eitaa logo
#رمان های جذاب و واقعی📚
3.7هزار دنبال‌کننده
338 عکس
314 ویدیو
6 فایل
کانال رسمی آثارخانم طاهره سادات حسینی #رمان هایی که نظیرش رو نخوندید #کپی برداری فقط با نام نویسنده مجاز است، بدون ذکر نام نویسنده حرام است تأسیس 26 خرداد ماه 1400 پاسخ به سؤالات...فقط در گروه کانال https://eitaa.com/joinchat/1023410324C1b4d441aed
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💦⛈💦⛈💦 ❤️ عشق پایدار ❤️ 👇👇👇👇 به قسمت اول https://eitaa.com/bartaren/162 ❣❣❣❣❣ 💖 عشق مجازی 💖 👇👇👇👇 به قسمت اول https://eitaa.com/bartaren/635 🧚‍♀🧚‍♀🧚‍♀🧚‍♀ ❣ عشق رنگین ❣ به قسمت اول 👇👇👇👇 https://eitaa.com/bartaren/757 👿🕸 👿🕸😈 به قسمت اول شیطانی 👇👇👇👇 https://eitaa.com/bartaren/921 🕷🕸🦋🕸🕷🕸 ای در دام عنکبوت به پارت اول 👇👇👇 https://eitaa.com/bartaren/1259 💕💕💕💕 دلدادگی به قسمت اول 🎬 دارد... 👇👇👇 https://eitaa.com/bartaren/1845 ❄️✨❄️✨❄️✨❄️ کرونا تا بهشت به قسمت اول دارد ... 👇👇👇👇 https://eitaa.com/bartaren/2827 🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤 به قسمت اول دارد ... 👇👇👇👇 https://eitaa.com/bartaren/2983 🧖‍♂🧖‍♂🧖‍♂🧖‍♂🧖‍♂ ای در خدمت 👇👇👇👇 https://eitaa.com/bartaren/3717 🌴🌴🌴🌴🌴 مهاجر 🌱 به قسمت اول دارد .... 👇👇👇 https://eitaa.com/bartaren/4516
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#رمان های جذاب و واقعی📚
شاهزاده ای در خدمت قسمت نود 🎬: قنفذ ملعون بار دیگر به درب خانه ی امیرالمؤمنین رفت و اجازه ی ورود خ
شاهزاده ای در خدمت قسمت نود و یک🎬: فضه هیاهوی پشت درب را می‌شنید و در حالیکه که از چهار گوشه چشمانش اشک میریخت و کنار خانم خانه ایستاده بود ،به رذالت این مردم فکر می کرد هیزم ها را پشت درب انباشتند و عمر با صدای بلند طوری که علی علیه السلام و فاطمه سلام الله علیها بشنوند ،فریاد زد : ای پسر ابی طالب به خدا قسم ،یا باید از خانه خارج شوی و با خلیفهٔ رسول الله صلی الله علیه واله وسلم بیعت کنی یا اینکه این خانه را به همراه اهلش آتش می زنم. در این هنگام فاطمه سلام الله علیها با بدنی تکیده به پشت درب آمد، فضه بازوی او را رها نمی کرد ، گویی می دانست چه اتفاقی در راه است اما از طرفی بچه های فاطمه سلام الله علیها مانندگنجشککانی ترسان اطراف او پر پر میزدند ، فضه هم نگران بانویش بود و هم نگران بچه های مظلومش، فاطمه با صدایی محزون ، فرمود: ای عمر ، تو را با ما چکار است، چرا ما را با مصیبت خودمان وا نمی گذاری؟! عمر با خشمی در صدایش فریاد زد : در را باز کن وگرنه آن را بر سر شما آتش میزنم فاطمه سلام الله علیها با بغضی درگلو فرمودند: ای عمر آیا از خداوند عزوجل نمی ترسی و برخانه ی من ، خانه ی دختر پیامبرتان هجوم می آوری؟! عمر که فقط در پی به سرانجام رسیدن هدف و مقصدش بود با شنیدن سخنان مادرمان زهرا سلام الله علیها ، حتی اندکی هم از کارش منصرف نشد و می خواست نشان دهد که مثلاً مرررد است ، فوری آتش خواست و آن واقعه به وقوع پیوست.... هیزم ها که آتش گرفت ، حِقد و حسد به جوشش آمد، کینه های بدر و حنین سرباز کرد و شد آنچه که نباید می شد. فاطمه که هرم و دود آتش را دید و فهمید این جماعت نه حرمت سرشان می شود و نه دل داغدیده می فهمند و حتی نمی دانند که پشت درب زنی آبستن است و برای این زنان ،حتی شنیدن فریاد خطرآفرین است ، چه برسد به آتش و تازیانه... فاطمه سلام الله علیها خود را به گوشه ی درب و دیوار کشانید تا از گزند آتش در امان باشد و بچه ها به سمت مادر آمدن و فضه هراسان خود را به انها رسانید و در آغوش گرفت تا به درب مملو از آتش نرسند و صدمه ای نبینند ، در همین حین ،اتش زبانه کشید و عمر با فشار دادن درب نیم سوخته ،درب را شکست و داخل شد و غنچه ی نشکفته ی حیدر، در پشت درب پرپر شد... زینب سلام الله علیها با دو چشم اشک بار تمام حواسش پی مادر داغدیده اش بود و وقتی متوجه شد میخ گداخته ی درب به سینه ی مادر فرو رفته ،بر سر زنان به سمت درب خانه روان شد و اما تمام حواس فاطمه سلام الله علیها، پی ولیِّ مظلوم زمانش بود... فاطمه سلام الله علیها سراسیمه ،بدون توجه به پهلویی که شکسته بود و میخی که در بدنش فرو رفته بود ،در حالیکه فریاد میزد :یا ابتاه ،یا رسول الله.....به سمت عمر رفت تا خود را بین او و مردش حائل کند . در این هنگام عمر ، شمشیری را که در غلاف بود بلند کرد به پهلوی مبارک مادرمان زهرای مظلومه فرود آورد با ضربه ی غلاف شمشیر ،دردی در وجود مبارک دختر پیامبر پیچید و ناله اش را بلند نمود... عمر ترس از این داشت با بلند شدن این ناله ،دلهایی به راه آید و می خواست به هر طریقی صدای فاطمه سلام الله علیها را ببرد، شلاق را بلند کرد و بر بازوی نازنین سرور زنان عالم کوبید و خاک بر سرت ای دنیا که دیدی چه شد و از این داغ آتش نگرفتی.... ناله ی زهرا سلام الله علیها به آسمان بلند شد و بار دیگر این دختر داغدیده صدا زد: یا ابتاه یا رسول الله بیا و ببین امتت بعد از تو با تو چه کردند.‌‌ با بلند شدن صدای زهرا و شلاقی که هوا را می‌شکافت تا بر بدن نازنین او فرو افتد ، غیرت حیدری شیر خدا به جوش آمد و.... دارد.... 🖊به قلم :ط_حسینی @bartaren 💦🌨💦🌨💦🌨💦
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#رمان های جذاب و واقعی📚
شاهزاده ای در خدمت قسمت نود و یک🎬: فضه هیاهوی پشت درب را می‌شنید و در حالیکه که از چهار گوشه چشمانش
شاهزاده ای در خدمت قسمت نود و دوم🎬: فضه با چشم خویش دید تا علی علیه السلام ،این شیر مرد عرب که اسدالله بود آن هیبت الهی اش ، احوال همسرش ، جان و نفسش را چنین دید ، خون حیدری در رگهایش به جوش آمد. حیدر کرار ، این از پا درآورنده ی درب خیبر ،چون شیرمردی خشمگین از جا برخاست و در چشم بهم زدنی خود را به عمر رسانید و یقه ی عمر را گرفت و او را محکم به سمت خود کشید و در یک لحظه، مانند پهلوانی بی همتا ،عمر را بر خاک کوبید و بر زمین انداخت ، روی سینه اش نشست و بر بینی و گردنش کوبید و خواست او را بکشد .... که ناگهان تعللی نمود ، آخر علی علیه السلام امام مسلمین است؛ او مانند یاران پیامبر صلی الله و علیه واله وسلم ،پیمان شکن نبود و عهد خود را فراموش نکرده بود ، گویا وصیت پیامبر را به خاطر آورد و در همان حال که عمر مغلوب او بود ، فرمودند: قسم به خدایی که محمدصلی الله علیه واله، را به پیامبری ارج نهاده است، ای عمر اگر نبود تصمیمی از طرف خدا و نیز عهدی که با رسول الله صلی الله علیه واله وسلم، می فهمیدی که نمی توانی داخل خانهٔ من شوی! در این هنگام عمر از ترس فریاد زد و مردم را به کمک خواست و علی علیه السلام ، او را رها کرد و مردم رو به خانهٔ علی علیه السلام ،آوردند و داخل خانه شدند. امیرالمؤمنین دست به شمشیر برد و قنفذ که در پیشاپیش مردم مهاجم قرار گرفته بود با دیدن این صحنه لرزه بر اندامش افتاد ، او خوب می دانست که حیدر کرار این شیر بیشه ی حق ، اگر دست به شمشیر شد دیگر کسی جلودارش نیست... قنفذ از دیدن این صحنه ،ترسید و فی الفور از معرکه ای که میرفت مهلکه اش باشد، گریخت و از زیر دست مولایمان فرار کرد و به مسجد نزد ابوبکر رفت و ماجرا را گزارش داد... ابوبکر چون واقعه را شنید به قنفذ دستور داد برگردد و و گفت : اگر علی علیه السلام بار دیگر حمله کرد، کاری انجام ندهید(چون او هم خوب میدانست که اگر علی برخیزد ،کسی یارای مقابله با او را ندارد )اما چون شنید که علی از وصیت پیامبر سخن گفته، بار دیگر گفت: اگر باز هم علی علیه السلام ، سرسختی کرد ، با زور وارد خانه شوید و اگر باز هم مانع شد ،درب را آتش زنید و به زور او را به اینجا بیاورید.... تاریخ گواهی داده، این بود بیعتی که صحابه به آن استناد می کردند و خلافتشان را بر پایه ی آن استوار کردند...بیعتی که با آتش و شمشیر و ریسمان بود.... و بار دیگر قنفذ ملعون راهی خانه ی علی علیه السلام شد تا حکم خلیفه اش را اجرا کند..... دارد.... 🖊به قلم : ط_حسینی @bartaren 💦🌨💦🌨💦🌨💦
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از آسمان امشب صدای شیون ملائک بر زمین جاریست ،چرا که قرار است شق القمری دیگر شود و ماه روی امیر مؤمنان رنگ خون بگیرد. دلم از این غصه و این مظلومیت سیاه پوش است ‌و تا نوادهٔ امیرالمومنین از راه برسد و این غربت و مظلومیت پایان پذیرد ، رخت سیاه از تن دل، برنکنم. اما خداوند را شاکرم ، چرا که نامم در جرگهٔ شیعیان مظلوم ثبت شده و مظلومیت و غربت با ما قرین است اما دلخوشم به عشقی که با تارو پود بدنم بافته شده و شالودهٔ جانم شده... آخر من عاشق و سر سپردهٔ کسی هستم که خداوند عاشق اوست ...همو که به یمن تولدش ،کعبه این خانهٔ خدای یکتا ترک خورد و فاطمه بنت اسد را به خود خواند و او را معتکف حریم خود نمود و این نشان از عشق خدایم به علی اعلاست...خدا اراده کرد و خانه اش را پیشکش آمدن مولایم نمود و خواست که پرواز مولایم نیز در محراب عبادت و خانه او کلید بخورد تا به همگان بگوید آهای دنیا من عاشق علی ام و علی عاشق من و اینک از ورای قرن ها من و ما شمّه ای از آن عشق را لمس کردیم و در راهی پر از نور قرار گرفتیم ...راهی و مذهبی که حق ترین راه و حقیقی ترین مذهب خداست... اللهم اجعلنا من المتمسکین بولایه علی بن ابیطالب علیه السلام 📝ط_حسینی @bartaren 🖤🌺🖤🌺🖤🌺🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا