هدایت شده از آرامش دلم تنها خداست
5.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺تودهنی حجت الاسلام مومنی به سلبریتیهای مفتخور، مهران مدیری و علی کریمی
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
156901122_-1863649338.mp3
18.81M
☑️بیانات کامل رهبر انقلاب در مراسم مشترک دانشآموختگی دانشجویان دانشگاههای افسری نیروهای مسلح. ۱۴۰۱/۰۷/۱۱
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
#رمان های جذاب و واقعی📚
راز پیراهن قسمت هفتم: ژینوس با لحنی ملتمسانه گفت: نه...نه..زری جان ، حلما یه کم ترسیده همین....فکر م
رمان آنلاین راز پیراهن
قسمت هشتم:
ژینوس که چشمهای از حدقه در آمده اش در تاریک روشن نور شمع میدرخشید ،نگاهی به چهره معصوم حلما کردو زیر زبانی گفت :ب...ب...بشییین دختر، نمی خواد که بکشتت ،می خوایم مشکلت را حل کنیم خره....
حلما نفسش را محکم بیرون داد و همانطور که خیره به شعلهٔ رقصان شمع بود چیزی نگفت.
زر زری نگاهی به دو دختر جلوی رویش کرد ، ژینوس که با آن چشمان سبز رنگ و قد کوتاهش مثل گربه ای چاق و چله به او خیره شده بود و حلما هم با صورت گندمی وچشمان سیاه رنگ و هیکل کشیده اش مانند کودکی نوپا شمع را میپایید.
زر زری ،دستانش را از هم باز کرد، سینه اش را جلو داد و همانطور که وردهایی زیر لب می خواند ، چشمانش را بست و شروع به ناخن شکستن کرد.
انگار این حرکات جزئی از کارش بود .
ژینوس و حلما هر کدام با ذهنی پر از افکار مختلف او را نگاه می کردند.
ژینوس فکر می کرد که تمام حرکات زر زری حیله ای بیش نیست و برای در آوردن پول است که چنین اداهایی انجام میدهد و در دل به سادگی حلما می خندید که به راحتی آب خوردن گول او و حرفهایش را خورده بود.
اما حلما هر حرکت زر زری را ثبت می کرد و به ترسی که بر وجودش سایه افکنده بود ،اضافه تر میشد.
بالاخره بعد از دقایقی سخت و نفس گیر ، زر زری دست از خواندن ورد برداشت، چشمانش را باز کرد و با اشاره ای کوتاه به آن دو فهماند که هر کدام انگشت دستشان را پشت جام وارونه قرار دهند.
ژینوس سریع انگشتش را قرار داد و حلما با تعلل و شک انگشت لرزانش را کنار انگشتان زر زری و ژینوس قرار داد.
به محض اینکه انگشت حلما به جام خورد احساس کرد جام گرمی خاصی دارد.
زر زری خیره به صفحه شطرنجی پیش رویش با صدایی گیرا ، شمرده شمرده گفت :ای روح بزرگ ، آیا تو اینک در قالب جام ما احضار شده اید؟
هر سه خیره به جام بودند ، حلما احساس میکرد جام داغ و داغ تر می شود که ناگهان...
ادامه دارد
📝ط_حسینی
@bartaren
🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
#غم رسیده به نهایت...
دلها گرفته از اینهمه شقاوت...
اشک میریزیم اندر این شهادت...
اما دلخوشیم به آن درگاه باکرامت...
گلی دیگر میرسد ازباغ ولایت....
میپوشد قبای سبز سیادت...
بر قامت زیبا و رعنای امامت...
مولای ما!! که جانها به فدایت...
ناله سردهیم که انتظارمان رسیده به غایت...
دلها درپی جامی شهادت....
که نوش کنیم در لشکر باصفایت..
مولایم ؛ غدیر ثانی ،باشدت مبارک
عیدی این منتظران نرود ز یادت
عیدی ما ،دیدن آن روی ماهت...
و رسیدن به شهادت در رکابت...
ط-حسینی
💦⛈💦⛈💦⛈
@bartaren
#امشب در قصر دلم بر مسند عشقم که دیروز علی(ع) #ولایت گرفت و قدرت نمایی می کرد ، اینک #مهدی (عج) نشسته و معشوق وار و مثل پدری مهربان سرم را به آغوش محبتش گرفته و چه عطایم کند؟!نمی دانم.
در ذی الحجه خجسته ای علی(ع) انتخاب شد و اینک در ربیع خجسته ای مهدی (عج) #لباس ولایت وسیادت بر تن مبارکش می نماید.
درست است که آنزمان ،مردمانش ،غدیر را زود فراموش کردند و مولایمان بیست و پنج سال خون جگر خورد و دم نزد ، اما اینک ولایت مداران زمان ، دور ولایت را گرفته اند و نخواهیم گذاشت تا آن واقعه تکرار شود...
کجایی مولای خوبم؟!
کجایی ای نواده ی علی (ع)؟!
به کدامین سو به طرفت رو کنم؟! میخواهم در سالروز امامتت ،بیعتم را تازه نمایم و این بیعت را با خونم ضمانت کنم...
آری غدیر ثانی است و دل من از شادی رقصان و قلبم پای کوبان،چشمانم اشک بار و ضمیرم در انتظار، در انتظار اینکه بیایی به نزدمان ای قائم(عج) بر حق...
دستهای شیعیانت را به هم گره بزنی و در این عید مبارک غدیرثانی ،همه را عقد اخوت بخوانی تا همه برادروار یاورت شویم و «یرثها عبادی الصالحین» را به تصویر واقعیت بکشانیم....شب عید است و دلم شادی کنان عیدی میخواهد...
مهدیا؛ آمدن عید مبارک بادت...
عیدی ما همگی، نرود از یادت..
#ط-حسینی
💦⛈💦⛈💦⛈
@bartaren