eitaa logo
#رمان های جذاب و واقعی📚
3.6هزار دنبال‌کننده
335 عکس
309 ویدیو
6 فایل
کانال رسمی آثارخانم طاهره سادات حسینی #رمان هایی که نظیرش رو نخوندید #کپی برداری فقط با نام نویسنده مجاز است، بدون ذکر نام نویسنده حرام است تأسیس 26 خرداد ماه 1400 پاسخ به سؤالات...فقط در گروه کانال https://eitaa.com/joinchat/1023410324C1b4d441aed
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
بازآی و دل تنگ مرا مونس جان باش وین سوخته را محرم اسرار نهان باش جمعه ها بيشتر دلتنگتان مى شوم 😔 تازه يادم مى افتد از روى ماهِ چه انيس و مونسى محرومم ... بهتر بگويم خودم را محروم كرده ام ... گاهى با خود مى گويم خوشا به حال آنها كه امامشان ظاهر بود تا دلشان پر مى كشيد، بار سفر مى بستند و به كويتان راه مى جستند ولى چاره ى ما چيست كه حتى از موانست با شما هم دريغ مى ورزيم و بعد داد تنهايى و غربت سر مى دهيم ... اى واى بر من كه نديدن را پاى نبودن گذاشتم و حرف زدن هاى وقت و بى وقت با شما را فراموش كرده ام ... حالا كه به جمعه رسيدم، فاصله ى ماه و خورشيد را اندازه مى گيرم، قدم هايم را مى شمارم تا با پاىِ دل به سويتان رهسپار شوم ... در هوايى كه معطر به نرگس است ... 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💦⛈💦⛈💦 ❤️ عشق پایدار ❤️ 👇👇👇👇 به قسمت اول https://eitaa.com/bartaren/162 ❣❣❣❣❣ 💖 عشق مجازی 💖 👇👇👇👇 به قسمت اول https://eitaa.com/bartaren/635 🧚‍♀🧚‍♀🧚‍♀🧚‍♀ ❣ عشق رنگین ❣ به قسمت اول 👇👇👇👇 https://eitaa.com/bartaren/757 👿🕸 👿🕸😈 به قسمت اول شیطانی 👇👇👇👇 https://eitaa.com/bartaren/921 🕷🕸🦋🕸🕷🕸 ای در دام عنکبوت به پارت اول 👇👇👇 https://eitaa.com/bartaren/1259 💕💕💕💕 دلدادگی به قسمت اول 🎬 دارد... 👇👇👇 https://eitaa.com/bartaren/1845 ❄️✨❄️✨❄️✨❄️ کرونا تا بهشت به قسمت اول دارد ... 👇👇👇👇 https://eitaa.com/bartaren/2827 🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤 به قسمت اول دارد ... 👇👇👇👇 https://eitaa.com/bartaren/2983 🧖‍♂🧖‍♂🧖‍♂🧖‍♂🧖‍♂ ای در خدمت 👇👇👇👇 https://eitaa.com/bartaren/3717 🌴🌴🌴🌴🌴 مهاجر 🌱 به قسمت اول 💫🌟💫🌟💫🌟💫🌟 👇👇👇 https://eitaa.com/bartaren/4516 دارد ... به قسمت اول 👇👇👇 https://eitaa.com/bartaren/5038
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
...............به نام خدا............... لقمه حلال،قسمت اول: به نام خدایی که انسان را افرید وبه او اراده واختیاری بخشید تا راه خویش را انتخاب کند وبرای نشان دادن راه حق,حجت های برای انسانها قرارداد که تا مادامی در راه حجتش باشیم ,بی شک راه کمال وخلیفه الله بودن را میپیماییم واگر زمانی ازاین راه بیرون زنیم ,همانا خسرالدنیا والاخره خواهیم شد پس خداوندا(اهدناالصراط المستقیم...) میخوام داستان زندگی خودم را براتون بگم،داستانی بدوراز عبارات کلیشه ای....