
10 فایل
‹بِسـم‌ِرَب‌ِّالحُسَـیْن🌱› صلی‌اللّٰـه‌علیک‌ِیـٰافاطمـةالزهـرا♥𐇵!' . «امام‌زمـان(عجل‌اللّٰه)امروزسرباز باهـوش‌وپـای‌کارمی‌خواهند؛ آدمی‌که‌شجـاع‌ومردمیدان‌باشـد.» #شـهیدبیضائی🎙!" . ◞پشت‌سنگر: @etlaeatkanal
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمان زیبا وهیجانی 🍃فدای بانوی دمشق 🍃 _مامان جونی میخوام راجب ی موضوع مهم باهاتون صحبت کنم☺️ +جونم مامان جان بفرما _مامانی بنظرت الان وقتشه محمدحسینو زن بدیم؟ 🙄😅 +مادرجان این سوالا چیه میپرسی خبریه؟ 🤨🤨 _عه مامانی فقط جواب بده🙄 +آره وقتشه ولی هنوز دختر مناسبی پیدا نکردم😐 _اگه من یکیو پیدا کرده باشم چی؟😁 +جانمممم😳 _مامان یک دختر خوب پیدا کردم و اونجوری که با محمدحسین حرف زدم مشکلی نداره میخواستم شما اگه اجازه بدین با مامانش حرف بزنم🙈🙈😅 +چی شدههه😳چشمم روشن دوتایی باهم بریدین ودوختین🤨 حالا کی هست؟! 😐 _فاطمه خانم دختر عمو احمد😅😅 +دخترجان زده به سرت؟ محمدحسین قبول کرده؟ فاطمه وعمو احمد راضی ان؟ دختر جان چرا بدون اطلاع همیچین کارا میکنی 🤨🤦‍♀🤦‍♀ _ماماااانی🙄آره محمدحسین راضیه برای عمو هم واسه همین میگم زنگ بزنم خب🤪 +واستا با پدرت حرف بزنم شب بهت خبر میدم🤨 _باشه مامان جونممم مرسی😘 خوشحال دویدم سمت اتاقم و به محمدحسین اشاره کردم بیاد _داداش مامان قراره با بابایی حرف بزنه شب بهم خبر میده که بزنگم یا نزنگم😁 +ممنونتم 😍❤️❤️❤️ _سنه قربان😜 منتظر شدم بابایی از محل کارش برگرده تا زنگ بزنم😍 ____🌸 شب که بابایی اومد گفت کی بهتر از دختر احمد😍😁 منم با اجازه ی بابا قرار شدزنگ بزنم خداروشکر هنوز سر شبه و میتونم الان زنگ بزنم 😍🌸 شماره ی زن عمو (مامان فاطمه) رو از مامان جون گرفتم و شماره گیری کردم 😥 استرسم گرفته بود آخه تابه حال این کارو نکرده بودم😰 حالا وقت آیه الکرسی خونده😅 ادامه دارد... 😍 🌸به قلم سیده بیضایی🌸 ‼️کپی با ذکر نام نویسنده وایدی کانال ازاد‼️
رمان زیبا وهیجانی 🍃فدای بانوی دمشق 🍃 _سلاااام زن عمو جونم😍 _سلام به روی ماهت دخترم❤️ +چطورین همه خوبن؟ فاطمه خوبه؟ عموجون خوبه؟ ☺️ _آره خوبن خداروشکر سلام دارن خدمتت شما چطورین؟ 🍃 +ماهم خوبیم خداروشکر💐 زن عموجون دلم براتون تنگ شده😢خیلی وقته شما و عمو احمد رو ندیدم😔 _فردا صبح پاشو بیا خونمون احمد خونس منم هستم البته اگه افتخار بدی😁 +نه مزاحم نمیشم 😌 _از کی تاحالا اینقدر تعارفی شدی؟ تو از بچگی همینجا بودی نمیگی دلمون برات تنگ میشه؟ پاشو بیا ناهارم باید بمونی 😊 +همیشه به من لطف داشتین زن عمو 😉باشه چشم میام 🙂 (به کل یادم رفت برای چی زنگ زده بودم😅) +زن عمو میخوام بهتون یک مطلب مهم رو بگم😍🙄 _جانم دخترم بگو 💛 +زن عمو منو که میشناسی دوست ندارم حاشیه برم برای همین یک راست میرم سراغ اصل مطلب _راحت باش دخترم بگو عزیزم❣ +زن عمو جون ازتون میخوام با فاطمه حرف بزنید ببینید میخواد ازدواج کنه؟ 🙄 _چیی😲ازدواج؟ 😯 +زن عمو محمدحسین مارو به غلامی قبول میکنید؟ 😋🤩😁😄 _دخترم عممم وای شوکه شدم عزیزم اینجور حرفارو لاعقل یکم حاشیه برو 😂 باشه با احمد و فاطمه حرف میزنم بهت خبر میدم +زن عمو همین الان لطفا حرف بزنید من صبح بیام ازتون جواب میخوام هاا گفته باشم😂 _چشم عزیزم، امر دیگه ای نداری؟ 