eitaa logo
از ازل تا قیامت
299 دنبال‌کننده
129 عکس
132 ویدیو
1 فایل
بررسی عوالم شش گانهٔ خلقت آدمی
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺🌺🌺🌺🌺 🌴 داستان ملاقات حاج شیخ محمد علی با امام زمان(عج)🌴 آیت الله آقای حاج «محمد علی اراکی» یکی از بزرگ حوزه علمیه قم است، کسی در تقوی و عظمت مقام علمیش تردید ندارد، مولف کتاب گنجینه دانشمندان در جلد دوم صفحه 64 نقل می کند. معظم له فرمودند: که همسر حجة الاسلام آقای حاج سید آقای اراکی است می خواست به مکرمه مشرف شود و می ترسید نتواند، در اثر حجاج طوافش را کامل و راحت انجام دهد. من به او گفتم: اگر به ذکر «یا حفیظ یا علیم» مقاومت کنی به تو کمک خواهد کرد. او مشرف به مکه شد و برگشت، در مراجعت یک روز برای من تعریف می کرد که من به آن ذکر تکرار می کردم و بحمدالله اعمالم را راحت انجام می دادم. تا انکه یک روز در هنگام ، بوسیله جمعی از سوداینها ازدحام عجیبی را در طواف مشاهده کردم. قبل از طواف با خود فکر می کردم که من امروز چگونه در میان این همه جمعیت کنم، حیف که من در اینجا ندارم، تا مواظب من باشد، به من تنه نزنند، ناگهان شنیدم! کسی به من می گوید: به «امام زمان» (ع) بشو تا بتوانی طواف کنی. گفتم:« امام زمان» کجا است؟ گفت: همین است که جلو تو می روند. نگاه کردم دیدم، آقای پیش روی من راه می رود و اطراف او قدر متر خالی است و کسی در آن حریم وارد نمی شود. همان صدا به من گفت: وارد این بشو و سر آقا طواف کن. من فوراً پا در حریم گذاشتم و پشت سر حضرت عصر (ع) می رفتم و به قدری نزدیک بود که دستم به پشت آقا می رسید! آهسته دست به پشت آن حضرت گذاشتم و به مالیدم، و می گفتم آقا قربانت بروم، ای «امام زمان» فدایت بشوم، و به قدری مسرور بودم، که فراموش کردم، به آقا سلام کنم. خلاصه همین طور بار طواف را بدون آنکه بدنی به بدنم بخورد و آن جمعیت انبوه برای من داشته باشد انجام دادم. و تعجب می کردم که چگونه از این جمعیت انبوه کسی وارد این حریم نمی شود 1 . منبع: 1. ملاقات با امام زمان (ع)، ص95. 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺 @barzakh_ghiyamat
🌺🌺🌺🌺🌺 🌴امیرکبیر🌴 آیت الله فرمود: شبی خواب را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت پرسیدم چون و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟ با لبخند گفت سؤال کردم چون چندین فرقه را نابود کردی؟ گفت با تعجب پرسیدم پس راز این مقام چیست؟ جواب داد هدیه مولایم (علیه السلام) است! گفتم چطور؟ با اشک گفت آنگاه که دو دستم را در حمام کاشان زدند؛ چون از بدنم میرفت بر من غلبه کرد سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید؛ ناگهان به خود گفتم میرزا تقی خان! 2 تا رگ بریدند این همه تشنگی! پس چه کشید پسر ؟ او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود! از حسین حیا کردم ، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند امام آمد و گفت به یاد ما ادب کردی و اشک ریختی؛ آب ننوشیدی این ما در ، باشد تا در جبران کنیم منبع : کتاب آخرین گفتارها 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺 @barzakh_ghiyamat