eitaa logo
از ازل تا قیامت
299 دنبال‌کننده
129 عکس
132 ویدیو
1 فایل
بررسی عوالم شش گانهٔ خلقت آدمی
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺🌺🌺🌺🌺 🌴پاسخ هشتم عليه السلام به نامه‌ي يكي از زائران🌴 آقا ميرزا حسن لسان الأطباء از اهالي اشرف نقل كرد در زماني كه حاجي ملا محمد از مشاهير علما در زادگاه خود اشرف ( بهشهر ) زندگي مي‌كرد، من يك بار عازم زيارت حضرت ، عليه السلام شدم . براي خداحافظي و امر وصيت خود خدمت ايشان رفتم و چون دانست كه به زيارت ثامن الائمه عليه السلام مي روم، پاكتي به من داد و فرمود : « در اولين روزي كه به حرم مشرف شدي، اين را تقديم رضا عليه السلام كن و در مراجعت را گرفته، برايم بياور.» با خود گفتم : يعني چه ؟ مگر امام رضا عليه السلام است كه نامه را به او بدهم؟! چگونه جوابش را بگيرم؟! اما عظمت مقام آن دانشمند مانع شد كه اين مطلب را به ايشان بگويم و اعتراض نمايم . هنگامي كه به مقدس رسيدم، در اولين روز زيارت، براي اداي تكليف نامه را به داخل ضريح انداختم . بعد از چند ماه موقع مراجعت براي زيارت وداع به حرم مشرف شدم و اصلاً سخن حاجي را كه گفته بود جواب نامه‌ام را بگير و بياور، فراموش كرده بودم . بعد از نماز مغرب و عشا درحال زيارت بودم كه ناگاه صداي مأموري بلند شد كه زائران از حرم بيرون روند تا خدام به حرم بپردازند . وقتي نماز زيارت را تمام كردم، متحير شدم كه اول شب چه وقت در بستن است ؟ ولي ديدم كسي جز من در حرم نيست ! برخاستم كه بيرون روم، ناگاه ديدم بزرگواري در نهايت و از طرف بالا سر با كمال به سوي من مي آيد . همين كه به من رسيد، فرمود : حاجي ميرزا حسن ! وقتي به اشرف رسيدي پيغام مرا به حاجي برسان و بگو : 🌺آيينه شو جمال پري طلعتان طلب 🌺جاروب زن به خانه و پس ميهمان طلب در اين فكر بودم كه اين بزرگوار كه بود ؟ كه مرا به اسم خواند و پيغام داد يك مرتبه متوجه شدم اوضاع حرم به حالت اول برگشته، برخي نشسته و بعضي ايستاده به زيارت و عبادت مشغول هستند فهميدم كه اين حالت بوده است . وقتي به وطن مراجعت كردم، يكسره به خانه مرحوم حاجي رفتم تا پيغام عليه السلام را به وي برسانم همين كه در را كوبيدم، حاجي از پشت در بلند شد كه : « حاجي ميرزا حسن ! آمدي ؟ قبول باشد . آري : 🌺آيينه شو جمال پري طلعتان طلب 🌺جاروب زن به خانه و پس ميهمان طلب سپس افزود:« ! كه عمري گذرانديم و چنان كه بايد و شايد باطن پيدا نكرده‌ايم !» (1) منبع: (1) کرامات رضویه ، ج 2 ، ص 64. 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺 @barzakh_ghiyamat
🌺🌺🌺🌺🌺 🌴امام حسین علیه السلام 🌴 🍁 امام (علیه السلام) هرشب جمعه به که پدر و مادرش را به آورده ، با لبخند جواب می دهد: عالم زاهد و وارسته، مرحوم شیخ حسین بن شیخ قدس سره فرمود: در عالم رویا دیدم در حرم مطهر حضرت مشرف هستم و آن حضرت نیز در آنجا تشریف دارند. در این اثنا یک نفر عرب معدی ( دهاتی) وارد حرم شد و با لبخند به آن حضرت کرد و حضرت نیز با جوابش دادند. فردای آن شب که شب بود، به حرم امام حسین مشرف شدم و در گوشه حرم توقف کردم، ناگهان آن عرب معدی را که در خواب دیده بودم وارد حرم شد وچون مقابل ضریح مقدس رسید، بالبخند به آن حضرت سلام کرد! ولی حضرت سیدالشهدا را و مراقب آن جوان عرب بودم تا ازحرم خارج شد. به دنبال او رفتم و سبب لبخندش را در هنگام سلام دادن به امام پرسیدم و تفصیل خواب خود را نیز برای او نقل کردم و سپس گفتم چه کرده ای؟ که با به تو جواب می دهند؟ جوان گفت: من و پیری دارم و در چند فرسخی زندگی می کنیم ، شبهای جمعه که برای زیارت می آمدم، یک هفته پدرم را سوار بر الاغ می کردم و می آوردم و یک هفته هم مادرم را می آوردم. تا اینکه شب جمعه ای نوبت به بود، چون او را سوار بر الاغ کردم، مادرم گریه کرد و گفت: مرا هم باید ببری! شاید تا هفته ی دیگر نباشم. به مادرم گفتم امشب می بارد و هوا سرد است و بردن دو نفر مشکل است. اما نپذیرفت! ناچار پدرم را سوار کردم و مادرم را بر کشیدم و با زحمت بسیار آنها را به حرم امام حسین ( علیه السلام) رسانیدم. چون در آن حالت همراه با پدر و مادرم وارد حرم شدم، حضرت سید الشهدا را و سلام کردم. آن بزرگوار نیز به من لبخند زدند و جوابم را دادند و از آن وقت تا به حال هر شب که به کربلا مشرف می شوم، حضرت امام ( علیه السلام) را می بینم و ایشان با جوابم را می دهند. منبع: آثار و برکات امام حسین ص 227 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺 @barzakh_ghiyamat
هدایت شده از از ازل تا قیامت
🌺🌺🌺🌺🌺 🌴امام حسین علیه السلام 🌴 🍁 امام (علیه السلام) هرشب جمعه به که پدر و مادرش را به آورده ، با لبخند جواب می دهد: عالم زاهد و وارسته، مرحوم شیخ حسین بن شیخ قدس سره فرمود: در عالم رویا دیدم در حرم مطهر حضرت مشرف هستم و آن حضرت نیز در آنجا تشریف دارند. در این اثنا یک نفر عرب معدی ( دهاتی) وارد حرم شد و با لبخند به آن حضرت کرد و حضرت نیز با جوابش دادند. فردای آن شب که شب بود، به حرم امام حسین مشرف شدم و در گوشه حرم توقف کردم، ناگهان آن عرب معدی را که در خواب دیده بودم وارد حرم شد وچون مقابل ضریح مقدس رسید، بالبخند به آن حضرت سلام کرد! ولی حضرت سیدالشهدا را و مراقب آن جوان عرب بودم تا ازحرم خارج شد. به دنبال او رفتم و سبب لبخندش را در هنگام سلام دادن به امام پرسیدم و تفصیل خواب خود را نیز برای او نقل کردم و سپس گفتم چه کرده ای؟ که با به تو جواب می دهند؟ جوان گفت: من و پیری دارم و در چند فرسخی زندگی می کنیم ، شبهای جمعه که برای زیارت می آمدم، یک هفته پدرم را سوار بر الاغ می کردم و می آوردم و یک هفته هم مادرم را می آوردم. تا اینکه شب جمعه ای نوبت به بود، چون او را سوار بر الاغ کردم، مادرم گریه کرد و گفت: مرا هم باید ببری! شاید تا هفته ی دیگر نباشم. به مادرم گفتم امشب می بارد و هوا سرد است و بردن دو نفر مشکل است. اما نپذیرفت! ناچار پدرم را سوار کردم و مادرم را بر کشیدم و با زحمت بسیار آنها را به حرم امام حسین ( علیه السلام) رسانیدم. چون در آن حالت همراه با پدر و مادرم وارد حرم شدم، حضرت سید الشهدا را و سلام کردم. آن بزرگوار نیز به من لبخند زدند و جوابم را دادند و از آن وقت تا به حال هر شب که به کربلا مشرف می شوم، حضرت امام ( علیه السلام) را می بینم و ایشان با جوابم را می دهند. منبع: آثار و برکات امام حسین ص 227 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺 @barzakh_ghiyamat