eitaa logo
#رمان های جذاب و واقعی📚
3.7هزار دنبال‌کننده
338 عکس
314 ویدیو
6 فایل
کانال رسمی آثارخانم طاهره سادات حسینی #رمان هایی که نظیرش رو نخوندید #کپی برداری فقط با نام نویسنده مجاز است، بدون ذکر نام نویسنده حرام است تأسیس 26 خرداد ماه 1400 پاسخ به سؤالات...فقط در گروه کانال https://eitaa.com/joinchat/1023410324C1b4d441aed
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#رمان های جذاب و واقعی📚
شاهزاده ای در خدمت قسمت شصت و یکم🎬: فضه که سرشار از شوق بود، سر از سجدهٔ شکر برداشت و متوجه شد ، ج
شاهزاده ای در خدمت قسمت شصت و دوم🎬: فضه از شنیدن سخنان پیامبرصلی الله علیه واله ،هم شاد بود و هم اندوهگین.. شاد بود چراکه مولایش علی به فرمودهٔ پیامبر و به حکم خداوند مولا و سرپرست تمام مؤمنان شده بود و اندوهگین بود، چون سخنان پیامبر خبر از وداع میداد و خبر از هجرت پیامبر و مسافرتی ابدی میداد و این خبر، قلب فضه و هر مسلمان مؤمنی را می فشرد. هنوز خبری از قاصدانی که رسول الله به اطراف فرستاده بود ، نشده بود و اما پیامبر در جمع یارانش مانند ماه شب چهاردهم در آسمان شب ، می درخشید و هنوز سخن ها داشت و سفارش ها می کرد. جمعیت اطراف پیامبر ، هرکس سوالی می پرسید و تمام سؤالات پیرامون واقعه ای بود که رسول خدا اینک بشارتش را داده بود . حالا همه می دانستند که هر چه هست پیرامون ولایت ابوتراب است ، ولایتی که از جانب خدا مقرر شده ، هر کس به اندازه فهم و درکش سؤالی می پرسید. همهمه ای برپا شده بود، پیامبر نگاهی از سر مهر به جمعیت انداخت و بار دیگر دست دور شانهٔ علی انداخت و او را به خود نزدیکتر نمود و رو به جمعیت فرمود :«ای مسلمین ؛بدانید هرکس که می خواهد مسرور باشد و مانند من بمیرد و در بهشت برین که درختان آن را خداوند غَرس کرده است، مسکن گزیند، باید پس از من ولایت و سرپرستی علی را بپذیرد و پس از او هم ولایت ولیّ و جانشین او را گردن نهد و از اهل بیت من پیروی کند ، آنان عترت و خاندان من هستند که از سرشت من آفریده شده اند و از فهم و دانش من بهره مند گشته اند، پس وای به کسانی از امت من ! که برتری ایشان را دروغ انگارند و پیوند مرا با آنها قطع کنند، خداوند هرگز شفاعت من را به این گروه نرساند» این حرف پیامبر گویی اتمام حجتی بود روشن و آشکارا ، تا هیچ کس فکر فتنه و توطئه ای در سر نپروراند و خیالاتی نبافد تا پس از عروج پیامبر ،خود بر اریکه قدرت بنشیند... فضه سخنان پیامبر را به گوش جان می سپرد و با خود می گفت : براستی این احادیث را باید با خط طلا نوشت و بر تارک هستی آویخت تا همگان بدانند مقام و منقبت علی بن ابیطالب را ، همو که ابوتراب است در روی زمین ، همو که فاروق اعظم و صدیق اکبر امت رسول الله است ...همو که ندای آسمانی او را «لا فتی الا علی و لا سیف الا ذوالفقار خواند» و چه بد بندگانی خواهیم بود اگر این فضائل را به دست فراموشی سپاریم و چه ناشکر انسان هایی خواهیم بود که شکر ولایت علی را به جا نیاوریم و چه امت بیچاره ای خواهیم بود که اگر به راهی غیر راه ولایت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب برویم... فضه حرفها در سر داشت و لیکن بر زبان نمی آورد و پیش رویش میدید که منبری را که رسول الله دستور به برپایی اش داده است ، کم کم بلند و بلندتر می شد. ادامه دارد... 🖍 به قلم :ط_حسینی @bartaren 🌺🌿🌺🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#رمان های جذاب و واقعی📚
