🔺دلم می خواد ...
وقتی بیدار میشید تو بغل بابا باشید
وقتی هم که میخواید پاشید بزور نیم ساعت نگهتون داره تو بغلش مثل همیشه
بابا ببرتتون یه روز مدرسه ، باهاش شرط بذارید دوباره خودت بیای ظهر دنبالمون
بشینید سه نفری برای من تعیین تکلیف کنید که ناهار وشام چی باشه و بحثتون بشه و مثل همیشه بابا را با سلیقه خودتون قانع کنید
چهار نفری بریم حرم و زیر زمین جای خانوادگی بشینیم
الکی سوار ماشین بشیم وبچرخیم و بابا با بستنی سورپرایزمون کنه
دوباره خونه را بهم بریزین و کشتی بگیرین و من تماشاتون کنم ولذت ببرم
این دفعه دندون شیریِ ابوالفضل رو بابا بکنه
و ام البنین نمازشو پشت بابا بخونه
دوباره توی سفره مون چهار تا بشقاب بچینیم و چهار تا لیوان و ...
دلم زندگی می خواد ...
#مهمانی_اسارت
#محمدرضا_نوری
#ابوعباس
« پانصد و سیزدهمین روز اسارت در غربت »
🔹https://zil.ink/sangar_neveshteh