از آسمان امشب ...
شمیم یاس می آید
ندای قدسی...
مرحبا علی العباس می آید
ببین ماه بنی هاشم...
چسان با ناز می آید
امیرالمؤمنین سویش...
به آغوش باز می آید
نگر این ملک را...
ببوسد هر دو دستانش
وآن دیگر ملک رابین...
کشد ناز از دوچشمانش
خداوندا چه رازی هست...
در این مولود زیبایت؟
ملائک سر زنان گویند...
فدای فرق سقایت...
گمانم این گل زیبا...
علمدار حسین است
به دشت کربلا ....
نازنین یار حسین است.
خداوندا دوچشمانم...
فدای چشم او گردان
نه چشمانم، بل همه جانم...
فدای جان او گردان..
دلگویه:ط_حسینی
@bartaren
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
#رمان های جذاب و واقعی📚
شاهزاده ای در خدمت قسمت پنجاه و هشتم🎬: فضه هم که ذهنش سخت درگیر موضوع بود از جا برخواست خود را به
شاهزاده ای در خدمت
قسمت پنجاه و هشتم🎬:
لحظات و دقایق و ساعتها و روزها و هفته ها و ماه ها چون برق و باد می گذشت و این گذشتن خبر از عبور انسانها از مراحل مختلف عمرشان میداد..
نزدیک به دوسال از آمدن فضه به مدینه النبی می گذشت ، دو سالی که هر لحظه اش برابر با هزاران سال می بود و فضه در مکتب عدالت علوی و کلاس درس فاطمی ، درس انسان بودن و انسان ماندن را آموخته بود، دو سالی که او را چنان وابستهٔ این خاندان کرده بود که تاب و تحمل دوری از بانوی خانه را که چون مادر دوست می داشت ، نداشت.
او خود را نه خادمه ، بلکه فرزند این خانه می دانست و حالا توسط پیغام و پسغام هایی که آن جوان حبشی ، همان سربازی که او را از حبشه به مدینه آورده بود ، متوجه علاقه او به خود شده بود.
ان جوان ، فضه را از مولا علی خواستگاری نموده بود و مولا علی هم تصمیم گیری را بر عهده خود فضه گذاشته بود ، البته مولایش تاکید کرد که این جوان ، جوانی پاک و مسلمانی مؤمن است ، اما فضه دل از بانویش و این خانه نمی کند ، او فکر می کرد با ازدواجش ،امکان این هست که اندکی هر چند کوچک از این خانه وخانواده دور شود ، پس در جواب دادن تعلل می کرد و گاهی به این نتیجه می رسید که تمام عمرش را وقف زهرا سلام الله علیها کند و مانند پروانه دور او بچرخد.
اینک که موسم حج ابراهیمی بود ، آن خواستگار سمج هم بر اصرارش افزوده بود و فضه جواب خواستگاری را به بعد از مراسم حج و بازگشت به مدینه ،واگذار نموده بود.
کاروان زائران خانه خدا در شور و شعفی وصف ناپذیر بود ، همه در تدارک سفر به سرزمین مکه و خانه خدا بودند و فضه از شادی در پوست خود نمی گنجید، چون او هم بعداز مدتها انتظار سعادت زیارت خانه خدا را پیدا کرده بود و جزء زائران همراه مولایش علی و جمعی از زنان پیامبرصلی الله علیه واله راهی مکه بود...
ادامه دارد
🖍به قلم :ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
#رمان های جذاب و واقعی📚
شاهزاده ای در خدمت قسمت پنجاه و هشتم🎬: لحظات و دقایق و ساعتها و روزها و هفته ها و ماه ها چون برق و
شاهزاده ای در خدمت
قسمت پنجاه و نهم🎬:
کاروان زائران مدینه النبی ، به همراه پیامبر صلی الله علیه واله وارد حرم امن الهی شدند ، روز ها، روزهای ماه ذی الحجه بود و پیامبر آخرین مراحل آئین حج ابراهیمی را به مردم آموزش می داد.
فضه هم همچون نوگلی تازه نفس ، عطر محمدی را به جان می کشید و آموزش های پیامبر را به حافظه اش می سپرد و عجیب حلاوت زیارت خانهٔ خدا در جوار پیامبر و مولایش علی بر ذائقهٔ جانش نشسته بود.
زیارت خانه خدا به اتمام رسید و کاروانیان در راه بازگشت به سرزمین های خود بودند
پیامبر صلی الله علیه وآله ، همچون نگین انگشتری در میان مسلمانان می درخشید و به آنان درس خدا و خداشناسی و راه و رسم بندگی را می داد ، در این هنگام باز حال رسول خدا متغیر شد ، این حال و هوا برای فضه که نزدیک دو سال با خانوادهٔ رسالت همنشین بود ،بسیار آشنا می آمد.
او خوب می دانست که در این حالت ، جبرئیل امین است که از آسمان فرود آمده و میهمان محضر رسول خداست ،پس باید منتظر پیامی دیگر از جانب خداوند بود.
بعد از گذشت دقایقی ، پیامبر از جا برخواست ، همانطور که چهره اش نورانی تر از همیشه می نمود ، در بین جمعیت چشم گرداند و چشم گرداند و در آخر، نگاهش خیره بر روی مردی شد که شیر خدا بود در روی زمین ، همو که او را پدر خاک می نامیدند ، ابوترابش می خواندند و عنوان شجاع ترین مرد عرب را به خود اختصاص داده بود.
پیامبر همانطور که خیره در نگاه علی و علی غرق در چشمان حبیبش رسول الله بود ،لبخندی چهرهٔ مبارکش را پوشانید و سپس رو به جمع فرمود : ای کسانی که ایمان آورده اید و راه درست و مستقیم را که همان راه حق و خداوند است یافته اید ، بدانید که اینک جبرئیل امین بر من نازل شد و پیغام بسیار مهمی را به من رسانید.
پیامی که برای خداوند آنچنان مهم بوده که اراده کرده آن را در جمع حاجیان سرتاسر این کرهٔ خاکی بیان کند.
پیامی که شما باید بشنوید و به گوش آنان که در این جمع نیستند و نمی شنوند،برسانید...
پیامبر قبل از خواندن پیام و آیه ای که بر او نازل شده بود ، سخن ها گفت تا همگان به اهمیت این پیام پی ببرند.
فضه هم که در جمع حاجیان حضور داشت ، سرا پا گوش شده بود تا حرف به حرف این پیام مهم را به گوش جان بسپارد ، تا بداند خواسته ی خدایش در چیست که اینهمه اهمیت داشته است و انگار حسی درون قلبش می گفت که بی شک این پیام مهم ، بی ربط به مولای عرشیان و فرشیان امیر مومنان علی علیه السلام نخواهد بود.
آری ، فضه غرق در حرکات پیامبرش بود و پیامبر غرق در برکات دامادش علی....
ادامه دارد...
🖍به قلم :ط_حسینی
@bartaren
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
4_5852717926708153036.mp3
35.86M
🔊 گفتوگو با استاد #رائفی_پور با موضوعِ پیدا و پنهان جنگ اوکراین و روسیه
🗓 ۱۵ اسفند ماه ۱۴۰۰
🎧 کیفیت 48kbps
🍃🦋🍃🦋🍃🦋🍃
http://eitaa.com/joinchat/3435397138Ca49cae656a
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
#رمان های جذاب و واقعی📚
شاهزاده ای در خدمت قسمت پنجاه و نهم🎬: کاروان زائران مدینه النبی ، به همراه پیامبر صلی الله علیه وال
شاهزاده ای در خدمت
قسمت شصت🎬:
پیامبر صلی الله علیه وآله بار دیگر نگاهش را بین جمعیت چرخاند و روی علی علیه السلام متمرکز شد و همانطور که لبخندی کل صورت مبارکش را پوشانیده بود ، علی را به سمت خود خواند
علی علیه السلام در کنار او قرار گرفت و پیامبر همانطور که دست علی را در دست می گرفت شروع به تلاوت آیه ای کرد که هم اینک خداوند از جانب پروردگار برای او آورده بود:« ای رسول آنچه را که از سوی خداوند به تو نازل شده است به مردم برسان، که اگر چنین نکنی رسالت خدا را انجام نداده ای و خداوند تو را از آسیب مردم حفظ می نماید و گروه کافران را هدایت نمی کند مائده۶۷»
پیامبر آیه را تلاوت کرد و در این هنگام ولوله ای در جمع افتاد: این چه امری ست که دین خدا و رسالت پیامبرش را کامل می کند ؟ این چه عملی ست که بدون آن رسالت رسول الله ناقص است و بی فایده؟ خداوند پیامبرش را از کدام خطر آگاه کرده و همه ٔ اینها چه ربطی به علی دارد که پیامبر قبل از تلاوت آیه ، او را نزد خود خواند؟
باران سؤالات مردم لحظه به لحظه بیشتر و رگباری تر می شد و همهمه ای عجیب تمام جمع را فرا گرفته بود.
فضه از گوشه ای در سرزمینی که خم می نامیدندش، شاهد این موضوع بود ، حالا می فهمید واقعا امری مهم در پیش است که چنین آیه ای نازل شده و خدا را شکر که مبین آیات ، رسول خدا در جمع حضور داشت و اینک پرده از راز و رمز این آیه بر میداشت ، اما فضه خوب می دانست که این آیه هر چه هست بازهم مدحی از ابوتراب را در خود نهفته دارد باید میبود و سخنان پیامبر را گوش می کرد تا بفهمد آن مدح چیست و چگونه است..
هیاهوی مردم به اوج رسیده بود که ناگهان دست پیامبر بالا رفت و با پایین آمدن دست مبارک او ،سرو صدا هم خوابید...
پیامبر نفسش را محکم بیرون داد و فرمود : من نگران دسیسه و توطئه جمعی از مردم بودم که خداوند با نزول این آیه حرف آخر را زد و سپس دست مبارکش را دور شانهٔ علی حلقه نمود او را به خود نزدیک کرد و ادامه داد: خداوند مرا مأمور کرد تا وصی و جانشین بعد از خودم را به شما معرفی کنم تا پس از من دین خدا از راه خودش منحرف نشود و توطئه های مغرضان از بین برود، آهای مسلمین ، آی حاجیان حرم امن پروردگار بدانید و آگاه باشید که پس از من علی ، مولا و سرپرست مومنان خواهد بود.
تا این حرف از دهان مبارک پیامبر خارج شد ، ناگاه مردی از بین جمعیت بلند شد و گفت : پس چه بهتر که این آیه را اینچنین بخوانیم « ای رسول! آنچه که از جانب خداوند بر تو نازل شده است که علی مولا و سرپرست مؤمنان است به دیگران ابلاغ کن که اگر این کار را نکنی رسالت خداوند را به انجام نرسانده ای و خداوند تو را از آسیب مردم حفظ می کند»
با این حرف مرد عرب ، لبخند پیامبر پر رنگ تر شد و فرمود : تبارک الله...به راستی که حرفت عین کلام حق است و اینچنین بود که یاران پیامبر این آیه را به این صورت تلاوت می کردند.
فضه از شنیدن سخنان و تفسیر پیامبر غرق شوق و لذت و سرشار از هیجان شده بود و ناگاه مانند عاشقی که به مراد دلش رسیده سر بر آستان پروردگارش سجده شکر نمود و اما نمی دانست که این نزول اشعار عشق خداوند در مدح مولایش علی هنوز ادامه دارد....
هنوز در سجده شکر بود که دید تلی از جهاز شتران آماده شده ،انگار پیغامی دیگر از جانب خدا رسیده بود..
ادامه دارد..
به قلم :ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
11.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❇️ از کجا معلوم که آيه ابلاغ مربوط به ولايت آقا اميرالمومنين عليه السلام است ؟ توضيحات بسيار زيبای استاد رستم نژاد
🌺 کانال کتاب الله وعترتی در ایتا - تصویری👇
https://eitaa.com/ketaballahvaetrate
🌺 کانال کتاب الله وعترتی در ایتا - صوتی👇
https://eitaa.com/ketaballahvaetrate2
👈 ارتباط با ما : 👇👇
@MH1361R
آدرس کانال های ما در شبکه های اجتماعی 👇
https://yek.link/velayat313