🤦‍♀ +نه قربونتون برم 😍خدانگهدار❤️ _خداحافظت باشه عزیز دلم 🌺 وای قلبم اومد تو دهنم😂 آخيش گفتم هوووف 😉😄 _داداااااشی😂 +جونم جونم بگو چی گفت😰 _اخ اخ زن ذلیل🤣😂 +عه آبجی جان اذیت نکن دیگه 😐 _گفت حرف میزنه و من فردا صبح میرم خونشون واسه ناهارم میمونم چون دلشون برام تنگ شده☺️😉😛زورت بیاد😛😛😛😛 +بچه ی بی ادب واسه بزرگتر زبون در میاری؟ 😠😂😂 _بله😛😛😛😛 .ای بابا باز شروع کرد به قلقلک🤦‍♀😂 نقطه ضعف پیدا کرده🤦‍♀🤦‍♀😂 بعد از کلی خنده گرفتم خوابیدم چون صبح باید میرفتم خونه عمو جون😍🌸 خداکنه آقا امیرعلی اونجا نباشه😒😒چون میخوام راحت باشم ولی احتمال زیاد نباشه😁 ادامه دارد.... 😍 🌸به قلم سیده بیضایی🌸 ‼️کپی با ذکر نام نویسنده وایدی کانال ازاد‼️
رمان زیبا وهیجانی 🍃فدای بانوی دمشق 🍃 صبح پر انرژی بیدار شدم🤩، دویدم رفتم توی اتاق محمدحسین _دادااااش بیدارررشوووو😂 +کوفته این چه وضع بیدار کردنه😩 _وقتی شوهر فاطمه بشی قدر منو میدونی🤪😆 پاشو خیر سرت میخوام برم جواب مثبت از عروس خانم بگیرم😌😌 +عه راست میگی یادم رفته بود😂 _خسته نباشی😑😑😆 بعد از اینکه آماده شدم دویدم توی حیاط وااای عجب هوای خوبی😋😋😋 حیاط که نه بهتره بگم باغ چون حیاط خونه ی ما یک باغ خیلی بزرگ و سرسبز بود 😍😍 داشتم توی علفا میدویدم که محمدحسین منو گرفت _دختر جان چته؟ 😂دیوونه شدی؟🤣 +وای داداشی امروز چقدر حالم خوبه 😍🤪 _خداروشکر عزیز دلم +داداشی _جونم +عاشقتم🤪🤪😂 _برو لوس نشو +میکشم فقط حواست به زنت باشه و منو یادت بره هااا💣🔫 _شما تاج سری مگه میشه، اصلا !! حالا بیا سوار ماشین شو که دیره ♥️ بعد از 20دقیقه رسیدیم خونه ی عمو جون 😍 _خدانگهدار داداشی 😁 +منتظر خبرای خوبت هستم 😉😜 زنگ زدم و صدای فاطمه از پشت آیفون اومد _الو سلام بله بفرمایید؟ +دختر جان تلفن نیستااا😂🤣درو باز کن خسته ام 😕😂 درب با تیکی باز شد😁 _سلام سلام به عمو جونمم😍عمو احمد چرا نمیاین خونمون دلم براتون خیلی تنگ شده بود😢 +سلام به دختر گلم چطوری بابا جان دخترم هزاربار بهت گفتم اینقدر تند تند حرف نزن خفه میشیاا😂🤣 _چمش عمو ژونم 😂 با جیغ به زن عمو سلام دادم که یهو دیدم آقاامیرعلی داره از تعجب میمیره😂😂😂 اینجوری👈🏻🤨🤨😳😳 منم رفتم تو زمین 😬😬😬😂 وای خدا من هر وقت مسخره بازی در میارم یکی منو میبینه حالا آقا امیرعلی که هیچی اقای موحد اومده بود پیشش😬😬😬😬😬😬😰🤯 آقای موحد که داشت شاخ در میارود😂 ادامه دارد... 😍 🌸به قلم سیده بیضایی🌸 ‼️کپی با ذکر نام نویسنده وایدی کانال ازاد‼️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📿 📕سؤال آیا خوردن تربت کربلا جایز است؟ 📗پاسخ اگر مهر تربت به مقدار کم و به قصد تبرک و شفا خورده شود، اشکالی ندارد. خوردن گل حرام است ولی تربت سیدالشهدا(ع) استثنا شده است، البته تربت قبر شریف حضرت و اطراف نزدیک آن. @mahmoodreza_beizayi❤️
سلام عزیزان..🌱 حلول ماه مبارک رمضان بر شما مبارک🌹 برنامه هایی برای ماه رمضان در نظر داریم که به لطف شما ها و یاری خداوند قراره در ماه رمضان اجرا بشود☺️🌺 این ماه بهترین ماهه😍 ماهی برای نزدیکی بیش از اندازه به خدا♥️ 〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰 یکی از کارهامون ٢۴ساعته کردن فعالیت کاناله🌸 〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰 ختم انواع ذکرها و دعاهاوجز خوانی قران..... 🌺 〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰 هرروز با صوت ذکر ماه رمضان🌴 〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰 مسابقات جذاب و معنوی در این ماه🌼 〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰 تفسیر آیات قرآن 🌷 〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰 برنامه های جذاب دیگه.... تقاضایی داشتید به خادم کانال بگید🎊 اطلاعات بیشتر برنامه ها اعلام خواهد شد♥️ برنامه های ماه مبارک رمضان رو با هشتگ دنبال کنید. 🔹🔸 در ماه مبارک همدیگه رو حلال کنیم💐 برای همه و ما خادمین آقا محمودرضا دعا بفرمایید 🌺🌸 یازهرا.. 🦋
📿 دوستان برای دعاهای زیر قراراست ختم برگزار کنیم... 🙃♥️ تنها کافیه تعداد مرتبه های خوانش خود را به خادم کانال که در پایان پیام آی‌دی رو قرار میدهیم اعلام کنید♦️ ‼️توجه‼️ گمنام خواهید ماند.....🌸 کوتاهی نکنید دیگر چنین فرصتی براتون ایجاد نمیشه تا سال دیگه🖤🍃 بازهم اگر سوالی در رابطه با چگونگی برنامه ها داشتید از خادم کانال{آی‌دی در بیوکانال درج شده} بپرسید 🌺 منتظر موج عظیم اعلام شما هستیم😍 آیدی برای اعلام تعداد 👇🏻🌸 @z_beyzaei اجرکم عندالله 🌱 🌙
🌸 جزء هایی که قصد خواندن آن را دارید به خادم کانال اطلاع بدین 🍇 خیلی خوب میشه که حداقل 3بار قرآن به طور کامل ختم بشه😍😋 ‼️توجه‼️ گمنام میمانید.... 🌺 آیدی برای اعلام جزء👇🏻🌸 @z_beyzaei منتظرتونیم 🌸 اجرتون با سیدالشهدا♥️ 🌙
بخشی از برنامه های ماه رمضان 👆🏻🌺
🌸بسم رب عشق🌸 إِلٰهِى عَظُمَ الْبَلاءُ، 🥀وَبَرِحَ الْخَفاءُ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ، وَضاقَتِ الْأَرْضُ، 🌸وَمُنِعَتِ السَّماءُ، وَأَنْتَ الْمُسْتَعانُ، وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكىٰ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَالرَّخاءِ ❄️❤️ اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ🌺 أُولِى الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ،🌼 وَعَرَّفْتَنا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ، فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَرِيباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ .🌈☀️ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِىُّ💐، يَا عَلِىُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيانِى فَإِنَّكُما كافِيانِ، وَانْصُرانِى فَإِنَّكُما ناصِرانِ .🌺🌙 ☘يَا مَوْلانا يَا صاحِبَ الزَّمانِ،☘ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، 🌱أَدْرِكْنِى أَدْرِكْنِى أَدْرِكْنِى، السَّاعَةَ السَّاعَةَ السّاعَةَ🌷، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ🍃، يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينَ.⛅️🌦
🌸ذکر روز دوشنبه🌸 🍃صد مرتبه🍃 ✨🌙یا قاضی الحاجات 🌙✨ 🌸『@mahmoodreza_beizayi
🌸زیارت ائمه در روزدوشنبه 🌸 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ🌼، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ سَيِّدَةِ نِساءِ الْعالَمِينَ،❄️ أَشْهَدُ أَنَّكَ أَقَمْتَ الصَّلاَةَ، وَآتَيْتَ الزَّكَاةَ، وَأَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ، وَنَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ، وَعَبَدْتَ اللّٰهَ مُخْلِصاً، وَجَاهَدْتَ فِى اللّٰهِ حَقَّ جِهادِهِ حَتَّىٰ أَتَاكَ الْيَقِينُ،🍃 فَعَلَيْكَ السَّلامُ مِنِّى مَا بَقِيتُ وَبَقِىَ اللَّيْلُ وَالنَّهَارُ، وَعَلَىٰ آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ؛أَنَا يَا مَوْلَاىَ مَوْلىً لَكَ وَ لِآلِ بَيْتِكَ، سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ، وَحَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ، 💐مُؤْمِنٌ بِسِرِّكُمْ وَجَهْرِكُمْ، وَظَاهِرِكُمْ وَبَاطِنِكُمْ، لَعَنَ اللّٰهُ أَعْداءَكُمْ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَالْآخِرِينَ، وَأَنَا أَبْرَأُ إِلَى اللّٰهِ تَعالىٰ مِنْهُمْ، يَا مَوْلَاىَ يَا أَبا مُحَمَّدٍ،🌸 يَا مَوْلَاىَ يَا أَبا عَبْدِاللّٰهِ، هٰذا يَوْمُ الإِثْنَيْنِ وَهُوَ يَوْمُكُما وَبِاسْمِكُما وَأَنَا فِيهِ ضَيْفُكُما، فَأَضِيفانِى وَأَحْسِنا ضِيَافَتِى، 🌺فَنِعْمَ مَنِ اسْتُضِيفَ بِهِ أَنْتُمَا، وَأَنَا فِيهِ مِنْ جِوارِكُما فَأَجِيرانِى، فَإِنَّكُمَا مَأمُورانِ بِالضِّيافَةِ وَالْإِجارَةِ، فَصَلَّى اللّٰهُ عَلَيْكُمَا وَآلِكُمَا الطَّيِّبِينَ. 🌸『@mahmoodreza_beizayi
💛•° ○° دربین اسم های زیبایت حسین جان آخر با اسم سیدالشهدا می کشی مرا😭🥀 " صلی‌الله‌علیک‌یا‌ابا‌عبدالله‌الحسین "🌱 ⛅️ ♥️
طرح قرآن کریم به نیت تعجیل در ظهور حضرت ولی عصر (عج) @mahmoodreza_beizayi
خنده هـايت . . . آنچنان جادو كند جانِ مرا هر چه غـم آيد سَرم هرگــــز نبينم آفَتى. سردار دل‌ها🌷 📎 @mahmoodreza_beizayi
سرِدوراهیِ گُناه وثَواب به حُب شَهادت فِکرکُن... به نِگاه امام زَمانت فکرکُن... بِبین میتونی ازگُناه بِگذَری...؟! ازگُناه که گُذشتی ..ازجونِت هَم میگذَری...🖐 @mahmoodreza_beizayi
خاطره‌ای از شهید ابراهیم هادی🌹🍃 نزدیک اذان صبح بود .توی جلسه هر طرحی برای تصرف تپه می دادیم به نتیجه نمی رسید. ابراهیم رفت نزدیک تپه، رو به قبله ایستاد و با صدای بلند اذان گفت. هر چه گفتیم:"نگو! می زننت!" فایده ای نداشت. آخرای اذان بود که تیر به گلویش خورد و او را مجروح کرد. هوا که روشن شد هیجده عراقی به سمت ما آمدند و تسلیم شدند. فرمانده آن ها هم بود؛ در حین بازجویی گفت:" آن هایی را که نمی خواستند تسلیم شوند، فرستادم عقب؛ پشت تپه هیچ کس نیست" پرسیدم: چرا؟ گفت: به ما گفته بودند شما مجوس و آتش پرستید و برای حفظ اسلام باید به ایران حمله کنیم. باور کنید ما هم مثل شما شیعه هستیم؛ وقتی می دیدیم فرماندهان عراقی مشروب می خورند و اهل نماز نیستند؛ در جنگیدن با شما تردید می کردیم. اما امروز صبح وقتی صدای اذان رزمنده شما رو شنیدم که با صدای بلند نام امیرالمومنین _علیه السلام_ رو آورد، با خودم گفتم: داری با برادرای خودت می جنگی؛ نکنه مثل ماجرای کربلا....." دیگر گریه امان صحبت به او نداد دقایقی بعد ادامه داد: برای همین تصمیم گرفتم تسلیم بشم و بار گناهم رو سنگین تر نکنم، حالا خواهش می کنم بگو موذن زنده است یا نه؟" گفتم: آره زنده است. تمام هیجده اسیر عراقی آمدند و دست ابراهیم رو بوسیدند.. @mahmoodreza_beizayi
💌 | چه کسی می‌تواند به مرگ فکر کند؟
با خودت هیچ گفته ای یک بار دختر نازدانه ای داری؟💔 بین این سوره های زندگی ات عاشقانه ای داری؟ با خودت فکر کرده ای اصلاً دخترت هم به خواب محتاج است؟ تا که از خواب می پرد شب ها به یک آغوش ناب محتاج است؟😔💔 "کوثـر" نازدانه شهید محمودرضا بیضایے❤️ @mahmoodreza_beizayi 🌺حذف لینک از عکس مورد رضایت نیست ☺️🌺
شعر مورد علاقه 📖= ای حرمت قبله ی حاجات ما ذکر تو تسبیح و مناجات ما چار(چهار)امامی که تورا دیده اند دست علم گیر تو بوسیده اند @mahmoodreza_beizayi 🌸حذف لینک از عکس مورد رضایت نیست ☺️🌸
از محبت پدر به فرزند 🍃 مگر حس قوی تری هم هست...☺️😍 💐 سری آخری که داشت میرفت گفت میرم ... ولی این سری از کوثر هم گذشتم....😔💔 دردانه کوچک شهید محمودرضا بیضایی @mahmoodreza_beizayi
👌🏻👌🏻یک پیشنهاد ویژه برای بهره‌مندی بیشتر از ماه رمضان امسال ➕ یک مژده 🔻ماه رمضان نزدیک است و مشتاقان تقرب خدا در حال آماده کردن خود برای ورود به این مهمانی بزرگ هستند. آمادگی پیدا کردن قبل از ورود به هر مهمانی، کمک می‌کند تا انسان با آرامش و اشتیاق بیشتری به آن مهمانی وارد شود و بهرۀ بیشتری از پذیرایی تدارک شده ببرد. 🔻اگر شما هم دوست دارید این ماه رمضان برایتان متفاوت با قبل باشد و بیشتر از آن بهره و لذت ببرید، پیشنهادی برایتان داریم. 📗 "برای مهمانی خدا آماده شویم" یک کتاب کوتاه ۸۰صفحه‌ای است که مطالعه آن شاید یک ساعت وقت ببرد اما اثر آن در نگرش شما می‌تواند فوق العاده باشد و ماه رمضان متفاوتی را برایتان رقم بزند. 🎧 و اما مژده؛ به لطف خدا نسخه صوتی و کتاب شنیداری این کتاب هم در هفته پیش رو در اپلیکیشن طاقچه منتشر خواهد شد و علاقمندان کتاب صوتی می‌توانند از آن استفاده کنند. ان شالله. 👈🏼 نسخه الکترونیک کتاب را می‌توانید در "طاقچه" بخوانید و نسخه کاغذی را از فروشگاه سفارش دهید. 📎 taaghche.com/book/55230 📎 bookroom.ir/book/29312
🖤شهید محمودرضا بیضایی🖤
#تو_شهید_نمیشوی📚 قسمت سی و چهارم🌱 | تقدیم به محمودرضا | روزهای آخر سال ۱۳۸۹ بود؛چند روز مانده
📚 قسمت سی و پنجم🌱 | ادامه تقدیم به محمودرضا | آن روز درگیر یک مشکل آموزشی بودم که به خاطر آن باید قبل از دفاع،دو ساعتی پله های دانشکده ی دامپزشکی را بالا و پایین می‌رفتم! در این فاصله،محمودرضا رفت میوه و چند جعبه آبمیوه خرید. تنها چیزی که آن روز خودم رفتم و خریدم،یک جعبه شیرینی بود که با عجله ی زیاد از خیابان کارگر شمالی گرفتم. غیر از این یک جعبه شیرینی،همه ی کارهای جلسه را محمودرضا ردیف کرده بود. حتی وسایل و میوه‌ها و جعبه‌های آبمیوه را که خریده بود،از توی ماشین تا داخل سالن آمفی تئاتر دانشکده آورد. یادم نیست چه مشکلی برایش پیش آمده بود که نتوانست بیاید سر جلسه و چند دقیقه قبل از شروع جلسه برگشت. خاطره ی خوش همراهی آن روز محمودرضا را فراموش نمی‌کنم که چقدر از اضطرابم کم کرد. دوست دارم اگر گذرم دوباره به کتابخانه ی دانشکده ی دامپزشکی دانشگاه تهران افتاد،پایان نامه ام را از کتابخانه بگیرم و در صفحه ی تقدیم نامه،نام محمودرضا را کنار نام بلند شهید مهدی باکری که پایان نامه را به او تقدیم کرده‌ ام اضافه کنم. آبروی آن جلسه را از محمودرضا دارم. @mahmoodreza_beizayi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا