چون تشنه ...
به آب ناب دل میبندم
بر خندهی ...
ماهتاب دل میبندم
ای روشنـ❤️ـی تمام ...
تا ظهر ظهور
چون صبح ...
به آفتابـ☀️ـ دل میبندم
سلام حضرتـ❤️ـ خورشید ....
#سلام
#شعر_مهدوی
╔═.🍃.════╗
@barayemoula
╚════.🍃.═╝
💥قسمت دهم💥
چند باری من را با خودش برد #اصفهان سر مزار #شهیدکاظمی.😍
آن هم با ماشین یا اتوبوس یا مثل این ها.
#موتور هوندایش شرایط آتیش می کرد و از #نجف_آباد می کوبید می رفت تا اصفهان.😎
یک ساعت یک ساعت و خوردهای توی راه بودیم به #گلزار که میرسیدیم دو سه متر قبل از مزار حاج احمد می ایستاد.😇
دستش را به سینه می گذاشت، سرش را خم می کرد و به حاج احمد #سلام می داد.🤗
بعد آرام آرام می رفت جلو.می نشست کنار قبر.
اول یک دل سیر #گریه میکرد. بعد می رفت توی عالم خودش انگار دیگر هیچ چیز و هیچ کس را دور و برش نمی دید. عشق میکرد با حاج احمد. کسی اگر نمی دانست که فکر میکردم محسن آمده سر قبر بابایش.
اصلا نمی فهمیدمش.😳🙄
با خودم می گفتم یعنی چه جور میشود آدم با کسی که توی قبر از بیشتر #رفیق باشد تا آنهایی که زنده اند و هر روز می بیندشان؟🙄
وقتی هم می خواستیم برگردیم دوباره دستش را به سینه می گذاشت و همانطور عقب میآمد انگار که بخواهد از حرم امامزادهای بیرون بیاید.
نمی فهمیدمش واقعا نمی فهمیدمش.😞
♥♥♥♥♥
مسئول #هیئت بزرگی توی اصفهان بودم یک بار آمد پیشم و گفت: "ببخشید من دوست دارم #خادم این هیئت بشم. ممکنه؟"🤩✌🏻
سخت گیری خاصی داشتم روی انتخاب خادمین هیئت هر کسی را قبول نمیکردم. اما محسن را که دیدم بلافاصله قبول کردم.😍
و #معنویت از توی صورتش میبارید نیاز به سوال و تحقیق و اینجور چیزها نبود.
رو کرد به من و گفت: "ببخشید فقط دو تا تقاضا." گفتم: "بفرمایید."😯
گفت: "لطفاً توی هیئت کارهای #سنگین و #سخت رو به من بدید. بعد هم اینکه من رو بزارید برای کارهای #پشت_صحنه. نمیخوام توی دید باشم." #اخلاص توی تمام کلمات پیدا بود. قبول کردم.
ماه #محرم که می شد هر شب با ماشینش از نجف آباد می کوبید و میآمد اصفهان هیئت.😯 ساعتها خدمت میکرد و #عرق می ریخت غذا درست می کرد. چای درست میکرد. نظافت میکرد. کفش را جفت می کرد. ☺️
یک تنه اندازه ۱۰ نفر کار میکرد تا آخر شب ساعت ۱۱ دوازده می نشست توی ماشینش را خسته و کوفته راه افتاد سمت نجف آباد.😶
تا ۴۰ شب کارش همین بود بعضی وقت ها بهش می گفتم: "آقا محسن همه کارهای سنگین رو که تو انجام میدی خیلی داری اذیت میشی."😅
نگاهم میکرد لبخند می زد و می گفت: "حاجی اینا کار نیست که ما برای امام حسین علیه السلام انجام میدیم برای امام حسین علیه السلام فقط باید #سر داد!!!
ادامه دارد...
╔═.🍃.════╗
@barayemoula
╚════.🍃.═╝
انتظار انتظار
پس تا کی؟
غصه بیشمار
پس تا کی؟
روز و شب
با فراق سرگشته
حسرت روی یــ❤️ـار
پس تا کی؟
سلامحضرت یــ❤️ـار .....
#سلام
#شعر_مهدوی
╔═.🍃.════╗
@barayemoula
╚════.🍃.═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ 🥀
#سلام مسافربهشت💔
#کریمی👌
@barayemoula
بی عشق مٙهـ❤️ـدی ...
در دلم لطف و صفا نیسٺ
لایق به خاک است ...
آن دلی که مبتلا نیست
هرروز باید ...
از فراقش ناله سر داد
مٙهـ❤️ـدی فقط ...
آقای روز جمعه ها نیست
سلام بر مهـ❤️ـدی (عج) ....
#سلام
#شعر_مهدوی
#امام_زمان
عيـ🎊ـد است ...
ولی بدون او غم داریم
عاشق شده ایم و ...
عشـ❤️ـق را کم داریم
ای کاش ...
که این عید ظهورش برسد
اینگونه ...
هزار عيـ🎊ـد با هم داریم
سلام آقـ❤️ـا جان، عیدتان مبارک💐
#سلام
#شعر_مهدوی
#امام_زمان
صدای پای بهــ🌸ـار می آید؛
پشت دیوار شهر است ...
به همین نزدیکی ...
برویم به پیشوازش ببینیم ؛
خبری از مسافـ❤️ـر ما ندارد؟؟؟
سلام اصـ❤️ـل بهار ...
#سلام
#دلنوشته_مهدوی
💕#سلام_مولا_جانم 💕
🌷#سلام ای انتــظارِ انتــظارمـ😍
🌷سلام ای #رهبر و ای یادگارمـ
🌷سلامم بر تو ای #فرزند_زهرا❤️
🌷سلامم بر تو ای #ناجی دنیـا
✨اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا بَقِيَّةَ اللهِ اَلاعظم✨
#صبحتون_مهدوی
خبر دارم که در فردای فرداها
بهار ِ بهترینی هست.
دری را میگشایی:
پشت آن، درهای دیگر هم
خبر دارم
گشوده میشود آن آخرین در هم.
بهاری پشت آن در
لحظهها را میشمارد باز
و هر قفلی
کلیدی تازه دارد باز.
من از دیروزهایِ رفته دانستم
که در امروز ِ ما تقدیر ِ فردا آفرینی هست
خبر دارم
بهار بهترینی هست!
#سلام بر بهترین بهار
#امام_عصر علیه السلام
@barayemoula