امیدوارم جذاب باشه وازخواندنش لذت ببرید. من ژینوس هستم ,دختر یکی یکدانه وتنها فرزند خانواده نادری,امسال سال اخردبیرستان هستم به گرافیک خیلی علاقه دارم منتها به عشق پدرم وپیشنهاد ایشون رشته ریاضی رفتم البته ناگفته نماند که خودم هم این رشته را دوست دارم وفکرمیکنم استعداد ریاضیات دارم ,اموزش زبان انگلیسی رفتم والان زبان انگلیسی رامثل بلبل چهچه میزنم خیلی شدید به ورزش کوهنوردی ,دو وهرچی که توش پیاده روی باشه علاقه دارم😍 توانجمن وگروه های پیاده روی شهر وکشورم که عضوم هیچ ,تازگیا یک گروه دو جهانی پیدا کردم که از اقصی نقاط دنیا عضو دارد ومنم باکمال افتخار عضوش شدم,البته اینترنتی هست هاااا بعضی وقتا هم برای پیاده روی یا مسابقات دو که درکشورهای مختلف برگزارمیشه,اطلاعیه میدهد وهرکس که شرایطش جورباشه میتونه شرکت کند.خلاصه ازهرانگشتم یک هنرمیباره😁 حالا بزارید یه کم از خانواده ام بگم. پدرم احمد نادری کارخانه دار معروف وموفقی که نمونه ی مهربان ترین پدر دنیاست ومادرم ژیلا دختر خانواده ادهمی ,خانواده ای پولدار وباابهت ،ازلحاظ مادی ومعنوی هیچ کمبودی ندارم,برای اشنایی بهتر بامن وخانواده ام وفضای زندگی ام ,باید از گذشته پدر ومادرم براتون پرده برداری کنم... بامن وداستانم همراه باشید... ادامه دارد... 🍃🌹 @bartaren🌹🍃 🖊به قلم ط.....حسینی
لقمه حلال قسمت۲: پدرم احمدنادری فرزند بزرگ بی بی معصومه بود که تاوقتی زنده بود من خانمجان صداش میکردم ,خانمجان چهارتا پسرداشتند که یک ازیک نخبه تروباهوش تر وپدربزرگم اقامحمود یک کتابفروشی توراسته ی بازار داشتند ,پدرم وعموهام هم درس میخوندن وهم داخل کتابفروشی به بابامحمود کمک میکردندوزندگی شاد وپررونقی داشتند تااینکه بابا محمود را ساواک میگیره وکتابفروشیش هم به اتیش میکشه واین میشه که بابا احمد برای تامین مخارج زندگی خودش وخانواده اش ,ترک تحصیل میکند وبه عنوان کارگر وارد کارخانه ی داریوش خان ادهمی یعنی پدربزرگ مادریم ,میشه واین میشه سراغازی برای یک زندگی جدید...... بابا محمود را ساواک شهید میکنن وهیچ وقت ,هیچ نشانی از قبرش به خانواده اش نمیدهند. بابا احمد خودش را توکارخانه خوب نشان میدهد وبه داریوش خان ثابت میشه که لیاقتش خیلی بیشتر از یک کارگر ساده بودن,هست. اینم بگم داریوش خان بااینکه خیلی پولدار وبااصطلاح شاهدوست بوده,منتها خیلی هم منصف ومهربان بوده. بابا احمد با سمت سرکارگر ,کارش را ادامه میدهد ونان اور خونواده ی پنج نفره شان میشه تا برادراش مجبورنشوند ترک تحصیل کنند تااینکه یک روز... ادامه دارد... 🍃🌹 @bartaren 🌹🍃 🖊به قلم ط_حسینی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#رمان های جذاب و واقعی📚
لقمه حلال قسمت۲: پدرم احمدنادری فرزند بزرگ بی بی معصومه بود که تاوقتی زنده بود من خانمجان صداش میکر
لقمه حلال قسمت۳: یک روز دستگاه اصلی کارخانه خراب میشه یا بااصطلاح مادر دستگاه خراب میشه وازکار میافتد,داریوش خان فکر میکنه عیبش جزیی است واز,مهندسین داخلی وخارجی که ساکن ایران بودند کمک میخواهد وهرکس که یک نگاه به دستگاه میاندازد اذعان میکنه که عیب دستگاه عمقی وبزرگه وکاری از دست اونا برنمیاد. تواین مدت کارگر های بیچاره که نزذیک ۱۲۰میشند, از نان خوردن میافتند وبیکار میشوند.داریوش خان هم درآستانه ی ورشکستگی هست که دست به دامان کشور سازنده دستگاه میشه ویک گروه از مهندسین امریکایی از طرف سازنده میان تا عیب دستگاه را پیدا کنند,مهندسین امریکایی هم بعداز یک هفته خوردن وخوابیدن مفت ومجانی,داریوش خان را ناامید میکنند ومیگویند:این دستگاه کلا ازکار افتاده ومستعمل است وهیچ فرقی با یک اهن پاره نمیکند. خلاصه داریوش خان از هرطرفی رانده ومانده میشه که یکهو احمد اقای نادری ,سرکارگر کارخانه جلوش سبز میشه واز داریوش خان میخواد که یک هفته هم به او وقت بدهد که یک نگاه بهش بیاندازد. داریوش خان که از همه جا ناامید شده بود ودیگه به کارافتادن دستگاه وراه اندازی دوباره کارخانه براش یک رؤیا شده بود به بابا احمدمیگه:ببین اقای نادری میدونم توکارگر خوب ووارذی هستی اما گمان نمیکنم ازاین دستگاه ها سررشته داشته باشی ,اون مهندسهای امریکایی که خودشون این دستگاه راساختند,میگن درست بشو نیست اونموقع تواداعا داری میتونی؟؟ بااین حال یکهفته هم تو باهاش ور برو,اگه درست نشد که هیچ اما اگه درست شد نامردم اگر یک سوم سهام شرکت رابه نامت نکنم. وقرار همین میشه که اگر بابا احمد دستگاه رابامعجزه اش راه انداخت ,یک سوم سهام کارخانه را از آن خودش میکنه واین به نفع داریوش خان هم بود,اونجوری اگردرست نمیشد فاتحه کارخونه راباید میخوند وکل کارخونه از دستش میرفت اما اینجوری یک سوم کارخونه را داشت.... ادامه دارد.. 🖊به قلم ط_ حسینی 🍃🌹 @bartaren🌹🍃
لقمه حلال قسمت۴: بله جانم براتون بگه که:بابا احمد یکهفته مهلت میگیره تا مادردستگاه کارخانه را راست وریست کند,اما داریوش خان هیچ امیدی به کار ونبوغ این جوان تازه کار ندارد وعزمش را جزم میکند تا دراین اوضاع قرش میش مملکت که بوی سرنگونی تخت سلطنت شاه به مشام میرسید,هرچه دارد وندارد را تبدیل به پول کند واز مملکت فرارکند. سه روز از مهلتی که داریوش خان به بابا احمد داده بود میگذرد که دم دمای عصر تلفن خونه داریوش خان به صدا درمیاد ونگهبان کارخونه به داریوش خان خبر میدهد که چه نشسته ای که چرخ کارخانه روشن شده.. بله بابا احمد ظرف سه روز نبوغ خودش رانشان میدهد ودستگاهی را که مهندسین امریکایی از درست کردنش عاجز شده بودند را به کار میاندازد . داریوش خان هم روی حرفش میماند ویک سوم سهام کارخانه را به اقای احمد نادری میبخشد به این ترتیب کارخانه رونق میگیرد,کارگرها خوشحال میشوند وبرمیگردند سرکارشان وبابا احمد هم که باعنوان یک کارگر ساده پا درون کارخانه گذاشته بود,الان صاحب یک سوم کارخانه میشود.... ادامه دارد.... 🖊به قلم ط_حسینی 🍃🌹 @baetaren 🌹🍃