شاهزاده ای در خدمت قسمت شصت و دوم🎬: فضه از شنیدن سخنان پیامبرصلی الله علیه واله ،هم شاد بود و هم ان
شاهزاده ای در خدمت قسمت شصت و سوم🎬: کم کم منبر پیش رو آماده شد... سواران با شتاب از هر طرف خود را به برکهٔ خم رساندند تا بدانند این چه امر مهمی است که پیامبر آنان را به اینجا فرا خوانده ، بعضی ها راه رفته را برگشته بودند و عده ای هم با عجله از پشت سر خود را به این سرزمین که قرار بود نقطهٔ عطفی در دل خود نگهدارد ، رساندند. کنار برکهٔ خم جمعیت موج میزد. هر کس حرفی می گفت و نظری ارائه می کرد ، پیامبر صلی الله علیه وآله که شور و شعف مردم را دید ، از جا برخاست. به سمت بلندایی که با جهاز شتران بنا کرده بودند رفت. بر روی آن قرار گرفت و سپس با نگاهی سرشار از مهر به علی علیه السلام اشاره کرد که بالا بیاید و در کنار او قرار گیرد. وقتی که علی به نزد رسول الله رفت و کنارش ایستاد، فضه که از کمی دورتر شاهد ماجرا بود ، اشک چشمانش شروع به جوشش و تکاپو نمود ، او می خواست این صحنه را به روشنی ببیند ،اما مگر این مرواریدهای غلتان به او‌ اجازه میداد که زیباترین صحنهٔ عمرش را ببیند... علی و محمد علیهم السلام دو مدار آرامش زمین ، همانها که از یک درخت و یک نور خلق شدند ، همانها که بهانهٔ خلقت و وجود این دنیا بودند ، همانها که مدار این دنیا بر گرد ایشان می چرخید در کنار هم قرار گرفته بودند ، بر بلندایی که آنها را به آسمان نزدیک کرده بود ، انگار باران نور از آسمان بر این نقطه باریدن گرفته بود ، گویی درب آسمان گشوده شده بود و ملائک صف به صف از عرش به فرش نزول می کردند که شاهد این صحنهٔ ملکوتی باشند. سر وصدا اوج گرفته بود و هر کس در گوش کناری اش چیزی زمزمه می کرد: منظور پیامبر از این اجتماع عظیم چیست؟ چرا همگان را به خود فراخواند؟ چرا چنین جایگاهی درست کرده و چرا علی را به نزد خود خواند؟ هزاران سوال در ذهن همگان شکل گرفته بود که دست رسول خدا بالا رفت... دست علی هم که انگار در دست مبارک پیامبر قفل شده بود ، بالا رفت... دست حیدر رفت بالا و عرشیان آسمان دل باختند و انگار در عرش خداوند برای حیدر ، حیدریه ساختند... پیامبر سرشار از شوق بود و گویی می خواست این شور و شوقش را به جمع منتقل کند ، آنچنان دست ابوتراب را بالا برده بود که گویی می خواهد از آسمانیان تحفه های بهشتی برای زمینیان بگیرد ، به طوریکه سفیدی زیر بغل پیامبر بر همگان آشکار شد... فضه از هیجان دیدن این صحنه ،سرتا پایش می لرزید و خوب می دانست امری بزرگ و عظیم در پیش است... دست علی که بالا رفت ، همهمهٔ جمعیت فرو نشست و همگان سرا پا گوش شدند تا بدانند ، این مجلس زیبا که بی شباهت به جشنی عظیم نبود برای چه برپا شده ، گرچه حدس زدنش مشکل نبود ، چون همگان بر قرب و جایگاه علی نزد رسول و پروردگارش آگاه بودند. مغرضان مولا علی از دیدن این صحنه دندان به هم می ساییدند. و دلدادگان کوی حیدر ، همانند فضه از شوق دیدن ،می گریستند‌. ناگاه صدای ملکوتی پیامبر بود که در سرزمین غدیر خم طنین افکند:... ادامه دارد 🖍 به قلم :ط_حسینی @bartaren 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ افضل الاعیاد عید غدیر است - تصریح به امامت الهی امیرالمومنین علیه السلام در غدیر خم 🌺 کانال کتاب الله وعترتی در ایتا - تصویری👇 https://eitaa.com/ketaballahvaetrate 🌺 کانال کتاب الله وعترتی در ایتا - صوتی👇 https://eitaa.com/ketaballahvaetrate2 👈 ارتباط با ما : 👇👇 @SH1361R آدرس کانال های ما در شبکه های اجتماعی 👇 https://yek.link/velayat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#رمان های جذاب و واقعی📚
شاهزاده ای در خدمت قسمت شصت و سوم🎬: کم کم منبر پیش رو آماده شد... سواران با شتاب از هر طرف خود را ب
شاهزاده ای در خدمت قسمت شصت و چهارم🎬: صدای زیبای محمد صلی الله علیه وآله در فضا پیچید که رو به جمعیت بانگ میزد: اَلست اَوْلی بالمومنین من انفسهم؟ آیا من از همهٔ مؤمنان نسبت به خودشان برتر نیستم؟ همه مسلمانان ناخوداگاه با هم و یکصدا گفتند: آری یا رسول الله... براستی که چنین است. پیامبر که انگار منتظر گرفتن همین اقرار از جمع بود ، سری تکان داد و دست حیدر را بالاتر از بالا گرفت و فرمود : هر کس من ولی و سرپرست او هستم ، این علی ولی و سرپرست اوست. بارالها دوست بدار دوست دار او را و دشمن شمار دشمن او را... یاری کن کسی را که علی را یاری می کند و خوار کن کسی را که علی را خوار کند. در این هنگام همگان بر مقام علی بن ابیطالب غبطه می خوردند ، چرا که فقط او به مقام امیرالمؤمنین بودن ، از جانب خدا و توسط پیامبرش برگزیده شده بود. فضه که لحظه لحظه این صحنه را به خاطر می سپرد با خود زمزمه کرد : مبارک باد بر تو ای مولای من ، مبارک باد بر تو ای سرور مومنان و ولیّ بلافصل پیامبر... چه زیبا پیامبر به همگان فهماند که معنای « ولی » در عبارت «من کنت ولیه فهذا علی ولیه » نه فقط واژه و عبارت «دوست» است، بلکه ولی در این عبارت یعنی سر پرست و اولی به نفس ... زیرا رسول خدا قبل از این عبارت فرمودند :الست اولی بالمومنین من انفسهم؟ یعنی اول سرپرستی خود را گوشزد کرد و سپس سر پرستی مولا علی را آشکار نمود و چه نکته ها که در این کلام کوتاه بود که بندگان و مسلمین میباید به تمامی بگیرند و حکم خدا را گردن نهند و در مسیر آن دین اسلام را به پیش برند. همهمه ای در جمع در گرفت که باز دوباره پیامبر خبری دیگر داد و بشارت داد که هم اینک جبرییل از جانب خدا بر او نازل شد و آیه ای دیگر برای مومنان مسلمان به ارمغان آورده... فضه سرا پا گوش شد تا این غزل عاشقانه را که از سوی خدای عاشق و عاشق آفرین بر پیامبر خوبی ها نازل شده ،بشنود و به ذهن بسپارد و به دیگرانی که نیستند و نشنیدند برساند. حسی درون فضه به او می گفت که بی شک این غزل عاشقانه ، در مدح کسی جز علی علیه السلام نمی تواند باشد... چرا که خدا عاشق علی بود و علی غرق خدا ... ادامه دارد... 🖍به قلم :ط_حسینی @bartaren 🌺🌿🌺🌿🌺🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا