eitaa logo
#رمان های جذاب و واقعی📚
3.7هزار دنبال‌کننده
339 عکس
314 ویدیو
6 فایل
کانال رسمی آثارخانم طاهره سادات حسینی #رمان هایی که نظیرش رو نخوندید #کپی برداری فقط با نام نویسنده مجاز است، بدون ذکر نام نویسنده حرام است تأسیس 26 خرداد ماه 1400 پاسخ به سؤالات...فقط در گروه کانال https://eitaa.com/joinchat/1023410324C1b4d441aed
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺 الان چند ساعته که مردم خبری از رئیس جمهور ندارن و چقدر استرس و اضطراب دارن ولی ما الان بیش از هزار ساله که خبری از امام زمانمون نداریم و.... 🔶 خدا رو به دل های مضطرب مومنین قسم میدیم که امسال رو سال ظهور امام زمان قرار بده و خبر سلامتی سید ابراهیم رو هم بهمون برسونه...
پویش دعای دسته جمعه ای برای سلامتی سید محرومان و خادم اهل بیت سهم شما ده صلوات @bartaren
هم اکنون خبرنگار صدا و سیما از وضعیت محل حادثه، میگفت: اینجا هوا سرد است، همه جا مه آلود است و مسیر گل آلود... درست نشانی دنیای ما را می داد، به خدا که اینک دنیا سرد شده نه الان بلکه هزار و اندی سال است که دنیا به خاطر غیبت منجی اش سرد شده، هوا مه آلود است و کور سو نوری دیده نمی شود که ما را به سمت امام غریبمان راهنمایی کند، مسیر گل آلود است و حرکت سخت شده... چند ساعتی از ناپدید شدن رئیس جمهورمان گذشته و کل کشور در التهاب دست و پا میزنند، محرومان و مستضعفان جامعه باران اشک چشمانشان باریدن گرفته و سید محرومان را سالم از خدا طلب می کنند و عده ای از روباه صفتان که دستی در دست دشمنان دین و وطن دارند، خوشحالند از این ناپدید شدن... کاش ابراهیم برگردد... کجا رفتی ای بت شکن که بت فساد را شکستی و مرهمی بودی بر دل محرومان... چرا مانند آن رئیس جمهور جمعه خواب نماندی که تا دیگران خبر رسانت شوند.. چرا جمعه ها سر از کوه و کمر و کپر در می آوردی و خبرهای خوش به آن مرد و زنی میرساندی که شکاف های دست هایشان، خبر از زحمت بی حدشان می داد. چرا تو آرام و قرار نداشتی؟! چرا یک جا بند نمی شدی؟! چرا به جای لمیدن در خانه ای گرم خود را به هوای سرد و مه آلود و راهی گل آلود سپردی؟! برگرد ای شهید زنده وطنم که این رفتن های بی بازگشت جگری از ما خون کرده .... برگرد که دعای محرومان و مستضعفان تو را میطلبد.. ....ط_حسینی @bartaren
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#رمان های جذاب و واقعی📚
#دست_تقدیر۲ #قسمت_سی_هشتم🎬: با این حرف کیسان، آقامهدی متوجه شد که باید یک کلاس عقیدتی شروع کند اما
🎬: مهدی همانطور که به همراه کیسان رو به ضریح زیبای امام غریب ایستاده بود، گفت: پسرم! هر چه دل تنگت می خواهد به خود آقا بگو...اینجا آستان خوبان است و بی توجه به تو که به چه دین و مذهبی هستی حرفت را می شنود، چه بگویی و چه نگویی غم و غصه ات را می داند که اینان انوار خدا هستند و نانوشته را میدانند و نا خوانده را می خواندند، خلاصه کلام هر چه می خواهد دل تنگت بگو... مهدی این را گفت و خود را به گوشه ای کشاند و کیسان را گذاشت تا با ضامن آهو تنها باشد. مهدی سرش را روی دستش گذاشت، و نفهمید چقدر گذشته و وقتی به خود آمد که دست کیسان روی شانه اش بود و گفت: بابا! حالت خوبه؟! و عجیب این بابا گفتن به جان مهدی نشست. مهدی با پشت دست اشک چشمانش را پاک کرد و همانطور که از جا بلند میشد گفت: خسته شدی؟! می خواهی برویم؟! کیسان نگاهی به ضریح کرد و گفت: خسته؟! مگر اینجا خستگی معنا دارد؟! نمی دانم چه سرّی در این مکان هست که تمام خستگی و غم و غصه آدم را زایل می کند! الان اینقدر احساس سبکی می کنم که تا به حال در عمرم نکردم و بعد اشاره ای به ضریح کرد و گفت: از این آقا خواسته ام تا مادرم محیا را از چنگ صهیونیست ها نجات دهد و آنوقت من هم حلقه غلامی این خاندان را به گوش می کنم. اشک مهدی بار دیگر روان شد و رو به ضریح گفت: فدایت شوم که سپردم دست خودت و انگار خودت می خواهی اعتقادات این پسر را بسازی..‌ شبی پر از هیجان و التهاب و در آخر آرامش و زیبایی به صبح رسید. اول صبح گوشی مهدی زنگ خورد و نام پسرم صادق روی آن نقش بست. مهدی نگاهی به کیسان که کنار تخت روی زمین راحت خوابیده بود کرد و با نوک پا از اتاق بیرون رفت، در اتاق را بست و همانطور که به سمت آشپزخانه میرفت گوشی را وصل کرد. صادق از آن طرف خط با هیجانی در صدایش گفت: سلام بابا! نمی گی ما دل توی دلمون نیست؟ چه اتفاقی افتاد؟ جرات نمی کردم زنگ بزنم اما کلی پیام براتون دادم اما دریغ از یک جواب، چی شد بابا؟! مهدی لبخندی زد و گفت: سلام پسرک عجول، سر صبی ما را از خواب پروندی و رگباری سوال میپرسی و اجازه حرف زدن هم نمیدی ، یه ذره نفس بگیر تا برات بگم. صادق نفسش را آرام بیرون داد و گفت: باشه قربان! من به گوشم فقط قبل از هر چیزی بگم، مامان رقیه و آقا عباس و آقا رضا برای ساعت سه بلیط دارن، میخوان برن طرف عراق، انگار میخوان برن سر مزار نفیسه و کمیل... مهدی سری تکان داد و گفت: باشه پس تا قبل حرکت ما خودمون را میرسونیم، همه چی به خوبی پیش رفت، دیشب با کیسان تا صبح حرم امام رضا بودیم داداشت بیدار شد میایم اونجا از اونجا هم با هم میریم مرکز باید کیسان درباره کسایی که باهاشون در ارتباطه اطلاعاتی بده و با هم فکری هم یه راهی برای نجات مادرت محیا پیدا کنیم. صادق از شنیدن نام داداش، حس مطبوعی بهش دست داد و گفت: خدا را شکر...امروز رؤیا را راهی کردم بره طرف شهرستان و کارش، من هستم تا هر وقت که لازم باشه اینجا می مونم، فقط یه سوال، لازم نیست چیزی درباره کیسان به مامان رقیه بگم؟! مهدی لبخندی زد و گفت: نه، بزار خودش ببینه، ببینیم می تونه تشخیص بده یا نه و به نوعی سورپرایز بشه، در همین حین صدای سلام کیسان از پشت سرش به گوش رسید... ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی @bartaren 🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼
ما به دنبالش کوه وکمر گشتیم آقاجان گوییا در بغل تو بود سید محرومان 😭😭 شهادتت مبارک سیدجان بداهه....ط_حسینی @bartaren 🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
4_5814469877137674214.mp3
5.57M
خبر چه سنگینه/خبر پر از درده شادی روح همه شهدای خدمت صلوات
سیدما! عزیزما! ای دولت مغتنم و خدوم ما! راستش را بگو در گوش امام رضا چه زمزمه کردی که سه سال پیش در سال روز ولادتش سکاندار کشتی محرومان شدی و اینک در سالروز ولادتش جامی از سبوی شهادت نوشیدی؟! ای سید محرومان و پا برهنگان! ای رئیس جمهور مردمی و متواضع ما! رموز عشق و شهادت را به ما هم بیاموز که این دنیا دیگر جای ماندن نیست... شهادتت مبارک، سلام ما را به سردار دلهایمان برسان و از آن بالا حواست به ما باشد... ط_حسینی @bartaren 🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
نگران نباشین همسنگرا خبر خوبی براتون دارم آقا سید این سالها خیلی کار کردن خودتون دیدین جمعه و شنبه و تعطیل و غیر تعطیل بلد نبودن... انگار توی حوزه ای که درس خونده بودن بهشون تعطیلات را نیاموخته بودن، تازه یک سره دوپینگ میکرد و خستگی هم بلد نبود آقا سید رفته بعد شهادت یه ذره استراحت کنه، قراره در رکاب آقا امام زمان بیاد... گریه نکنید... به خدا میاد.. دوباره میبینیمش... دعا کنید شما که دعا کردن خوب بلدید و امشبی خدا به ما یه معجزه بدهکاره به خاطر دعاهامون دعا کنید این معجزه اومدن منجی عالم باشه، مهدی غریب که بیاد، می بینید آقا سید هم توی رکابش حاضره... آااااخ دلم گرفته... امام زمان بیااااا سید نرفته دلمون براشون تنگ شده😭😭😭😭 ط_حسینی @bartaren 🖤🖤🖤🖤🖤🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤🖤🖤🖤🖤🖤 بسمه تعالی  إنّا لله وإنّا إليهِ راجعُون آيت‌الله سید ابراهیم رئیسی رئیس جمهور مغتنم و خادم جمهوری اسلامی ایران و هیأت همراه عصر روز یکشنبه ۳۰ اردیبهشت ماه در پی حادثه سقوط بالگرد در سفر کاری به آذربایجان شرقی به دیدار معبود شتافتند و جام شهادت نوشیدند ▪️کانال "رمان های جذاب" این ضایعه دردناک را به رهبر معظم انقلاب اسلامی و مخاطبین کانال تسلیت عرض می کند و از درگاه خداوند متعال رضوان و حشر با اولیاء الهی را برای آن مجاهد انقلابی و خستگی ناپذیر و خادم ملت مسألت می‌نماید. @bartaren 🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا